عبدالوهاب مجير
مسافر
این کفتر مسافر بی جستجو منم
این روح نامراد تر از آرزو منم
هر کس کنار هم نفس خویش می تپد
با خویش در معامله و گفتگو منم
از هر چه آفریده خداوند در جهان
هر چه که است خسته و دلتنگ او منم
رویا ی منتشر شده در جان من تویی
گم گشته از دیار تمنای تو منم
گیتارم و فتاده ام از ساز از سرود
فریاد انتظار به پشت گلو منم
***
سزوار سکوتم
دیریست که بی زمزمه ام ؛ یار سکوتم
دلتنگ ترین نغمهء گیتار سکوتم
چون سبز ترین حنجره ء خواهش دریا
افتاده لب ساحل بیمار سکوتم
من ـ این سروپا شور ، سروپای ترنم ـ
امروز چه گشته ست که سرشار سکوتم
تلخی غمی داشت غزل های ملولم
مستوجب اندوه ، سزوار سکوتم
در بارهء خوبی تو لبریز سرودم
افسوس چو آیینه گرفتار سکوتم