محمدامین ( فروتن )

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین ها ئل ....

 


اگر همه ء« مدافعان وضع موجود » متحد شوند تا با تعبیه نام چند چهره ء مطلوب شان در فهرست کابینه ء "سالاد " مانند افغانستان وضعیت آشفته ء کنونی کشور را" توجیه شرعی" و روشنفکری سازند ، از منتقدان وضع موجود کاسته نه میشود .که اینان « منتقدان معاصر » جوانترین و مؤثر ترین نقادان این عصر اند و یک اپوزسیون خاموش و بی نام و نشانی را تشکیل داده است . آری ! روشنفکران حق طلبی که از جمود و انحطاط جامعه هم خود رنج برده اند و هم حامل پیام خون آلود ملتی است که دشواری قرنها رنج و غم شانرا شناخته اند و میدانند که در این روزگار کج و مریز سیاسی کدامین نسخه را باید بکار گرفت . این کتگوری از منورین اصلاح طلب با دیگران اعم از روشنفکران کاغذی و " لبرال های گل خانه ای " کشور ما که برای مشارکت در قدرت کاذب سیاسی روزشماری میکنند ؛ وچیز فهمان کودتاچی و جنگجویان خشونت طلبی که به امید یک " بهشت کاذب و خونین " هر وسیله ای را بکار میگیرند تفاؤت اساسی دارند . هیگل فلیسوف نامدار جهان در جایی میگویند که همه رویداد ها و شخصیت ها ي سیاسی جهان د و بار به صحنه می آیند ؛ مگر وی فراموش کرده اضافه کند که بار اول بصورت کمیدی و مرتبه ء دوم بصورت تراژیدی ، درست با حد اقل گذشت چهار سال و تکمیل پروسه « بن » درکشور ماافغانستان با چنین واقعه ای روبرو هستیم. زیرا با وضاحت میبینیم که برخی از « نگاهبانان قرائت سنتی از "مذهب" دست در دست طیف وسیعی از تکنوکراتها وروشنفکران وارداتی و دموکراتهای پراگماتیک و مصلحت گرا برصحنه ء قدرت در افغانستان چنگ زده اند .این درست است که بسیاری از نا رضایتیها یا کاذب است یا ضرورت هر تحول ، اما اگر این همه مخالفت ها و دشمنی های حقیقی و مصنوعی را با چشم باز ببینیم زائیده ء یک انگیزه است . وآنهم روحیه تمامیت خواهی و زراندوزی در فرد ، فردی از زمامداران پیدا وپنهان ، و قشر بی مسؤلیت و پر مدعا ي این روز گار ! و از سوی دیگر تلاش های همسو و هدفمندی نیز از سوی کسانی که برخلاف روح حاکم بر محیط خویش می اندیشند ، ساخته های بی اراده ء عوامل اجتماعی نیستند ، کسانی که نه ساخته محیط بلکه سازنده ء محیط زندگی اند و نه از آنعده روشنفکران " تکراری " و قالبی ای که همه بر اساس الگوی غربی و بیگانه ساخته شده اند و شبیه هم می اندیشند و یا به قول دوستی از فرق سر تا نا خن پا ها غربی شده اند ! نیستند ، بلکه از آنعده چیز فهمان و روشنفکرانی اند که خود حرف میزنند و در برابر طرح های وارداتی از غرب و شرق جهان ، از خود طرح دارند ، خود میتوانند با ندیشند ، ببینند ، تشخیص کنند و بالاخره « انتخاب » کنند . از مرحله ء تقلید گذشته و به اجتهاد فکری و علمی رسیده اند ؛ متود تحقیق ،بینش علمی و دانش امروزی را از تمامی تمدن ها و فرهنگ های جهان امروزی آموخته اند ؛ اما آنرا برای شناخت جامعه و تاریخ و فرهنگ خویش به کار گرفته اند ، و چون در برابر سرنوشت مردم و میهن خود متعهد اند و از جانبی با زمان و جهان معاصر آشنائی نزدیک دارند ، میکوشند تا برای احیأ معنویت و بیداری جامعه و ملت جنگزده ما یک جنبش خلاق و مستقل بر اساس ایمان و فرهنگ اصیل ملی راه تازه ای را بگشایند ، تا هم نسل کنونی ، معاصر را از دنباله روی " میمون وار " و برده گی فکری و روحی استعماری ، به این راه جدید کشانند و هم نسل راکد قدیم و توده های مذهبی بی حرکتی را از زنجیر های ارتجاعی و سنت های منجمد کهنه و تعصبا ت نا آگا هانه شبه مذهبی و خرافه پرستی ها و عادات و موهوما ت منحط ارثی و قبیلوی به حرکت آورند . بدون هرگونه تردید که هیچ تاریخی به شگفتی و درد ناکی تاریخ ملت افغان دیده نه شده است ، ملتی که در بیرون بر تمامی بیگانه گان و چپا ؤ لگران پیروز بوده و همیشه در " خانه " از " آشنا " شکست خورده است . چه کسی میتواند حتی تصؤر کند که پیشوایان راستین مردم افغانستان بدست " رهبران دروغین وکاذب " آنها کشته شده اند و یا هم در تصفیه های خون آلود نظام های سلطه گر توسط همین " مافیای قدرت " مجبور به فرارومهاجرت گشته اند ؟ هم اکنون نیز که خون و آتش از هر سو می بارد و ملت بزرگ افغانستان در گیر خونین ترین وگسترده ترین تو طئه ها و حملات دشمنان داخلی و خارجی شده است ، ازنظر اقتصادی نظام اجتماعی حاکم بر کشور به طور کل نظام اقتصاد بازار و « بور ژوازی واسطه » میباشد . یعنی زیربنای اساسی و بزرگ جامعه ء ما تابع کمک های خارجی است که پس از غارت گری های فراوان دست اندرکاران بخش اقتصادی کشور با همان نگاه های فاشستی و عظمت طلبانه گروهی و قومی ای که از تقریبأ چندین دهه به دین سو بر خلاف اسلاف عدالت خواه شان با خود داشته اند به مثابه تنها ثروت و" غنیمت !" به باد آورده میان حواریون و هوا داران « سنتی » شان تقسیم می سازند . در اینجا و به عنوان مقدمه اشاره به یک مسأ له مهمی که در کشور ما هیچ کس و گروهی اعم از حاکمان و مخالفان به آن کمتر توجه کرده اند ، ضروری می دانم ، آن نیز همانا تعیین نکردن قطعی جایگاه حقیقی و حقوقی اپوزسیون است که زمامداران و مخالفان هرد و گروه با عدم تابعیت از قانون آنرا نادیده میگیرند . بدون تردید این پدیده کشنده و مهلک مانند خزنده ای از بستر متعفن تاریخ پرطلاطم جوامع استبداد زده که همواره قدرت اجتماعی ، و تسلط بر جامعه به نفع زور مندان وستمگران خلاف اراده ء مردم و ملتها قائم گشته است ، بر میخیزد . بنا بر این هرگز نه باید از یاد برد که در جوامع قبیلوی اگر زمامداران بصورت غیر مدنی و با ابزار سلطه ء نامشروع از سوی تاجداران و در یک کلام " مافیای " قدرت برگزیده میشوند در ست با همین شیوه و اسلوب گروهی را نیز به مثابه ء منتقدان دولت به حیث "اپوزسیون " رسمی رژیم های حاکم مورد حمایت قرار میدهند .! البته اعتبار این هردو گروه یعنی دولتمردان و مخالفان رسمی آن ( اپوزسیون سیاسی ) نه از نزد ملتها و مردمان که منبع حقیقی قدرت اجتماعی محسوب میشوند مشروعیت حاصل میکنند ، بلکه وابسته به چگونگی مناسبات با بیگانه گان است که با کمی دقت شجره ا لنسب آنها را میتوان در پنهان ترین مراکز سیاسی و امنیتی بیگانه گان در یافت . با این تذکرات و یاد آوریها میتوان گفت که هردو نهاد سیاسی و اجتماعی ( دولت و اپوزسیون ) در جوامع جنگزده از لحاظ رگه های تاریخی واجتماعی از ریشه های مشترک مشروعیت و الهام میگیرند . تمامی کسانی که از تاکتیک ها و اسلوب های معاصر استعمار در جهان امروزی اطلاع دارند میدانند و به این امر بخوبی واقف هستند ، چنانچه اصولأ پروسه ء تکامل هستی وکائینات بر مبنای" دیالکتیک تضاد " استوار است ، که به قول هیگل " تضاد در صورت ناکاملی و نا تمامی هر چیز واقعی نهفته است و به قول هیگل هیچ هستنده ای کامل نیست بلکه در" شدن "، و حرکت بسوی کمال قرار دارند ، در هر لحظه امر متضاداش به صورت هستی شنا سانه در درونش نهفته است " ایجاد یک اپوزسیون سیاسی در برابر دولت نیز از لوازم" دموکراسی " به حساب می آید . روی همین منظور نهاد ها و سازمان های گونا گون دولتی و مؤ سسات غیر دولتی مانند " ان جی او " های خارجی وغیره زیر نام تحکیم پایه های دموکراسی و جامعه ء مدنی و باز سازی اقتصادی