سخی داد هاتف

شک در مطلوب ها

( یادداشتی در باره مدل برادرانه روابط قومی در افغانستان)

 

شما به کدام قوم تعلق دارید؟ به برادران پشتون یا برادران هزاره ؟ برادران تاجیک یا برادران ازبک ؟ ...

در "برادری" چه هست که ما در افغانستان این قدر تکریمش می کنیم؟ سیاستمداران از اقوام باهم برادر افغانستان سخن می گویند و روابط برادروار اقوام شریف افغانستان را تذکر می دهند. نیکخواهان وقتی که می خواهند بر ضرورت پایان یافتن جنگ های داخلی در افغانستان تاکید کنند به مفهوم برادری پناه می برند و با خشم و اندوه می گویند : بس کنید ! برادرکشی بس است!

استعاره برادری در مدل روابط برادرانه اقوام افغانستان طرفداران بی شماری دارد. حد اقل اگر کسی جرأت کند و بگوید :" من مخالف روابط برادرانه اقوام افغانستان هستم" همه گان از او بیزاری می جویند. مگر ممکن است کسی فاشیست ، فرقه گرا و انحصار گر نباشد و مخالف برادری اقوام افغانستان باشد؟

در زنده گی روزانه هم همدیگر را برادر خطاب می کنیم. وقتی در مجلسی هستیم که ترکیب قومی رنگینی دارد سعی می کنیم از کلمه برادر زیاد استفاده کنیم: در مسیر تورخم یکی از برادران پشتون را دیدیم که ..../ این برادر تاجیک ما می خواست به ایران برود .../ برادران ازبک و ترکمن هم در آنجا زیاد بودند .../ یک برادر هزاره می گفت که ...

البته وقتی در حلقه های " خودی" هستیم اینقدر برادر برادر نمی کنیم. در این حلقه های خودی گاهی القاب جالبی برای همدیگر ابداع می کنیم که ممکن است زیاد آیینه صمیمیت ما با همدیگر نباشند.

چرا از میان این همه کلمه ،  برادر و برادری را بر گزیده ایم؟ آیا ما واقعا تصمیم گرفته ایم برای توصیف روابط اقوام افغانستان با همدیگر از کلمه برادری استفاده کنیم؟

***

به نظر می رسد که کاربرد وسیع استعاره برادری برای اقوام افغانستان تصادفی نیست. این استعاره آشکار کننده بافت بنیادین ذهنیت ساکنان افغانستان است و باید در باز کردن این بافت و روشن کردن الزامات و تبعات منطقی آن در عالم روابط فردی و اجتماعی مردم این کشور کوشش کرد.

اگر در ارتباط ااستعاره برادری با شبکه ای از مفاهیم دیگر که  بر زمینه ای پیچیده و سامان مند شکل گرفته اند دقت کنیم ، در می یابیم که استعاره برادری برای روابط اقوام افغانستان آشکار کننده ساختار ذهنی مردمی است که نمی توانند به هیچ مدل دیگری فکر کنند.

ممکن است کسی بگوید که وقتی ما از استعاره برادری برای اقوام افغانستان استفاده می کنیم ، نظر بر جنبه های مثبتی داریم که در روابط برادرانه میان برادر ها متجلی می شوند و در حقیقت با استفاده از مفهوم"برادری " در پی بیان عمومی همدلی و همراهی مردم افغانستان با همدیگر هستیم.

دقت در عناصر ساخت ذهنی مان نشان می دهد که قضیه جدی تر از این است و استعاره برادری برای روابط اقوام همه ي متغیر های همراه با مفهوم برادری را با خود حمل می کند.

 ما در افغانستان هندو داریم ، اما برادران هندو نداریم. در افغانستان زنان هستند اما اقوام باهم خواهر افغانستان نداریم. این می رساند که کاربرد وسیع استعاره برادری برای اقوام افغانستان نه تصادفی است و نه بی ریشه .

***

مردم افغانستان نیز – مانند همه مردمان دیگر جهان- سعی کرده اند تجربه های زنده گی خود را در بیان قابل فهم عرضه کنند. برای مردم افغانستان هم استفاده از استعاره ( فهم یک چیز توسط چیز دیگر)برای در بیان آوردن تجربیات خود فوق العاده کار آمد بوده است. استفاده از استعاره ، فهم زمان ، تاریخ ، عشق ، کینه ، خوبی ، مرگ ، حیات ، خدا ، حقیقت و صدها مفهوم دیگر را برای مردم این سرزمین ممکن کرده است. تجربه های اولیه و مکرر ما از مستقیم ترین برخورد های ما با محیط زنده گی منبع آفرینش و گسترش استعاره هایی بوده اند که بعد ها از فرط تکرار به بدیهیات تبدیل شده اند.

