مير حسين مهدوی

رابطه دین و حکومت 1

دین + حکومت = استبداد ؟
حکومت - دین = سیکیولار!
دین - حکومت = طالبان.
این سه کلمه بوی سکیولار گرائی را میدهد. آیا شما مبارزه برای سکیولار گرای میکردید؟ اگر درست است! از کدام نوع؟
 
این سئوال  را دوستی بنام رضا مطرح کرده است. نمی خواستم از کنار این سئوال به سادگی بگذرم به همین دلیل می خواهم درنگی براین پرسش و نیز در حد توان پاسخی برای داشته باشم. 

وقتی از ترکیب دین و سیاست سخن می گویم ، طبیعتا مراد ، دین به مهفوم عام کلمه است نه مشخصا اسلام . هر چند اسلام هم به عنوان یک دین مشمول این گفتگو می شود. اضافه براین که اسلام ، در میان همه ادیان ، سیاسی ترین دین است. سیاسی بودن اسلام ، دقیقا برخواسته از روح حاکم بر " باید ها و نبایدها" یا احکام عملی است که اسلام خطاب به مومنان خود صادر کرده است. مثل نحوه حضور زن در اجتماع ، نماز جمعه ، حج ، فقه حکومتی ، تعیین نحوه رابطه با دیگران - کفار - و...قبل از آغاز بحث ، می خواهم روشن کنم که وقتی می گوییم اسلام ، مراد ما دقیقا چیست؟ آیا می توان این واژه را یک تعبیر شفاف و روشن دانست ویا اینکه واژه ای است وهم آلود و نا روشن که هر کسی می تواند به شکلی آنرا تاویل کند.                                                                                                

  وقتی می گوییم ، درخت ، شنونده ما ، به آسانی می تواند از این کلمه - که دال است - به موجود واقعی و بیرونی که شکل وشمایل مشخص و روشنی دارد ( درخت) برسد- مدلول -. این دلالت گری اما زمانی که " دال " می تواند بیش از یک " مدلول " داشته باشد ، دچار پیچیدگی می شود. یعنی یک کلمه از نظر معنایی ، دارایی جانشین یا جانشین ها باشد. جانشین سازی برای فهم مدلول - عبور از دال به مدلول ، مبتنی بر توافق مشترکی است بین گوینده و مخاطب. به میزانی که این توافق شفاف تر باشد ، دلالت گری آسان تر می شود. مثلا داستان بر دار کردن حسنک وزیر را در تاریخ بیهقی در نظر بگیرید.ابوالفضل بیهقی ، زمانی که می خواهد بردارشدن حسنک را توضیح دهد در یک قسمت می گوید:"در هزاهز آه وهن ..." اگر شما بخواهید این ترکیب را به درستی بفهمید ، ناگزیر باید بدانید که " هزاهز" چیست و رابطه آن با آه و آهن چگونه است و درضمن خویشاوندی آه و آهن دراین ترکیب چیست ؟ شما زمانی می توانید این متن را به روشنی و دقت بخوانید و بفهمید که بتوانید خود را با ابوالفضل بیهقی در یک محور افقی زمانی قرار دهید. یعنی دلالت گری زبانی در آن عصر را به خوبی درک کنید. اگر شما بخواهید دلالت گری مبتنی بر فهم امروزی را بر متون گذشته تحمیل کنید ، طبیعی است که آن توافق مشترک برای تعیین یکی از جانشین های واژگانی صورت نخواهد گرفت. خطاب ادیان ، راز آلودند. راز آلودی از خصایص بارز ادبیات دینی است زیرا اولا رابطه گوینده و مخاطب - خدا وانسان- یک رابطه راز آلود است. کسی دقیقا نمی داند که خدا کیست و چگونه است. خدای اسلام ، فراتر از زمان و مکان ایستاده است. طبق تعبیر مسلط کلام اسلامی ، خدا دچار حالت های متغییر مانند خشم و شادی نمی شود. اما بازهم برای ایجاد یک رابطه شفاف بین گوینده متن و مخاطب ، این اندازه آشنایی کافی نیست. ثانیا در این نوع از دلالت گری ، یک طرف ماجرا زمینی است و طرف دیگر آن آسمانی. پیوند خوردن ماده و معنا در یک متن ادبی کافیست که آن متن برای همیشه غیر قابل فهم باشد. وقتی کاری از فهم ساخته نیست ناگزیر پای تاویل باز می شود. باز شدن پای تاویل ، به مفهوم فردی شدن فهم دینی است. ما دو انتخاب بیشتر نداریم. یا از علمای دینی تمام مسایل دینی خود را جزء به جزء تقلید کنیم - آنچنان که عوام می کنند- یا خود برای فهم آن همت گماریم. اگر راه تقلید را پیش بگیریم ، از لذت فهم آن محروم مانده ایم. اگر خود بخواهیم آنرا فهم کنیم ، به زودی از فهمیدن آن عاجز می شویم . تنها راهی که می ماند ، کشف معنا یا تاویل متن است. در اصطلاحات دینی این کشف و فهم فردی  " درک " نامیده می شود.  قرآن ، انسان را از درک هستی و اسرار آن عاجز می داند و توصیه می کند که اول ایمان بیاورید بعد در چارچوب اعتقادی تان درک کنید. علمای دینی ما نیز برای اینکه به عاجز بودن انسان از "درک" دینی باور داشتند ، طی سالهای متمادی آموختن فلسفه را تحریم کرده بودند. حرام و نجس بودن فلسفه ، حدیث کهنه ای نیست. تا کمتر از سی و پنج سال پیش ، تدریس و تحصیل آن حرام بود. درست از آنجایی که اسلام ، سیاسی ترین دین خداوند است ، " در زمانی" ترین دین نیز باید باشد. یعنی نمی توان قبول کرد که اسلام سیاسی است اما نقش عنصر زمان و نیازمندیهای زمانی را نادیده گرفته است.برای تایید عصری بودن این دین کافیست بدانیم که حدود ۷۰ در صد از آداب و عنعنات مردم شبه جزیره عربستان آن روزگاران ، که مظهر توحش و بربریت بودند ، مورد تایید اسلام قرار گرفته و به نام " احکام امضایی" وارد دین شدند. مضاف براین که خطاب خداوند به عربی است در حالی که می دانیم زبان خداوند تنها عربی نیست. او زبان مرا که فارسی است هم می فهمد و قطعا انگلیسی را و همه زبان های دیگر بندگانش را. او زبان دل را می فهمد وزبان نگاه را. اما قرآن به زبان عربی نازل شده است . پس این خود گواه از اهمیت مخاطب دراسلام است .

