_____________________________________________________________________

نوشته هايی که در تريبون آزاد می آيند يا از نظر شيوهء پرداخت به مسايل و يا هم شيوهء بيان و يا هم در اصل کم از کم  دارای نکاتی اصولاً مغاير  با مشی نشراتی آسمايی  هستند، اما به پاس آزادی بيان  منتشر می شوند. مسؤوليت اين نوشته ها همانند ساير مطالب منتشره بر عهدهء نويسنده گان آن ها است.

_____________________________________________________________________

 

نویسنده : نه دیپلوم ، نه انجینیر، درویش دریادلی .

سخنی با کاکای بزرگوارم شاغلی دیپلوم انجینیر " خلیل اله معروفی " .

مقدمه : برای آنکه مبادا صفحه ء " آسمایی " نیز مانند وبسایت " کابل پرس " پای بند به قوانین " کاپی رایت " باشد و مبادا که بخواهد مانند " کابل پرس " تحولی در مطبوعات افغانستان باشد ، من یک تعهد نامه رقم می نویسم که حساب ما از همین شروع صاف و روشن باشد .

اینجانب د سختن تعالی بنده ، درویش دریادلی ، تعهد او وعده ورکوم که دغه مقاله آنلی برای وبسایت " آسمایی " لیکل شوی است . هکذا ، دییر ایز نو دلیل که دغه مقاله پرنت نشود . من هوپ لرم که دس آرتیکل هرچه جلتی در وبسایت " آسمایی " چاپ وشی . تعهد می سپارم چه زه هرگز دس آرتیکل را برای هور نیوز پیپر یا وبسایت روان نکوم . اگر ادیتور انچیف ِ " آسمایی " په آینده کی دریافت که زه این مقاله را فار کیسی هور جریده فرستاده ام ، مرا به انترنشل کورت برده و محاکمه کند. ورسته از دغه تعهد لتر ، اوس بخیر شما کن رید زما اصلی آرتیکل :

کاکای بزرگوار شاغلی دیپلوم انجنیر " خلیل اله معروفی " صاحب !

من که نه دیپلوم دارم ، نه انجنیر هستم ، نه مثل شما در فن زبان شناسی و تاریخ و سیاست و قانون وارد می باشم ، صد دل را یک دل کرده ام که چند سطر خدمت شما بنویسم . البته پیش از پیش میگویم که نوشته ء من پر از " غلط " های املایی و انشایی و اشتباهات دیگر خواهد بود که خدا کند سبب ناراحتی و پریشانی شما نگردد .

به خاطر خوشی شما بزرگوار ، در مقدمه ء این " مضمون " ، من کلمات دری را نه تنها با کلمات پشتو ، بلکه همچنان با کلمات " انکریزی " و " هندی " گد و میکس کردم که خدا کند باعث شادی و فرح بی پایان شما شده باشد .

نخست باید بگویم که چرا من شما را " کاکا " خطاب کردم ؟ این کار دلایلی دارد که چند تایش را اینک خدمت شما عرض میدارم :

من سالها قبل شما را از طریق نگاشته های تان در هفته نامه ء " امید " ( چاپ امریکا ) می شناختم . آن وقت ها نیز می دیدم که شما نگران ِ دری نویسی هموطنان بودید و به بسیار دقت اشتباهات نوشتاری را که در نشرات معمول بود نشان می دادید و رهنمایی می کردید و نویسنده گان را متوجه دستور زبان و منطق زبان و مسایل ضروری دیگر می ساختید . آن وقت ها ، لحن تان خیلی دوستانه و آموزگارانه بود . من شخصا نوشته های شما را به دقت می خواندم و از توصیه های شما خیلی استفاده ها می بردم که شایسته است که همین جا از شما به خاطر آن رهنمایی های تان تشکر کنم . حالا که فهمیده ام شما از لحاظ سن و سال هم خیلی بزرگسال تر از من هستید ، به حساب رسم وطنی و افغانی و ملی ، من شما را باید " کاکای بزرگوار " بگویم.

