مطلبی تحت عنوان "ملالی جویا: بتی که در فریمانت فرو ریخت" در سایت انترنتی پیام مجاهد، که نمی دانم دیگر چی پیامی بعد از آن همه وحشت و خون در دهه 90 میلادی، امروز برای مردم ما دارند، به چشمم افتاد. قابل یاداوریست، که نگارندهِ این سطور در گردهمایی که به افتخار خانم جویا در فریمانت کلیفورنیا ترتیب داده شده بود، اشتراک داشتم. گرچی گفتنی های زیادی موجود است، فقط به هیچ وجه نمی خواهم با اشخاصی، و یا جناح هايی که ماهیت اصلی شان به همگان روشن است، طرف واقع شوم. فقط مهم است تا حقایق به همگان روشن گردد. بناَ تصمیم گرفتم که گزارش مختصری را از دو محفلی که به افتخار خانم جویا در پوهنتون برکلی و فریمانت به تاریخ شانزدهم ماه مارچ 2006 تدویر یافته بود به دور از یک ذهنیت قبیله يی ، سمتی ،مذهبی و گروهی خدمت تان تقدیم دارم.


گزارشگر: حکیم نعیم از ستاکتن ، کلیفورنیا


ملالی جویا: "مشهورترین زن افغان"


زمانی که خبر آمدن ملالی جویا را به پوهنتون برکلی از طریق انترنت خواندم، تصمیم گرفتم او را ملاقات کنم. از مدت زمانی آرزومند چنین روزی بودم. نمی دانم شاید علت علاقمندی من به خانم جویا جسارت بی پایان خانم جویا در بیان حقایق از زبان یک زن افغان باشد و یا شاید هم به دلیلی باشد که من هم مربوط به همان نسلی هستم که به تعبیر خانم جویا می شود نسل جنگ، نسل درد، نسل دودوباروت نامید. با ورد به سالون کنفرانس های پوهنتون برکلی، عده زیادی به شمول محصلین واستادان پوهنتون بیصبرانه منتظر خانم جویا بودند. از جمله در حدود 20 تن از افغانهای شهر برکلی و حومه نیز اشتراک داشتند که می توان از نویسنده و روزنامه نگار آقای تمیم انصاری و ريیس دپارتمنت مطالعات شرق نزدیک پوهنتون برکلی آقای ولی احمدی نام برد.
در شروع محفل دو تن از نماینده گان شورای شهری برکلی به نماینده گی از شهردار شهر برکلی به ملالی جویا خوش آمدید گفتند. بعداَ معاون پوهنتون برکلی به نماینده گی از ريیس پوهنتون تحفهِ را که عبارت از یک نشان طلايی که در آن سمبول ایالت کلیفورنیا حک شده بود به خانم جویا تقدیم کرد. خانم جویا درجریان سخنرانیش خواهان دموکراسی واقعی، حقوق بشر، و حقوق زن در افغانستان شد. او آشکارا از جنگسالاران و قاچاقبران مواد مخدر که به زور سلاح و پول به پارلمان راه یافته اند نام برد و سیاست غلط امریکا را با روی صحنه آوردن دو بارهِ جنایت کاران ائتلاف شمال بر ضد منافع مردم افغانستان خواند. در ختم محفل از طرف یک خانم فعال حقوق زن با خانم جویا معرفی شدم. زیاد خسته به نظر می رسید وقتی پرسیدم " امروز بسیار مصروف بودید" با لبخندی گفت "بلی، ولی هنوز محفل افغانهای ما مانده است" می دانستم که برنامه بعدی خانم جویا از طرف انجمن زنان افغان در فریمانت کلیفورنیا که بنام کابل خورد مشهور است، تنظیم و ترتیب شده بود. با در نظر داشت حقیقت تلخ جنگ 25 ساله، یک طیف وسیع از مردم ما با تمایلات و گرایشات مختلف قومی، مذهبی، قبیله يی و جناحی به کشور های مختلف مهاجر شدند. شهر فریمانت نیز تعداد قابل ملاحظه يی ازمهاجران افغان در امریکا را در خود جاه داده است. نبود فرهنگ گفتمان، جلوگیری از بیان افکار و اندیشه جناح مخالف با هر ابزار ممکن و ذهنیت قبیله يی باعث برخورد های بعضاُ خونین بین مهاجرین شده است. حتی یک قصه، یک رومان نیز می تواند آتش تضاد های قومی، مذهبی و قبیله يی را روشن سازد. خوب به خاطر دارم که سال گذشته زمانی که نویسنده کتاب مشهور "گدی پران باز" آقای خالد حسینی می خواست بخش های از کتابش را در محفلی در شهر فریمانت به خوانش بگیرد، از طرف یک عدهِ معلوم که خودشان یا همفکران شان افغانستان را ویران کردند، به جرم اینکه گویا کتاب گدی پران باز افغانستان را بدنام ساخته است، سخت تهدیدو توهین شد که خانمِ نویسنده با مراجعت به پولیس منطقه توانست جان آقای حسینی را به مشکل نجات دهد. با در نظر داشت حقایق بالا همه ما به شمول خانم جویا می دانستیم که سخنرانی خانم جویا در فریمانت