سيد عاصف حسينی

پيرمرد افغان در خيابان تولستوي


او نشاني خانه‌اش را گم كرده بود. ساعت‌ها مي‌شد كه در ميداني ايستاده بود، اما هيچ كس نشاني را كه او مي‌داد ياد نداشت. پيرمرد، تولستوي را نمي‌شناخت. به سختي آن‌ را تلفظ مي‌كرد. او از خيابان‌هاي جهان تنها باغ‌بالا و شاه دوشمشيره را به ياد داشت.
چند روز پيش آقاي وزير از خواب بيدار شد، يادش آمد كه كار فتح خانقاه‌ها به پايان رسيده و فرصت رسيده تا تحول بزرگ فرهنگي ديگر(!!) در كشور پديد آيد. پديده‌ي ديگري كه همانند هر‌آنچه اين روزها ديده مي‌شود سطحي، مبتذل و كذايي است و تنها با ذهنيت و روحيه‌ي انجويي بروز مي‌كند. اين اقدام بيش از آن كه فرهنگي باشد، سياسي بود. وزير خيابان‌هاي كابل را به نام مفاخر بين‌المللي، مسمي كرد.
اين نامگذاري به گونه‌يي اتفاق افتاده است كه دو مطلب از‌آن روشن مي‌شود؛ يكي اين كه، رياكاري ابلهانه شكل گرفته كه با تركيب متناقض و پراگنده مفاخر بين‌المللي سعي در جلب رضايت همگان گشته است؛ آتاتورك و خميني، گاندي و تولستوي و....
ديگري بازسازي فرهنگي كشور با نمادهاي بيگانه، آن‌چناني كه وانمود ‌شده اين جغرافيا هيچ‌گونه افتخارات ملي نداشته و مانند امريكا بي تاريخ است، بي هويت است و تلاش مي‌شود تاريخ و مفاخر آن از كشورهاي ديگر به وام گرفته شود. حال آن در كشورهاي دور و اطراف و حتي دورتر از افغانستان ديده مي‌شود كه خيابان‌ها، مؤسسات، دانشگاه‌ها، روزهاي ملي به نام مفاخر جغرافياي بزرگ آريانا و خراسان نامگذاري گرديده اند. زادروز فارابي، در ايران روز ملي موسيقي ناميده شده و زادروز ابن سينا، روز پزشك. تاريخ بيهقي تدريس مي‌شود. ترجمه انگليسي شعرهاي مولانا، غرب را «مدونا» مي‌خواند.
نگاهي كوتاه به تاريخ سياسي – اجتماعي دو قرن گذشته نشان مي‌دهد كه تعمدي نيز در بخشش و واگذاري افتخارات كشور به ديگران به چشم مي‌خورد. بزرگان ادبيات فارسي، بيش از آن كه در جغرافياي ايران اكنون زيست داشته بودند، خاستگاه‌ و پرورشگا‌ه‌ آنان افغانستان امروز بوده. تاريخ بيهقي، شاعران دربار سلطان محمود، مولاناي بزرگ، رابعه بلخي، حنظله بادغيسي و هزاران نام‌آور ديگر در اين سرزمين سرفراز گرديدند. حال آن‌كه حكومت‌ها و تاريخ سانسورچي چند قرن اخير بنابر مصلحت‌ انديشي‌هاي سياسي و كينه‌توزي‌ها، آن‌ها را محترمانه به ديگران هديه داده‌است. تا جايي كه حتي نام بزرگ «آريانا» را با تمام فرهنگ و مدنيت‌اش دو دستي به فارس‌ها بخشيدند.
مدت‌هاست كشمكش‌هاي سازمان‌يافته‌ء بين‌المللي در مورد ثبت مفاخر جغرافياي آريانا و خراسان بزرگ، در يونسكو جريان دارد. واقعاً چه تعداد از اين مفاخر به نام افغانستان در يونسكو ثبت شده است. مولانا، از ايران است؟ از تركيه است يا از آسياي ميانه؟ سيد جمال‌الدين افغان كه در ناكجاآباد پايتخت آشفته، مظلومانه آرام خفته است و نه روشنفكر از‌ آن ياد مي‌كند ونه سياه‌ فكر! هنوز كه هنوز است گنجي شمرده مي‌شود كه كشورهاي مختلف آن را به خود منسوب مي‌دانند. سيد جمال‌الدين اگر افغاني نيست، پس از كشورهاي ديگر است. افغان‌ها او را كتمان مي‌كنند، پس ايراني‌ها، عرب‌ها و فارسي‌زبان‌هاي بسيار حق دارند، افتخارات او را تصاحب كنند و او را به خود منسوب بدانند.
حتي يك خيابان در افغانستان نيست كه به نام، بوعلي سينا، فارابي، ناصرخسرو، مولاناي بلخي، البيروني، بادغيسي، بيهقي، خواجه عبدالله انصاري، نظامي، حنظله بادغيسي و........ شناخته شود.
آقاي وزير! واقعاً طنزآلود نيست اين كه ديگران خيابان‌هاشان را با مفاخر ما زينت بدهند، ما خوش‌خدمتي كنيم، از تمام دنيا افتخار گدايي كنيم. تو را به خدا! كه اين گونه نيست؟ از خود بيگانگي تاكجا! اصلاً مي‌تواني تصور كني كه پيرمرد افغاني خانه‌اش در خيابان تولستوي باشد! لطفاً اين قدر ما را نفروشيد!
 

***

این نوشته سه هفته پيش از رأی گيری پارلمان برای تأييد و يا رد صلاحيت اعضای کابينه به آسمايی مواصلت کرده بود.