اما اصل دلیل ِ کاکا گفتن ِ من این است که من هرگز تصویر و عکس شما را ندیده بودم . این روزها که به انترنت و وبسایت ها راه یافتم ، در یکی از وبسایت ها چشمم به تصویر کاکای خودم افتید . تعجب کردم که عکس کاکای بزرگم در این وبسایت چه می کند ؟! به خیالم که وبسایت " گفتمان " یا " جرمن آن لاین " بود که آن عکس را دیدم . در مقابل عکس نام شما نوشته بود . به خود گفتم که چگونه امکان دارد که جناب معروفی یک سیب و دونیم مثل کاکای کلان ِ من باشد ؟! به سر ِ شیرین تان قسم می خورم که یک ذره مبالغه نمی کنم . شما هو به هو ، ذره به ذره ، صد فیصد کاپی کاکای کلانم هستید . باز قسم می خورم که حتی همان دریشی سیاه که در جان تان است ، کاکایم نیز عین ِ همان رنگ دریشی را یک وقت داشت و می پوشید و مثل شما بسیار نمودش هم میداد. هما ن موی ، همان بروت ها ، همان طرز نگاه کردن ، همان رنگ جلد و خلاصه همه چیز یکی و یگانه . اول فکر کردم که شما این عکس کاکایم را از کدام جایی پیدا کرده اید و به جای عکس خودتان به وبسایت ها روان می کنید. از بس که به تشویش شدم ، کسی را پیدا کردم که شما را از نزدیک دیده بود و می شناخت و تایید کرد که آن عکس در وبسایت ها حقیقتا عکس خود شماست . البته می بخشید که من هم مثل شما یک " قلب شکاک " دارم . به هر تقدیر ، چون شما هم بزرگ ما هستید ، هم هو به هو مثل کاکای بزرگ خودم هستید ، شما را هم " کاکای بزرگوار " خطاب کردم که خدا کند سر تان بد نخورده باشد و حالا انشااله دلیل آنرا فهمیده اید .

از مسایل بسیار مهم و حیاتی فوق که خلاص شدیم ، حالا می رسیم به اصل مطلب .

اصل مطلب این است کاکای بزرگوار که من نمی دانستم که شما آن قدر توجه که به دری نویسی داشتید بخاطر آن بود که زبان شیرین پشتو را از نابودی نجات دهید !

من وقتی نوشته های کنونی شما را ، که الحمدالله در همه وبسایت ها دیده می شوند ، خواندم دریافتم که اصل ِ تشویش و پریشانی و ترس شما نه بخاطر خود زبان فارسی – دری بلکه به خاطر آن است که نوگرایی و نو آوری و خرابکاری هایی دیگری را که " مزدوران دولت ایران " در حق زبان دری انجام می دهند به ضرر زبان پشتو و حتی در جهت نابودی پشتون ها می دانید . این واقعا برای من خیلی جالب بود. حالا دیگر فهمیده ام که چه دسیسه ای هولناکی در حال اجرأ می باشد .

عقل قاصر من این قدر قد نمی داد بفهمم که فارسی نوشتن یا دری نوشتن در افغانستان باید با فارسی نوشتن در جا های دیگر فرق داشته باشد . از شما ممنونم که مرا و شاید هزاران نفر دیگر را متوجه این خطر بزرگ و تاریخی ساخته اید . این قیامت را تماشا کنید که فارسی زبانان یا دری زبانان در همه کشورهای دنیا فارسی را فارسی و مثل هم بنویسند !!

برای خدا ، این قیامت را نگاه کنید که فارسی زبانان افغانستان به خود حق میدهند که لغت مقبول " پوهنتون " را با کلمه ء وارداتی " دانشگاه " تبدیل کنند . در نوشته های خود نمی نویسند " پوهنتون " ، می نویسند " دانشگاه " . او برای خدا اگر این قیامت نیست پس چه هست ؟ اگر هدف شوم شان از بین بردن زبان پشتو و بالاخره از صحنه کشیدن پشتون ها نیست پس چه است ؟

این گپ را باید واضیح اعتراف کنیم که اگر " قلب شکاک " شما نمی بود ، کسی دیگری قادر به کشف این دسیسه ء تاریخی نمی شد. من تایید می کنم که کشف شما ارزش ملی و بین المللی دارد.