به مفهوم " زیاد " نظری بیندازید. وقتی می گوییم " خوب بود ، زیاد خوب بود" ، زیاد را چه گونه به کار می بریم؟ اگر مراجعه به تجربه های مستقیم ما در زنده گی نشان بدهد که مثلا ما همواره به مقداری اندک از مواد غذایی دسترسی داشته ایم ، مفهوم "زیاد" در نزد ما رفته رفته به مفهومی مثبت تبدیل شده است. اگر تجربه های مستقیم خود را از میان برداریم مفاهیمی مانند " زیاد" معنای خود را از دست می دهند. حال به این جمله ها توجه کنید :

- عمر دارایی است ( چند سال دارید؟ چند ساله هستید؟ عمر با برکت . سال های از دست رفته. ضایع کردن عمر. موی سپید را فلکم رایگان نداد/ این رشته را به نقد جوانی خریده ام...)

- قدرت موجودی زنده است ( مهار قدرت. سوار بر قدرت ...)

- اهمیت زینه است ( افراد تحت فرمان. بالا تر از این سخنی نیست. هنر برتر از گوهر آمد پدید. خیلی خودش را پایین آورد)

- حقیقت گنج است ( به حقیقت دست یافت . او سال ها پیش به جستجوی حقیقت بر آمده بود...)

- دین ساختمان است( خروج او از دین مایه تاسف است. به دین پناه آوردند. نماز ستون دین است. پنج بنای مسلمانی ...)

- تاریخ موجودی زنده و هوشمند است ( تاریخ سخن می گوید. در پیشگاه تاریخ. تاریخ قضاوت خواهد کرد...)

حال به استعاره برادری برگردیم. استعاره برادری برای روابط اقوام در افغانستان را از نظام سنتی خانواده های خود به عاریت گرفته ایم. برای ما برادری در نظام سنتی خانواده روشن است. چون و چند این رابطه را می دانیم و بر پیچیده گی ها و الزامات قراردادی و طبیعی اش وقوف تجربی داریم. برای آنکه بتوانیم نوع رابطه بهتر  اقوام افغانستان را به بیان بیاوریم ، دنبال زبان و مفهوم مناسب با این رابطه مطلوب می گردیم . در اینجا است که به  استعاره ای نیازداریم که بتواند نقطه ي عزیمتی باشد برای حرکت بعدی ما در توصیف روابط اقوام. آن استعاره مادر این است :  میهن خانه است .

حال در این خانه برادران با هم زنده گی می کنند و خوب و بد این خانه به دست همین برادران است. برادری اما در تجربه خانواده های سنتی افغانستان رابطه پیچیده ای است و خصوصیات قابل تآملی  دارد:

- برادران کمتر با همدیگر به گفت- و- گوهای طولانی و صمیمانه می پردازند

- در اکثر موارد برادران بزرگتر گوینده و فرمان ده اند و برادران کوچکتر شنونده و فرمان بر اند .

- معمولا برادران در حضور همدیگر کمتر احساس آزادی می کنند .

- رابطه برادران بر هیچ ضابطه مشخصی استوار نیست و هر برادر باید در جریان زنده گی با دیگر برادران و با نگاه به روابط برادرانه دیگران بیاموزد که رفتار صحیح برادرانه چیست

-برادران بر سر میراث پدری و توزیع دیگر امکانات زنده گی با همدیگر می جنگند و حتا خون همدیگر را می ریزند.

- برادران بزرگتر در مسایلی چون ازدواج کردن و زنده گی مستقلی برای خود فراهم کردن حق تقدم دارند .

- برادری وضعیتی است ناگزیر و ناشی از پیوند های بیولوژیک . بنا بر این برادران حتا اگر با هم دشمن هم باشند ، باز هم برادر همدیگر اند.

در نظام سنتی خانواده در افغانستان ،حتا در بحرانی ترین شرایط نیز برادران نتوانسته اند گزینه ي دیگری را جانشین روابط برادرانه کنند. برداشت عمومی این بوده و هست که برادر شما ناگزیر برادر شماست. شما می توانید حقوق او را پامال کنید ، اما نمی توانید منکر برادری او شوید.

حال ببینیم مدل استعاری روابط برادرانه در روابط اقوام افغانستان چه چیزی را با خود حمل می کند. چنان که گفتم شما نمی توانید استعاره برادری را به کار ببرید اما از ورود مفاهیم همبسته آن – که ریشه در تجربه شما در نظام سنتی خانواده در افغانستان دارد- جلوگیری کنید.  بدون تردید اقوام افغانستان ( در مناطق مختلف کشور و با عرف های حیات جمعی متفاوت ) برداشت های مختلفی از برادری دارند. با این همه بعضی از مفاهیم متناظر با مفاهیم نهفته در دل مدل برادری را می توان به این گونه فهرست کرد :

- برادران = اقوام کشور ( در لیست نام برادران البته همان ها که قابل ذکراند می آیند. چنان که در میان برادران هم بعضی از برادران کوچک همواره از لیست غایب اند)

- برادری = همزیستی سلسله مراتبی اقوام ( با توجه به کم وکیف انفرادی هرقوام ، نفوس ، محل زیست و...)