       حال بر می گردیم به قسمت قبلی گفتار، قرآن می گوید که انسان عاجز از درک درست هستی است. با توجه به آنچه رفت می توان گفت که انسان عاجز از درک دین و آموزه های دینی است. این عجز البته به  معنی عجز در ارایه قرائت واحد از دین است. انسان دین را تاویل می کند و حاصل این تاویل کاملا شخصی است و نمی تواند قابل استناد ویا قابل تعمیم باشد. درک شخصی ، نوعی تجربه شخصی است و تجربیات شخصی ، قابلیت تعمیم ندارد. گر به این باور باشیم که ما می توانیم فهم مشترک انسانی از دین - اسلام - داشته باشیم ، در آن صورت بسیاری از مشکلات کلامی و فلسفی خود به خود از بین می رود اما مسئله بر سر این است که هم از نظر تاریخی و هم از لحاظ تحلیل علمی داده های دین ، امکان اجماع فهم دینی میسر نیست. از نظر گاه تاریخی ، مثلا ما اسلام ایران داریم ، اسلام پاکستان ، اسلام هند ، اسلام افغانستان . تمام این اسلام ها با هم متفاوتند و گاه درجه تفاوت آنها به دشمنی یا تقابل می رسد. تمام این اسلام ها با اسلام عربستان سعودی متفاوت است و نیز همه آنها با اسلام آذربایجان شوروی و بوسنیا.  به خاطر اینکه مثلا مردم در بوسنیا ، اسلام را مطابق با واقعیت های فرهنگی حاکم بر سرزمین خودشان فهمیده می توانند نه براساس واقعیت های جامعه ای مثل افغانستان.         با این توضیحات به این جا می رسیم که : از یک طرف اسلام ، سیاسی ترین دین است و از طرف دیگر اجماع فهم دینی برای انسان ها میسر نیست و هر کسی مطابق و شان و منزلت و درایتش اسلام را می فهمد . با این دو فرض ، باید گفت که حکومت دینی ، از نظر دینی کاملا بی معنی است. دین هم از نظر عملی رابطه است بین فرد و خدا و هم از نظر معنایی.

از منظر دیگر ، حکومت عبارت است از اجرای اصول و برنامه های از پیش توافق شده و خاص . مواد کاری حکومت ها دو ویژگی دارند . اولا عام اند – یعنی به توافق جمعی رسیده اند – ثانیا جزء و فرع اند یعی اسباب کار حکومت نمی تواند کلیات باشد. حکومت دینی با این توضحیات یک ترکیب متناقض است. حکومت و دین از نظر معنایی و کارکرد ، دو واژه متنافرند.