در کشور های جهان سوم منجمله افغانستان بحیث یک پروژه منظم به پیش میبرند . آنچه بحیث یک نکته ء مهم باید به آن توجه کرد این است که هر دونهاد اجتماعی « دولت و اپوزیسیون رسمی سیاسی » جزی از یک ساختار سیاسی و اجتماعی محسوب میشوند که به یک سویه در برابر منابع اصلی قدرت احساس مسؤلیت مینمایند و علی الرغم شعار های نظام پارلما نتریزم ، دموکراسی ، آزادی و قانون از همان منابع قدرت مشروعیت حاصل میکنند . جان کلام اینجاست که با توجه به عقب ماندگی عمومی فرهنگی و اقتصادی و ترویج فرهنگ کپی از جوامع و کشور های دیگر بویژه استعمار جهانی در کشور ما افغانستان که به مقتضای منافع شان هر روز رنگ عوض میکنند به یاری و کمک ابزار تبلیغاتی شان مانند رادیو ، تلویزیون و نهاد های به ظاهر حقوق بشر مفاهیمی چون دموکراسی ، حکومت قانون و جامعه مدنی ، هنر و ادبیات را بکلی مسخ میکنند و سپس در زیر چتر نیروهای نظامی به خورد « روشنفکران گلخانه ای» ساخت و مارک خورده ء دانشگاه های افسونگری که به همین غرض و هدفی در جهان صنعتی امروز بر پا شده است میدهند ؛ میگویند از ولادمیر ایلیچ لیونید برژنیف منشی عمومی کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی سابق پس از انجام یک سخنرانی که راجع به پیشرفت عمومی شهر لنین گراد ایراد میکرد روزنامه نگاری پرسیدند که با اتخاذ کدامین اسلوب میتوان شاهد همسوئی شهر لنین گراد با شهر مسکو خواهیم بود ؟ آقای لیونید برژنیف در پاسخ به این پرسش به شکل مسخره آمیزی گفت که فقط با اتخاذ اسلوب ویران ساختن شهر مسکو ! اکنون چنین نتیجه باید گرفت که آسان ترین و بی درد سر ترین راه برای رسیدن به اهداف استعماری همانا مسخ مفاهیم و ارزشها است که امروز شرکت های نفتی وشبکه های اطلاعاتی خارجی در افغانستان جنگزده به کمک وسائل ارتباط جمعی مانند رادیو ، تلویزیون و نهاد های مدنی و مؤسسات غیر دولتی که در راه بازسازی اقتصادی و تحکیم پایه های دموکراسی و جامعه مدنی با تقویت وکمک با « حکومت خویشاوندان» یعنی متشکل ازنیروهای که بنام اپوزسیون سیاسی در مجلس شورای ملی آگاهانه و نا آگاهانه مشغول توجیه و مسخ ارزش ها اند و یا هم ظاهرأ بنام دولت جمهوری اسلامی افغانستان در صحنه ء عملی قدرت حضور دارند این پروژه مسخ سازی را به پیش میبرند . از آنجائیکه هرد و نهاد ( اپوزسیون و دولت ) به مثابه نوزاد دو قلو طی یک زائیمان غیر طبیعی و بصورت مصنوعی در یک بوتل شیشه ای به دنیا آمده است وتا هنوز هم به اثر مشوره ء پزشکان از شیر خشک استفاده میکند ! نه میتوان برای حراست فرهنگ ملی ما و نگهداری از ارزش های متعالی تمدن پر افتخار این مرزوبوم از آن امید ي داشت .جالب آنجا ست که می بینیم بسیاری از مسائل علمی که حق است چگونه در شرائط خاصی و در زمان ومکان نامناسبی عامل انحطاط شده اند ؟ ناسیونالیسم که در اواخیر قرون وسطی زمینه های نجات سراسر جامعه غربی را از یوغ پا پ که به مسیحیت تکیه میکرد فراهم آ ؤرد چگونه در جامعه ء ما و در قرن بیست ویکم به کاردی مبدل شده است که ملت بزرگ ما را در پر مخاطره ترین دوران زنده گی اش که به وحدت ملی نیاز داریم ، بنام های تاجیک ، پشتون ، هزاره و غیره ملیت های ساکن در افغانستان تکه ، تکه نموده است ؟ همین پروژه را در خاور میانه و شمال افریقا و در الجزائر بخاطر اینکه جامعه عرب آنزمان را از وسط تقسیم کنند افکار مترقی شخصیت ها و فلاسفه های بزرگی مانند « روسو » و « ولتر » و دیگران را که از تکیه گاه عمیق علمی بر اساس ملیت و یک نوع ناسیونالیزم بنا شده بود منتشر ساختند که بزرگترین فاجعه را در تمامی شمال آفریقا به بار آورد . زیرا اینگونه ناسیونالیسم بر جدا بودن و غیر قابل تفاهم و خویشاوندی بود ن د و نژا د عرب و بر بر مبتنی بود ، و عرب و بر بر را که به عنوان الجزائری ، افریقائی ، هر دو قربانی یک استعمار خارجی ( فرانسوی ) و به مثابه مسلمان وجوه اشتراک و و حدت داشتند ، همین ناسیو نالیسم" عرب" و" بر بر" آنها را از هم جدا کرده و به صورت دو گروه متخاصم در آورد ، که به جای مبارزه با دشمن مشترک شان خود به جان هم افتادند . بنا براین هرگاه در برابر یک تز اجتماعی قرار میگیریم ، قبل از اینکه از نظر حق یا باطل بودن آن بحث کنیم ، باید بصورت عمیق ودقیق بررسی و تعیین نمائیم که در کدامین شرائط تاریخی و جغرافیاوی این تز مطرح شده است و در شرائط کنونی چه آثاری برآن مرتب خواهند شد ؟ من اکیدأ بر این باور هستم که وجود ستم و ظلم درجامعه ، حرکت ایجاد نه میکند بلکه احساس ستم و ظلم است که حرکت های انسانی را در جامعه به ؤجود می آورد ، هم اکنون در آسیا ، آفریقا بویژه استرالیا قبائلی زندگی میکنند که از هزاران سال بدینسو نظام اجتماعی شان ثابت مانده است در حالی که در بطن همین جوامع ، فقر و تضاد های طبقاتی کامل وجود دارد ، این است که جامعه میتواند با تضاد دیالکتیکی طبقاتی ، فقر و انحطاط در یک روزگار طویلی باقی بمانند و هیچگونه تغییری در آن راه نه یابد ، مگر اینکه این تضاد ها از بطن و متن یک جامعه وارد « خود آگاهی مردم جامعه » شود . در بحبوحه ء این واقیعت است که تمامی نخبه گان و روشنفکران افغانستان بویژه کسانی که از امکانات وافری بهره مند هستند باید در راه انتقا ل نا هنجاریهای درونی جامعه به احساس و خود آگاهی مردم رنجدیده ء ما تلاش های پیگیری را انجام دهند .به عنوان روشنفکر ، بزرگترین وفوری ترین مسؤلیت ما این است که ببینیم ما افغانهای مسلمان در کجای تاریخ قرار داریم ؟ « آیا واقعأ » در قرن بیست و یکم فرهنگ و تکنولوژی غرب زندگی میکنیم تا راه حل آنها را به عنوان راه حل تمامی مشکلات و نیازمندی های مان ارائه دهیم و تنها مترجم آثار نویسنده گان و مکتب داران و ایدیولوگ های اروپائی و غربی شویم ؟ و آیا در دوره صنعتی به سر میبریم و گِر د های صنعت و تکنولوژی بر جان مان ریخته اند ؟ و آیا از دوره ء حاکمیت مذهب بر توده ها فاصله گرفته ایم ؟ « پس نخست باید تعیین کنیم که ما در کدامین مرحله ای از تاریخ قرار داریم تا راه حل روشنفکرانه و متعهدانه به آن دریابیم و تکلیف توده و مردم ما نیز روشن شود » البته در جامعه ء ما افرادی وجود دارند که در قلب شهر کابل زندگی مدرنی را آغاز کرده اند .اما اینها هنوز هم به صورت یک طبقه و گروه در نیامده اند که به اساس تعریف عام افراد میتوانند چند واحد تولیدی یا مسکونی بسیار مدرن و پیشرفته ایجاد کنند از اینکه هیچگونه پوشش اجتماعی ندارد به عنوان واحد شمرده میشود ، نه طبقه . همچنان روشنفکران جامعه افغانی از نظر فرهنگی باید « تیپ و شکل فرهنگ » جامعه افغانی را بشناسند . مثلأ نوع و تیپ فرهنگی جامعه پاکستان از جنس نظامی وسیاسی است و تیپ فرهنگی جامعه ایران فلسفی و اسلامی بوده است ، هکذا جامعه ء هند در بستر فرهنگی و روحانی قد بر افراشته به همین دلیل در نیم قاره آسیا ، هویت مذهبی ومعنوی را کسب کرده است . در اینگونه ارزیابی های فرهنگی و تمدنی برای تثبیت هویت تاریخی ملت مسلمان ما نیز که حامل پیام انسانی چندین هزار ساله به حساب می آید ناگزیریم در بستر تمدن اسلامی شرقی جایگاه اصلی اش را تثبیت نما ئیم . لذا از نظر " میتودیک " اگر با مناسبات مذهبی و علائق فرهنگی و سنت های کهن اقتصادی که