-  برادر بزرگتر = اکثریت ( با مفهوم همبسته " زیاد خوب است" و بزرگ مهم است". این که اینقدر بر سر اکثریت و اقلیت دعوا داریم و به هزار سند متوسل می شویم تا سابقه تاریخی خود را نشان بدهیم برای این است که می دانیم عمر زیاد مهم است )

- برادر خرد تر = اقلیت ( با مفهوم هم بسته " کم بی اهمیت تر است". مثال : این معلم همیشه شاگردان خود را کم می زند یعنی تحقیر می کند)

- سلوک پدر= مشی سیاسی ( توسل به رسم آبا و اجداد )

- گفتار پدر= تاریخ رسمی ( تاریخی که بر اساس دفاع از دستاوردهای گفتمان مردسالارانه قبیله ای نگاشته می شود نه بر اساس روایت علمی آنچه بر سر مردم افغانستان رفته است )

- وصیت نامه پدر= قانون ( توسل به کد ها و ضوابط به جا مانده از سیستم قبیله ای مردسالار در گذشته )

- میراث پدر = سرزمین ( توجه کنید به نزاعی که بر سر سرزمین ، نام کشور و توزیع جمعیت شناختی افغانستان می رود )

- وصی پدر= اکثریت ( برادر بزرگ معمولا وصی طبیعی پدر است. اکثریت که مفهوم متناظر برادر بزرگ در استعاره برادری است به طور طبیعی وارث سرزمین و افتخارات تاریخی اش می شود)

- صلاح جای/مصلحتگاه = پایگاه قدرت اکثریت ( برادر بزرگ عرفا صلاح جای برادران دیگر است. پایگاه قدرت اکثریت در نظام سیاسی مفهوم برابر صلاح جای در نظام سنتی خانواده و برادری ناشی از آن است )

- برادر کلان = اکثریت تصمیم گیرنده ( با مفهوم همبسته " زیاد/ کلان مهم تر است" و " عمر دارایی است")

- برادر کلان کار = اقلیت حد نشناس ( با مفهوم خلاف آنچه با برادر کلان می آید)

- اطاعت از برادر بزرگتر= وحدت ملی ( همه برادران کوچک تر باید مفهوم وحدت ملی را بر مدار درک اکثریت بفهمند )

- سرپیچی از برادر بزرگتر= جدایی طلبی ( کسانی که وحدت ، آبرو و اقتدار مملکت را با خطر روبرو می کنند)

- انتقاد از برادر بزرگتر = شورش ( هر صدای منتقد اراده اکثریت شورش در برابر امنیت و وحدت ملی است )

استعاره برادری و حذف زنان :

یکی از کارکرد های مهم مدل استعاری " برادری" حذف زن از ساز وکار تحول اجتماعی است.

اندکی دقت در مفاهیم مقبول و گفت و گو های معمول در جامعه افغانستان آشکار می کند که استعاره " اقوام افغانستان با هم برادر اند " همنشین  مفاهیم دیگری هستند که در ترکیبی پیچیده و به چشم نیامدنی همدیگر را تقویت می کنند. تحقیقات نشان داده اند که هنگامی که قالب های ذهنی پخته شده در میان مردمی در برابر داده های جدید قرار می گیرند ، داده های جدید می روند و قالب ها بر جا می مانند. به این ترتیب ، ممکن است کسی در دفاع از حقوق زن سخن بگوید ( داده های بی سابقه ای در برابر قالب ذهنی خود بگذارد) اما این داده ها هرچه با صمیمیت هم عرضه شده باشند ، تا وقتی که قالب های متصلب ذهنی در عمق دست نخورده مانده باشند ، به آسانی از مدار تاثیر گذاری خارج می شوند.

فرض کنید مردی خواهان برابری حقوق زنان با حقوق مردان است.  فرض کنید همین مرد در عمق ذهنیت خود  با این گزاره ها زنده گی می کند : " لطافت مونث است" ( زن را گل خطاب می کند و...). " نرم خالی است". " سخت پر است". " سختی مذکر است" ( شیرآهنکوهمرد شاملو ). " سختی قدرت است". " نرمی ضعف است".  حالا به مفاهیم حاوی جهت و درجه دقت کنید. " قدرت بالا است " . " ضعف پایین است". " قوی اول است". " ضعیف آخر است".

حالا جای مفاهیم را بدل کنید : ضعیف خالی است ، خالی نرم است ، ضعیف پایین است. قوی پر است ، پر سخت است ، قوی بالا است.

