سخيدادهاتف

درک موقعیت "ضعیف"

گزارشی که عنایت الله کاکر (و به واسطهء او داکتر سیاه سنگ) از خاطرات ملا عبدالسلام ضعیف داده ، جالب است. ملا ضعیف سفیر امارت اسلامی طالبان در پاکستان نوشته است که پاکستانی ها حرمت او را نگه نداشته اند و آمریکایی ها او را شدیدا تحقیر و توهین کرده اند. شرح بازداشت شدن و شکنجه شدن ملا عبدالسلام در تمام مدت اسارتش ناراحت کننده است.

اما نکته ي اصلی این است که ملا عبدالسلام ضعیف از دوران جلال و زوال خود چه آموخته است. آیا ملا عبدالسلام ضعیف متوجه شده است که بد رفتاری کردن با انسان ها – فارغ از عقاید و اندیشه های شان- درد آور است؟ آیا ملا آموخته است که اسیر را چشم بند زدن و زیر مشت و لگد انداختن درد آور است؟ آیا ملا یاد گرفته است که ممکن است آدم از تخت جلال و شکوه به چاه زوال و اندوه بیفتد؟

ملا عبدالسلام ضعیف در امارت طالبان صاحب مقام بود. او در کشوری وظیفه دار بود که طالبان را به دنیا آورده بود. ملا درپاکستان سفیر بود.

طالبان سال ها در افغانستان با وحشت و خشونت فرمانروایی کردند. آشکارا گفتند که به هیچ قاعده يی که از دل برداشت های متعصبانهء خود شان بر نخاسته باشد ، ذره يی پا بند نیستند. طالبان به راحتی اعلام کردند که می خواهند مردم افغانستان را به هزار و چند صد سال قبل ببرند. گفتند که آنانی را که در این عقبگرد با طالبان همراه نشوند ، از عرصهء زنده گی حذف خواهند کرد.

طالبان ضعیفان بسیاری را اسیر کردند ، لگد زدند ، سر بریدند و در کانتینرهای داغ خفه کردند. طالبان بد ترین تحقیر ها و زورگویی ها را در حق زنان افغانستان روا داشتند. حاجت به گفتن هست؟ آن کس که- حد اقل در افغانستان - رسوایی طالبان را ندیده و نشنیده باشد ، کیست؟

آیا ملا عبدالسلام ضعیف آموخته است که احترام به انسان های دیگر - فارغ از عقاید و اندیشه های شان- جهان را جای بهتری برای زنده گی کردن می سازد؟ آیا ملایی که پیش از اسارت خود تصور نمی کرد پنجهء دستش هرگز زیر کفش های نظامی سربازان خشن دشمنانش برود ، یاد گرفته است که دست ضعیفان را خستن ناپسند است ؟