سخيداد هاتف

2007/5/24

این راه بن بست است

تو می توانستی مانند هزاران عافیت طلب دیگر به ساحل های بی خطر پر بکشی و بگذاری که میهن ِ سوخته ات جولانگاه خفاشان تیره جان شود و مشهد خونین آزادی طلبان. می توانستی صاعقهء خشم ات را – که بی امان می زد و بر جان های پست جنایت پیشه گان می زد- به برق ِ سکه های طلا بفروشی و مانند " آن که در خونش طلا بود و شرف" به عشرت کدهء غرب بشتابی. می توانستی قفلی بر دهان ، پرده يی بر چشم و پنبه يی در گوش بگذاری تا نگویی و نبینی و نشنوی. می توانستی، اما تو دردی دیگر داشتی. تو شمعی بل خورشیدی بودی که نمی توانستی خرمن تیرهء شب را به باد ندهی. آه ! چه قدر نور و نوید در غضب ِ شکسته ات بود. چه قدر منبع شور و شهامت بودی. آه ! قیامت ، قیامت ، قیامت بودی...

***

می ترسم که کسی از من بخواهد مرثیه يی در بارهء آن شهید بنویسم و دستم خالی باشد. از همین رو تمرین می کنم ، چون فرصت تنگ است. اما جز آن چه که در بالا می بینید ، چیزی به ذهنم نمی رسد. معمولا این طور نیست. نمی دانم چه شده. چند روز است که زحمت می کشم تا چیزی در خور شور و شهامت آن شهید بنویسم ، اما نمی شود.

***

فکر کنید ملالی جویا شهید شده است. دور از جان عزیزش. من آن دختر از جان گذشته و دلیر را به جد دوست دارم. خیلی خیلی دوست دارم. اما اگر او شهید شود و همهء دوستداران اش جمع شوند تا بنویسند که او چه کرد و چه گفت ، چه خواهند نوشت؟

پارلمان افغانستان اگر مرض نمی داشت می توانست به جویا هشدار بدهد که روش خود را ( حد اقل در کاربرد کلمات اهانت آمیز) تعدیل کند. اما نماینده گان پارلمان کجا می توانستند فرصتی بهتر از این برای برخورد با جویا پیدا کنند؟ نماینده گی اش را به حال تعلیق در آوردند. جویا در مصاحبه هایی که پس از خبر معلق شدن نماینده گی اش در پارلمان داشت تاکید کرد که برخورد پارلمان با او ناشی از توطيه سیاسی است.

خوب، سیاستمداران توطيهء شان سیاسی است دیگر. جویا فکر می کند عرصهء کار و گفتار او چه عرصه يی است؟ به نظر من بزرگ ترین ضعف ملالی جویا ( در برابر بزرگ ترین نقطهء قوت اش که شجاعت فوق العاده اش است) ضعفی نظری است. به این معنا که برای او هنوز روشن نیست که ورود در عرصهء سیاست ورود در قلمرو ِ حرکت های شطرنجی است. اجازه بدهید با استفاده از این مثال توضیح بدهم که چرا چنین است و ملالی جویا چه گونه عمل می کند.

بازیگر :

کسی که می خواهد شطرنج بازی کند ، از ابتدا قبول می کند که بازیگر است و می پذیرد که شرط بازی حضور داشتن حد اقل یک نفر دیگر در سمت دیگر تختهء شطرنج است.

بازیگر مخالف :

بازیگری که روبروی من می نشیند بازیگر مخالف است. او می خواهد بازی را ببرد. پریشان شدن حواس من و حرکت های خطایی که انجام می دهم ، برای او فرصت های طلایی يی هستند که سبب ساز برد او می شوند.

حرکت به جلو :

در بازی شطرنج نمی توان بی کار نشست. یکی از کارهایی که بازیگر می کند حرکت دادن مهره های خود به سمت جلو است.

حرکت به عقب :

اما حرکت به عقب هم گاهی لازم می شود. شما مهره يی مهم را که ممکن است بسوزد گاهی به عقب می آورید تا در فرصتی دیگر به کار بیاید. شاید مهرهء تان در معرض سوختن نباشد و ابتکار تازهء شما عقب آوردن آن مهره را می طلبد.

داد و گرفت :

در بازی شطرنج گاهی مهره يی را می دهید و در عوض مهره يی می گیرید. اگر عزم شما جزم باشد که هرگز مهره يی از دست ندهید ، باید شطرنج بازی نکنید ( مگر این که حریف تان اصلا بازی شطرنج بلد نباشد).

قهر کردن :

گاهی بازیگران قهر می کنند. در این حالت یا بازی پایان می یابد ، یا یکی از دو طرف کوتاه می آید. در هر دو حالت بازیگران نمی گویند که شطرنج یک بازی بی قاعده و بی معنا است. به جای این کار ، شاید همدیگر را متهم به قاعده شکنی و تقلب کنند.