خالی از مشکل نخواهد بود. زمانی که به طرف شهر فریمانت روان بودم به آسمان نگاه کردم، در کنار ابرهای سفید چند ابر سیاه نیز در مسیری که من روان بودم در حرکت بودند. وقتی داخل سالون سنچری هاوس شدم، تقریباَ همهِ چوکی های سالون پر بود. حوالی ساعت 8 شام تقریباَ در شروع محفل، در حدود 20 تا 25 نفر یک گروپ مردان بین سنین 20 تا 30 داخل سالون شدند. خوش به نظر نمی خوردند. با آمدن شان فضای تلخ و دردآلود دهه 90 شهر کابل را احساس کردم ودلم می خواست خاموشانه گریه کنم. در آغاز محفل خانم ذکیه کهزاد ملالی جویا را به مهمانان معرفی و خوش آمدید گفت. زمانی که خانم کهزاد ملالی جویا را یک خانم قهرمان و شجاع خواند، یک خندهِ تمسخرآمیز که تربیت ناقص خنده کننده را نشان می داد از عقب سالون شنیده شد و فضای محفل را برهم زد. دفعتاَ چند تن در عقب سالون شعار های را که نمی دانم تا هنوز در کجايی شان پنهان کرده بودند، بلند نمودند. در این هنگام سخنان ملالی جویا شنیده شد که می گفت "لازم نیست دست های تانرا به درد بیاورید، شما می توانید آن شعار ها را بیاورید و به روی ستیژ نصب کنید." در یکی از شعار نوشته شده بود "ملالی جویا ! راوا! کمونیزم چی از نوع روسی یا چینايی دشمن مردم ماست!" یک دوست امریکايی که کنارم نشسته بود پس از آنکه ترجمه آن شعار را برایش گفتم با تعجب پرسید" آیا اینها تا هنوز نیمدانند که دیگر کمونیزمی وجود ندارد" با اعتراض چند خانم میزبان محفل دوباره به شکل عادیش برگشت و خانم جویا فرصت یافت تا سخنرانیش را آغاز کند. ملالی جویا در طول سخنرانیش از درد مردم ما که اسیر چنگال اهریمن های جنگ سالار اند، سخن گفت. از چوروچپاول کمک های خارجی توسط جنایت کاران و چپاول گران بنیادگرا و غرب گرا حرف زد. او به بسیار آرامی و احساس عالی سخن می گفت. زمانی که او از بی عدالتی، زورگويی،و مرد سالاری در مقابل زنان و مادران سخن می گفت، متوجه شدم که چند مادری که در مقابلم نشسته بودند به آرامی گریه می کردند انگار قصه زنده گی شانرا از یک فرزند شان می شنیدند.
بعد از ختم سخنرانی خانم جویا، وقتی که نوبت به بخش پرسش و پاسخ برنامه رسیده بود فضای محفل دوباره برهم خورد. زیرا هستند کسانی که بنابر قحط فرهنگ به عوض سوال به بیانیه دادن شروع می کنند. کاملاَ بدین منوال، یکتن از همفکران مسعود یا سیاف یا گلبدین یا عبدالعلی یا دوستم یا ملاه عمر ویا نمی دانم کدامین جنایت کاردیروز و دموکرات امروز، به بهانهِ اینکه سوالی دارد از جایش برخاست وبا اکت های خادی جهادی ادعا می کرد که ملالی جویا عضو سازمان راواست و او می تواند ثابت کند. فقط بدون درک این موضوع آشکار: که تو و یا هیچکس دیگر، این حق را ندارد که فضای محفلی را که میتوانست آشکار کننده حقایق زیادی برای مردم دور از وطن ما باشد مختل سازد و به خانمها و آقایان اشتراک کننده بی حرمتی کند !
طبعاَ انتظار احترام داشتن به انسان و انسانیت از همفکران جلادانی که صد رقم جنایت و خیانت را در حق مردم ما روا داشتند کاریست عبث. با حرکت گستاخانهِ آقای" اثبات گر" فضای محفل بکلی برهم خورد. ملالی جویا در حالی که اکثریت مطلق حاضرین محفل دورادورش حلقه زده بودند، روی چوکیِ که در ستیژ قرار داشت نشسته بود و لحظهِ بعد بخاطر صرف نان شب از سالون خارج شد. چند لحظه بعد دو تن از پولیس های منطقه که شاید هم از طرف یکتن از خانم های میزبان برایشان اطلاع داده شده بود، وارد سالون شدند. به مجرد ورود پولیس دیگر از آن اخلال گرانی که حرکات وافکار شان جنگ های تباه کن کابل را به خاطر میاورد اثری دیده نمی شد. آقای "اثبات گر" که پیش از آمدن پولیس جسارت داشت تا نزدیک ستیژ آمده مکروفون را انگار که غنیمت جهادی باشد چنگ زده بگیرد، جانانه فرار کرده بود، گویی ذوب شده باشد.
بعد از صرف نان شب، که دیگر شب از نیمه گذشته بود، محفل با صحبت مختصر خانم جویا و دیکلمه یک شعر از طرف یکی از اشتراک کننده گان محفل که کتابی هم به خانم جویا هدیه کرد به پایان رسید.