من با تایید از کشفیات شما و با تشکر از آن که پرده ها را دریده اید و دسیسه ها را آفتابی ساخته اید ، گپ های شما را یک اندازه زیاد تر تکمیل می کنم . شما " از چنکیز پهلوان " و " سالار عزیزپور " و " نجبب هروی " بعضی کس های دیگر یاد کرده اید ، اما شاید به یک تعداد کسان دیگر دل تان سوخته است و نام آنها از قلم تان افتیده است که من به اجازه و " آشیربات " ( کلمه هندی است ، دری افغانی را با آن غنی ساختم ) و دعای شما کاکای بزرگوار ، نام های شان را در این مقاله افشأ می نمایم .

پس از کشفیات و روشنگری های عالمانه ء شما ، حالا من به خوبی می فهمم که گپ اصلا ار سالهای بسیار قدیم خراب بوده است . همو حنظله ء بادغیسی و رودکی و چند نفر دیگر از مزدوران ایران در همان اول ها با زبان پشتو و ملت بزرگ پشتون دشمنی داشتند و تا توان شان رسید از استعمال کلمات پشتو در شعر خود اجتناب کردند . بزرگترین دشمن ما و شما ، " فردوسی " بود که یک کتاب بسیار کلان به شعر نوشت به نام "شاهنامه " اما تمام کوشش آن بود که یک کلمه پشتو در کتابش نباشد. من که به اندازه ء شما هوشیاری و تجربه ندارم و گرم و سرد دنیا را زیاد ندیده ام ، از برکت شما " قلب شکاک " من گواهی می دهد و بسیار گواهی ها بد می دهد که حتی همو " ابو مسلم خراسانی " و خاندان " فوشنجی " و " برمکی " و مخصوصا همو " یعقوب لیث صفار " و پسان ها همو " سلطان محمود غزنوی " با تمام شاعران و نویسنده گان و متفکران آن زمان ها ، همگی شان در دسیسه های ضدیت با زبان پشتو همدست بودند .

حالا دیگر برای من هیچ شک باقی نمانده است که سعدی و حافظ و مولانا جلال الدین بلخی و مولانا جامی و دیگر تمام عارقان و مشایخ و علمای آن سرزمین پهناور " افغانستان قدیم " ( که مزدوران ایران آن را به نام " آریانا " و " خراسان " یاد می کنند ) ، همه و همه با زبان پشتو و قوم شجاع پشتون دشمنی داشتند و میخواستند که هم زبان پشتو و هم خود قوم اکثریت پشتون را از صحنه خارج سازند که الحمدالله به هدف شوم خود نرسیدند.

از گذشته ها که مثل شما کاکای بزرگوارم صرف نظر کنیم ، گپ می رسد به سال های نزدیک به زمان ما. من خو معلومات کافی ندارم ، مگر فکر