لگد زدن به تخته :

بعضی از بازیگران که خیلی عصبانی می شوند ، با لگد به زیر تخته می زنند و همه چیز را درهم می ریزند. این هم نوعی پایان دادن به بازی است.

مات شدن و مات کردن :

در هر بازی شطرنج یا دو طرف به وضعیت مساوی می رسند یا یکی از طرف های بازی مات می شود. هیچ بازیگری با یک مات تا ابد مات نمی شود. به محضی که یک بازی خاتمه یافت ، هر دو بازیگر می توانند دور دیگری را شروع کنند.



حال عرصهء سیاست هم شبیه عرصهء شطرنج است. شما یا وارد این بازی نمی شوید ، یا قبول می کنید که ممکن است حرکت های شما محاسبات دیگران را تغییر بدهند و حرکت های دیگران بر محاسبات مستمر شما تاثیر بگذارند. بازیگر عرصهء سیاست باید به روشنی بداند که چه می خواهد. همان گونه که بازیگر شطرنج می داند که چه می خواهد. آن گاه ، بازیگر سیاسی باید بداند که هر حرکت نسنجیده يی به نتیجهء مطلوب نمی رسد. این را بازیگر سیاسی از کجا بداند ؟ این سوال بسیار مهمی است. ملالی جویا هم دقیقا در همین نقطه مشکل دارد. بازیگر سیاسی ِ پخته کسی است که پیوسته بخواند و گسترهء آگاهی سیاسی خود را بر اساس مطالعات وسیع تاریخی- تطبیقی باز تر و بازتر کند. بازیگر سیاسی از این طریق می تواند فرصت ها ، تهدیدها و فراز و فرود های عمل سیاسی را با چشم بازتر معاینه کند. مطالعه در احوال تاریخی سیاست کشور خود و نیز به کار بردن روش مطالعهء تطبیقی ، به بازیگر سیاسی امکان می دهد که از بسیاری سراب ها چشم بپوشد و از بسیاری خطاها پرهیز کند. تجربهء طولانی ِ تعامل با عرصهء سیاست نیز به بازیگر سیاسی امکان سنجش تجربی ِ راهبردها و تاکتیک های گذشته و موجود را می دهد.

به نظر می رسد ملالی جویا هم ضعف نظری دارد و هم به خاطر جوان بودن تجربهء سیاسی زیادی ندارد. جویا با قبول این که شهروند افغانستان است و قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان را قبول دارد ، وارد پارلمان شده است. اما به نظر می رسد که این واقعیت را قبول ندارد که دیگران هم از درون ظرفیت دموکراتیک همان کشور وارد پارلمان شده اند. در واقع ملالی جویا می گوید که من بازی می کنم اما با هیچ یک از این کسانی که من مخالف شان هستم بازی نمی کنم.

من نمی گویم که ملالی جویا حرف های ناحق می زند و جنگ سالاران آدم های ماهی هستند. منظور من این است که ملالی جویا که سخت عاشق دموکراسی است ظاهرا به تبعات دموکراسی پابند نیست. جنگ سالاران مخالف ملالی جویا و خط فکری-سیاسی او هستند و همان ها آمده اند در چوکی های پارلمان نشسته اند تا طرف مقابل جویا در یک بازی پر تنش سیاسی باشند. اگر ملالی جویا این را قبول ندارد ، پس توقع اش چیست؟ نمی توان پارلمان دیگری از آسمان نازل کرد که مثل طویله نباشد. تردیدی نیست که جویا احساس پاک و دل دردمندی دارد. اما دل و احساس کافی نیستند. برنامهء سیاسی و شکیبایی ِ مصلحانه هم لازم اند و ملالی جویا هیچ کدام را ندارد. پیوسته فریاد می زند و خواب جنگسالاران را پریشان می کند. این خوب است اما راه به جایی نمی برد.



اگر ملالی جویا شهید شود ( که خدا نکند و عمرش دراز باد )، در بارهء کارهایش چیز زیادی نمی توان گفت. فقط می توان گفت که شجاعت اش محشر بود و صراحت کلامش مثل زدنی . همین . همین آدم را وادار می کند که به او تذکر بدهد که قدر شجاعت و پاکدلی خود را بداند و به منتقدین همدل و دوستدار خود گوش بدهد و گمان نکند که هر کس تندروی نمی کند یا ترسو است و یا دستش در کیسه و کاسهء جنگسالاران بند است.

تندروهای بر سر قدرت همان هایی هستند که روزی تندروان بی قدرت بودند. به این معنا که تندروی حتا اگر کارهم بدهد ، فقط به جابه جایی قدرت می انجامد نه به استقرار نظامی بهتر و دموکراتیک تر. در بی قدرتی، تندروی حاکمان را هدف می گیرد و در با قدرتی محکومان را. جنس اش یکی است. کمی اوضاع و احوال را دیدن و مهره های خود را گاهی عقب کشیدن و وارد داد و گرفت شدن از لوازم شطرنج سیاست هم هست. دیری است که جویا حرکتی به جلو هم ندارد. فقط همان یک حرکت اولی را تکرار می کند.