در دل تاریخ مان جای دارند با نحو ي که روشنفکران و اصلاح طلبان قرون 16 و 17 اروپا با مذهب و مناسبات حاکم بر جوامع خود شان مبارزه میکردند بر خیزیم ، بزرگترین اشتباهی را مرتکب شده ایم . زیرا احساس و فرهنگ مذهبی مردم افغانستان با آنچه که در قرون وسطائی غرب بنام مذهب بوده است کاملآ در تضاد اند . مسیحیت و اسلام را با هم سنجیدن و سپس به یک حکم روشنفکرانه رسیدن بسیار عمل نا درستی پنداشته میشود . اگر از این مقا ئسه های اندیشه ها و ادیان بگذاریم به وضع آشفته ء کشور مان توجه نمائیم ، قرنهاست که بر سر معنا و مضمون دموکراسی و مردم سالاری گفتگو میشود بدون آنکه مفهوم واقعی آنرا درک کرده باشیم ،بدون شک هرگونه شبه دموکراسی حکومت مردم است ، ولی نکته ء مهم و کلیدیی و جود دارد که بدون رعایت آن دموکراسی ناقص است و آن دموکراسی بدون وجود اقلیت مخالفان و به رسمیت شناختن حقوق آنها ست . اگر مخالفینی که به یک اقلیت مبدل گشته اند امکان تبلیغ و ترویج اندیشه های شانرا نداشته باشند ویا هم به روشها و شیوه های شبه قانونی با وسائل نامشروع « زر ، زور ، تزویر » از عرصه ء سیاست حذف شوند و نتوانند در یک رقابت تمام عیار ( انتخابات عادلانه ) شرکت کنند د موکراسی وجود خارجی نخواهند داشت و در اینگونه اوضاع و احوال است که به جای انتخابات عادلانه و دموکراتیک لوازم «انتصابات قانونی!» را فراهم میکنند . و در تصویر چنین بنیاد هایی است که احترام به حیثیت و مقام و حقوق انسان با هر عقیده و مرام و مسلکی محفوظ و قابل دفاع دانسته میشود . بنا براین بحث آزادی یکی از مقولات اساسی فلسفه سیاسی است . لکن باید دید که جولانگاه و تجلی گاه آن کجا ست و حدود و ثغور آن چگونه و بر کدامین ملاک ها تعیین میشود ؟ آزادی شغل و مسکن ، آزادی عقیده ، آزادی اظهار نظر ، آزادی گفتار ، آزادی قلم ، آزادی بحث و آزادی مذهب و اقلیت ها و سائر ساحات زندگی که حریم نفس کشیدن انسان محسوب میشود همه مظاهر و مسا ئل و نهاد های اند که باید درزیر فلسفه سیاسی بدانها پاسخ داده شود . آزادی سیاسی نیز از مهمترین مسائلی است که فلسفه سیاسی دین اسلام به آن پرداخته است . انسان در نظام اسلامی حق دارد حتی بر علیه خلیفه ء بلا فصل پیامبر اعتراض کرده و نظرش را ابرا ز نماید . بهترین سندی که میزان آزادی سیاسی و دموکراسی واقعی و حوزه امکان اندیشه و عمل افراد را در نخستین سال های نهضت صدر اسلام از نظر سیاسی نشان میدهد ، نخستین خطبه خلیفه اول است که پس از انتخاب شدن به حیث پیشوای سیاسی مسلمانان به عنوان زمامدار طی یک سخنرانی اینگونه به مردم سخن گفت : ای مردم ! من بر شما حکومت یافتم ، اما از شما بهتر نیستم ، دوست میداشتم کسی از شما جانشین پیامبر میشدید ، پس اگر در من کجی یافتید آنرا راست کنید . عربی گمنامی ازمیان مردم بر میخیزد و فریاد می آورد که اگر در تو کجی یافتم با این شمشیر « اشاره به شمشیر » ترا راست خواهم کرد و خلیفه ء اسلام او را دعا میکند .واقیعت این است که بهترین و زیبا ترین کلیسا ها در سرزمین مسلمانان و در اوج اسلام ساخته میشود و ما می بینیم که در زمان هارون الرشید از بیت المال مسلمین مبلغی برای نگاهداشتن اماکن مقدس مذهبی مسیحیت در فلسطین اختصاص میابند : یعنی اماکن مذهبی یک مذهب دیگری را با پول بیت المال میسازند و آباد میکنند ، و این را جزو وظائف اسلامی میدانند . به وضؤح میبینیم که امروز با همه ء دعوی ها وشعار های که از نامدارترین مراکز دموکراسی برمی خیزند ، این گونه انتقاد بر رئیس جمهور و پادشاه جرم پنداشته شده ، و مرتکبین آن مستحق مجازات شمرده میشوند.