حال همه این مفاهیم را با هم ترکیب کنید و آن را در برابر تجربه خود از زیستن در خانواده ای افغانی بگذارید.

-  ما در خانه  یا منزل "فرود"  می آییم ( پس از ده ساعت طی طریق در منزل فلانی فرود آمدیم ).

 -  ما می گوییم : از خانه "بر" آی. ( اگر مردی از خانه بر آی ).

 - می گوییم وزیر مالیه خانه نشین شده است ( خانه جای نشستن است و نشستن در وضعی پایین – نسبت به ایستاده- قرار گرفتن است).

حال به نظر شما جای زن در کجاست؟ کدام وضع و چه جایگاهی برای زن وضع و جایگاهی طبیعی تر و منطقی تر است؟ در آخرین و نازل ترین مرتبه در حصار خانه . برابری حقوقی خواستن برای زنان از این منظر درخواستی غیر منطقی است و لزوما طرد می شود. برابری حقوقی خواستن برهم زننده منطقی است که در نهانی ترین لایه های ذهنیت ما تنیده است و قالب استعاری پخته ای را در ساختار ذهنی ما شکل داده  که داده های جدید غیر قابل هضم را به راحتی دفع می کند. بی خود نیست که بعضی حتا همسر خود را " منزل" می گویند. زن و منزل ، زن و ضعف ، زن و در درجه پایین قرارداشتن ، زن و بی اراده گی ، زن و پذیرنده گی ، زن و خلاء و ... در ساخت بنیادین ذهنیت های ما مفاهیم همبسته اند. وقتی کسی می گوید : " اگر چنین یا چنان نکنم ، زن تو باشم " ، در واقع با سرعتی که فقط از دستگاه ذهن بشری انتظار می رود همه استعارات ساختاری ذهن خود را در یک جمله بیرون می افکند.

به استعاره "تاریخ موجودی هوشمند و زنده است" که در این نوشته آمد ، برگردیم. آیا این استعاره ربطی به حقوق زن و جایگاه اجتماعی اش دارد؟ وقتی می گوییم در این مورد تاریخ قضاوت خواهد کرد ، آیا موضع خود در برابر مساله زنان را هم آشکار می کنیم؟

در نظام سنتی خانواده در افغانستان آن که سخن می گوید و سخنش سخن است ، مرد است نه زن. حرف آخر حرف مرد است. قضاوت مرد ملاک تصمیم گیری است. حال ، تاریخ را – که موجودی هوشمند و زنده است ، سخن می گوید و قضاوت می کند- در کنار مردی بنشانید که ناقص العقل نیست و قضاوتش در خانواده ملاک است .

 می بینیم که تاریخ همان مرد است ( تاریخ مذکر). یعنی تاریخ قضاوت گر و مردی که تصمیم گیرنده و داور در خانواده است بر همدیگر می افتند.  و بی خود نیست که می گوییم " مام میهن ". این مام میهن زنی است " نشسته" و " ساکت" که همواره از آقای "تاریخ مذکر" فرمان می برد و همواره در موقعیتی "فرو تر " قرار دارد. اینکه این همه بر افتخارات تاریخ مذکر خود پا می فشاریم ، نه آیا برای این است که هویت میهن را – که زنی فرمانبر می دانیم- در سایه تاریخ که مردی است قضاوت گر و قوی ، بشناسیم؟ چرا تاریخ ما تاریخ شاهان و لشکرکشی های شان است؟ زیرا شاه قوی است ، بالا است ، مرد است ، مهم است.

این همه مدافع حقوق زن داریم و باز می بنییم که راه به جایی نمی بریم. چرا؟ برای این که ساختار عمقی ذهنیت  ما چنان در پیچیده به استعارات ساختاری مردسالارانه است که هر تلاشی برای ایفای حقوق زنان را خنثا می کند. تنها با راه بردن به این ساختار عمقی است که می توانیم رخنه هایی تحول ساز در نوع روابط اجتماعی خود باز کنیم.

استفاده از مدل برادری در روابط اقوام افغانستان مستقیما با مفاهیم شهروندی ، عدالت ، آزادی و توسعه دموکراتیک و متوازن در می افتد و به تداوم یکی از فلج کننده ترین مکانیزم های اجتماعی ما – یعنی حذف زن از عرصه زنده گی – می انجامد. بدون توجه به ساختار سخت جان ذهنی مان – که عمیقا زن ستیزانه و مردستایانه است- هر مدلی که برای روابط اقوام عرضه کنیم ، سر از استبداد و قربانی کردن " شهروند" در پای" برادر" خواهیم کشید.

  با این همه ، به نظر می رسد رخوت اندیشه به ما مجال نمی دهد لحظه ای در مطلوبیت مطلوب های مان تردید کنیم و به راه های نا متعارف تر قدم بگذاریم.