می کنم که یکی از کسانی که در رأس این حرکت انحرافی و خانه خرابکن پاکیزه نویسی ، سره نویسی و سچه نویسی فارسی زبانان افغانستان قرار دارد ، یک شاعر به نام "واصف باختری " می باشد که همیشه در نوشته های خود کلمات " مستعجن " فارسی استفاده می کند . به عوض لغت مقبول " داکتر" خود ما ، واصف باختری کلمه ء بد قواره ء " پزشک " را استعمال می کند. شما را به خدا بگویید که " داکتر" مقبول و مأنوس است یا " پزشک " ؟! به کلمه ء " زینه " که در افغانستان رواج دارد واصف باختر کلمه ء " نردبان " را به کار می برد. به عوض کلمه ء " پته پته " که در افغانستان خیلی رواج دارد و بسیار مانوس است واصف باختری کلمه " پله پله " را استعمال می کند. در تقلید از ایرانی ها واصف باختری استاد همه شاگرد های چنگیزپهلوان می باشد. کتاب هایش را بخوانید ، شعر هایش را بخوانید ، باز آن وقت خود تان قضاوت خواهید کرد که این فقیر ِ سراپا تقصیر ( من – دریادلی ) نیز کم از شما کاکای بزگوار خود نیستم. واصف باختری بسیار جوانان ناآگاه ما را گمراه و بدراه ساخته و همگی شانرا به راه غلط تشویق کرده است که باید فارسی دری را فارسی دری بنویسند و کلمات پشتو را در شعر و نوشته های فارسی خود به کار نبرند.

کافی است که شما یک دفعه به شعر های قهار عاصی ، عبدالسمیع " حامد " ، لیلا صراحت روشنی ، محمد کاظم کاظمی و صد ها شاعر و نویسنده امروزی افغانستان نظر بیاندازید ، به ساده گی در می یابید که همه در مرض فارسی نویسی امروزی گرفتار هستند و از بکار بردن کلمات و اصطلاحات پشتو پرهیز می کنند. شما کاکای بزرگوار واقعا راست می گویید که استعمار فرهنگی ایران نزدیک است افغانستان را نابود کند.

من نمی خواهم که به جنبه های دیگر قضیه بپردازم و چیزی بنویسم چون شما شب و روز زحمت می کشید ، بر ما منت می گذارید و دسایس دشمنان را به صورت همه جانبه ، از نگاه ادبی ، از نگاه تاریخی ، از نگاه قوم شناسی ، از نگاه فرهنگ شناسی ، از نگاه سیاست و اقتصاد و حتی از نگاه نظامی افشأ می نمایید و خلق را از گمراهی باز می دارید.

اگر خداوند جل و جلاله به ما و شما قدرت بیشتر بدهد ، انشاالله یک وقت می رسد که همه عارفان و مشایخ و اولیأ و شاعران و نویسنده گان فارسی زبان و فارسی نویس را که اصطلاحات و کلمات ملی و رسمی و قانونی زبان پشتو را در نوشته ها و اشعار خود بکار نبرده اند محاکمه کنیم ، استخوان های مرده های شان را از گور بکشیم و زنده هایشان را همانطور که امیر عبدالرحمان خان و سردار محمد هاشم و خدا بیامرز محمد گل خان مهمند و شاغلی حفیظ اله امین خان و شاغلی امیرالمومنین ملا عمر آخند خان کرد ، زنده به گور می کنیم . من در این راه ء آفتخار بخش با شما کاکای بزرگوارم و با شاغلی روستارتره کی ، شاغلی اکادمیسن اعظم سیستانی ، شاغلی انورالحق احدی ، شاغلی پروفیسور " کاکر" ، شاغلی وزیر اسبق " سلیمان لایق " و دیگر فاشیست های قومی ، همدست و همکار می باشم .

مرگ به فارسی زبانان اگر مخالف پشتو هستند یا نیستند !

مرگ به فارسی زبانانی که در جهت بهبودی هرچه بیشتر زبان خود کوشش می کنند !

مرگ به فارسی زبانانی که به عوض کلمات پشتو در نوشته های فارسی از کلمات فارسی کار می گیرند !

مرگ به کسانی که میگویند نام افغانستان از اول افغانستان نبود و یک وقتی آریانا و خراسان نام داشت !

مرگ به کسانی که فکر تغییر نام وطن ما از افغانستان به خراسان در ذهن شان خطور می کند !

مرگ به کسانی که خود را " افغان " نمی گویند ، " افغانستانی " میگویند !

مرگ به درویش دریادلی که هنوز عضویت حزب افغان ملت را قبول نکرده است !

زنده باد شوونیزم قوم اکثریت !

زنده باد حزب افغان ملت !

ختم .