« گیموله » که خود یک سوسیالیست بود می گوید مذهب یهود ، با اینکه یک اقلیت بود و همیشه درکشور های اسلامی نفوذ داشت و زندگی میکرد ، هیچوقت احساس نکردند که در اقلیت است و احساس نکرد که باید برای احیأ ي حقوق شان یک نهضت نژادی را بوجود آرند ویک جا متمرکز شود وبرای خود دولتی تشکیل دهند ، و یک نهضتی بر اساس نژاد و مذهب برای خود در کشور های اسلامی بوجود آرند . سوال اینجا ست که چرا پس از گذشت حدود 1500 سال از ظهور دین اسلام وصد ها هزار سال از نخستین آدم ، انسان معاصر دچار این وضعیت « روز مرگی آلوده » میلولد و میمیرد ؟ پاسخ روشن است وآن اینکه اکنون ما دچار یک بحران عمومی ای" اغفال" هستیم و شاهد نسل مصنوعی انسا نیم که در نظام جدید و در فرهنگ و تمدن کپی شده کنونی چه به اروپا و غرب و امریکا بیایند و یا هم در کشور ما افغانستان بمانند فرقی نه میکند الحمدالله یکی از افتخارات ما این است که همان فیلمی که حالأ در تلویزیونهای امریکا و هند و اروپا نما ئیش می دهند در شبکه های تلویزیونی ماهواره ایی وکیبلی پایتخت یعنی کابل هم به نمائیش میگذارند . و حتی یکساعت هم از تمدن جهانی عقب نیستیم ، فقط از شعور عقب ایم که این نقیصه هم با شعار های مفت سیاسی قا بل جبران است .!! اینکه گفتم « اغفال » بهترین خوراکی است برای یک تیپ« شبه فرهنگی وروشنفکری » و دوبله شدهء فارسی و پشتو و .....مبتذل گردیدن یعنی همان چیزی که نظام اقتصادی و فرهنگی و قالب های فرهنگ استحماری امروز میطلبد ، این گروه درست عروسک های اند که هرلباسی را که بخواهند به تنش می کنند و هر تزئینی را هم به گردن و بد نش آویزان مینمایند ، فرقی نه میکند که جایگاه سابق این عروسک های کوکی در کجای جامعه وتاریخ بوده است .مهم این است که اکنون توسط کارگردان سناریو ( همانا منابع اصلی قدرت ) در چه نقشی بر ستیژ تیاتر جامعه حضور میابند ؟ وپیش از این به این سوال باید پاسخ دهیم که اصلأ منا سبت ما به عنوان روشنفکران آگاه با این عروسک های کوکی شده چیست ؟ و چگونه شد که بخشی از فرزندان این وطن را باز هم به خاطر باجگیری و غارت با ارائیه شکلات و شرینی در اختیار خود گرفته اند ؟ و تااکنون نیز برخی از روشنفکرنمایان ساده لوح ، گروه ، گروه در کابین تاریکخانه قدرت به انتظار چراغ سبز مشارکت در قدرت کاذب نشسته اند .آیا ما از خود پرسیده ایم که چرا استعمار جهانی و دشمنان رنگارنگ این سر زمین باستانی نه در یک زمان کوتاه بلکه در یک تاریخ نسبتأ طولانی فرزندانی را از همین سر زمین انتخاب کردند که از سوی ما و به اشاره ء همین استعمارگران گوناگون این وطن باستانی از خانه و کاشانه شان مجبور به فرار شده اند ؟ به هر حال اولاد این وطن را که خانه و کاشانه اش بود از دست داده ایم ، فرقی نه میکند وقتی بچه از خانه ء ما رفته است به مسجد رفته باشد یا کاباره . بالاخره در هر د و حال در خانه ء ما نیست به هرجا که رفته باشد او را از دست داده ایم ، این است که اینجا من قسمتی از مسؤلیت را به زمامداران و حاکمان این سرزمین که به استشاره ء استعمار و استحمار در بدل چند د ینار و چند دلار اولاد این وطن را از خانه و کاشانه شان کشیدند و طعمه ء اعیاری د ر انتظار نشسته شدند واگذار میکنم . باید صمیمانه اعتراف نمود که مسؤلیت انسان با سواد امروزی این جامعه در برابر هجمه و توطئه های بزرگ استعماری در دنیای معاصر چنان بزرگ وسترگ است که به تعبیری با زمین فرش شده از مائن هیچگونه تفاؤتی ندارد . که قدرت های خارجی همیشه تلاش کرده اند تا بکارگیریی تاکتیک ها و روش های آزموده شده ء قدیم فقط با یک رنگ و متود نوین هستی وسرمایه ء مردم و کشور ما و تمامی کشور های فقیر جهان را غارت میکنند . یعنی بکار گیری متود وشیوه اغفال کننده ء اذهان از حق بزرگ وفوری به وسیله ء پرداختن ذهن ها به یک حق { یا چند حق } کوچک و غیر حیاتی . فرض کنیم کسی از وضع موجود انتقاد میکند و شعار های تند و بلند بالای را سر میدهد استعمارو سائر دلالان نیز با یک کالبد شگافی عمومی و روانی شخصیت اش با ذره بین قوی تطمیع و امتیازات که در جوامع شرقی بویژه کشور ما افغانستان نسخه آزموده شده ای محسوب میشود ، تا وی را از هرنوع مخا لفت های بر حق و ناحق منع کند ؛ آنها گاهی طرح های دیگری هم میریزند چنانچه اگر فردی یا گروهی با آرامش و صلح درجامعه حساسیت داشته باشند با تکیه بر متود های دیگری که به کمک وسائل اطلاعات همه گانی رادیو و تلویزیون و مراکز علمی و اکادمیک شخصیت سازی های کاذب نخست برای اینگونه منتقدان « همه کاره ء هیچکاره! » که هر قد ر زور میز نند نه تأ ثیری میگذارند ونه خود به جا ئ میرسند به اندازه سر هر کس کلاه مید و زند و برای هرتن کالا ! القا ب و عنا وین هم که ازبرکت « بازار آزاد » و پول های به باد آؤرده بیگانه گان به کیلو و سیر بفروش میرسند . بدین صورت ابزار غارت یک ملت و قوم را از میان روشنفکران همان قوم به اکمال میرسانند . در قلمرو چنین شیوه های اغفال کننده است که یک نظام کاملأ « نقل مطابق اصل » یا به عبارتی یک کپی با دقت آماده کرده شده از یک دموکراسی قلابی را به خورد ملت های جهان سوم میدهند و در پرتو اینگونه فعل وانفعالات است که در رگهای ملت بزرگ و تاریخی ما نیز خون بدل و مسموم شده ای جریان دارد و اکنون تمامی بدن مجروح جامعه ء افغانستان را فرا گرفته است
وما به حیث شهروندان این مرزوبوم شاهد تسخیر آخرین قله های هستیم که یکی پی دیگری و با چنین شیوه های استحماری توسط بیگانه گان و بیگانه پرستان فتح میشوند ؛ مگر در روزگاری که همه ارزش ها پس از یک بسته بندی لازم با مهارت وزرنگی در لاک خود شان « مهر ولاک » میشوند، کدامین راه حلی را با ید برای یافتن پاسخ لازم وجدا از سیر تلاش های تاریخی دیرپا جهت تحقق آزادی واقعی و تأمین عدالت اجتماعی بکار گرفت ؟ که یک دست قوی ونیرومندی در بیرون مرزها است که جنگ را براه انداخته و علی العجاله تمامی هستی و تمدن مارا به باد داده ونا بود میسازند ، ودست دومی در درون جیب ما و بر سر ما است ، که ما را به بندگی میکشاند و یا هم جیب مان را خالی میسازد و غارت مان میکند ، به هر حال این دو تا غول اند که از دو طرف دهان باز کرده اند و شکی نیست با همه ء تضاد های که ممکن است با هم داشته باشند هد ف واحدی را دنبال میکنند . اگرچه این دو مصیبت هردو بزرگ اند اما یکی که دست اش در درون جیب مان است و با ابزار متعارف و مدنی مانند حاکمیت قانون ، نظام پارلمانی و دموکراسی و به یاری و همد ستی آشنا یان ویاران دیرین خویش ، آرام ، آرام و در نخستین گام ما را شستشوی مغزی و سپس غارت میکند و آن دیگری بدون کوچکترین درنگی و اجازهء نفسی تمامی هستی و مدنیت و فرهنگ مانرا یکجا به آتش میکشند . اکنون که سخن از انتخاب است ، کدامین صف را انتخاب باید کرد ؟ یا به آن " خیل الله " باید پیوست که به امید یک حکومت مجهول الهویه ، خیمه گاه آزادی ، و عدالت اجتماعی را به آتش میکشند ، وبرجسد حقیقت آسب میرانند ، وبه خاطر رضا ئ" خدا" و " امیر المؤمنین مجعول "ایمان را ذبح شرعی میکنند وسرش را به پایتخت کفر میبرند و ناموس خدا را به اسارت میکشند ! تا با دست هائی ، چرب وچرک طعمه ات را چنگ زنند . ویا هم به قول "هایدگر " فلیسوف نامدار آلمانی انسان وجودی است که ماهیتش را خود می آفریند ، و ماهیت در ظرفی تحقق میابد که " وضع انسانی " نام دارد با همین امید و آرمان باز هم از نا چاری به این مصیبت " صغرئ " تن دهیم ،که بدون هرگونه تردید با موجودیت دهها مشترکات روشنفکران ونویسنده گان دلسوز جامعه ء ما با گرداننده گان " اصلی " آن ، این میدان مسابقه را برای یک زندگی عادی و روز مره انتخاب باید نمود . به همین دلیل باید با یک نقد سالم و صحیح و رسوخ دادن موازین آن در اذهان مردم ، « که تنها در این سمت میدان امکان بروز آن وجود دارد » نوسازی و ایجا د وجدان عمومی و متحرک ، متحول ساختن اندیشه ها و مغز های روبه رکود انسانی در جامعه پرداخت ، این طرز هواداری از یک جریان و یا هم اندیشه که گروهی از حاکمان و هواداران شان که در زمان نه چندان دور زمام رهبریی کشور و جامعه را در دست داشتند و در یک رقابت همه گیر سیاسی به جائی نرسید ند و منتقد حاکمان باقی مانده اند لازمه ء عقلانیت و بلاغت سیاسی و اجتماعی روشنفکران و رهبران ملتها ست . د ر چنین مؤقیعتی منتقد هشدار دهنده ء خطراتی است که در راه پیشرفت ملت ها بوجود می آیند . علاوه بر این منتقدان دولت ها که خود باید علاوه بر مکلفیت های شهر وندی به مثابه ء مخالفان رسمی نظام سیاسی نیز ریشه ها را نشانه گیرند و با نشان دادن چنین ریشه های پوسیده در برابر چراغ های سبز تطمیع و یا هم اشارات رنگین در مشارکت سیاسی بی تفاؤت باشند . باید به صراحت اگر نه میدانند بگویند که نه می فهمیم ، و اگر میفهنمد مفاهیم را با کمال امانت داری توضیح دهند .مخا لفت یا موافقت خویش را با جرائت تمام بدون آنکه گاهی به نعل و گاهی به میخ زنند ، وبصورت ساخته گی و مصنوعی تن به پیوند ها و بریدن ها دهند اعلام کنند . وبالاخره منتقدان و اپوزسیون رسمی در جامعه که مخا لفت قانونی را نسبت به دشمنی مسلحانه ترجیح داده اند ، نباید با تبلیغات غیر واقعی و ذهنی گرائی ها و تلقیات غیر واقیعبینانه از جنس فاشیسم قومی و عصبیت های سمتی و لسانی آب را گل آلود کنند به دلیل اینکه از آب گل آلود تنها دشمنان سوگند خورده ء وطن ما هی میگیرند و هیچ ماهيی در دام از هم دریده ء چنین منتقدان نخواهد افتاد.