تميم حميد

 

سه  شنبه ها

سه شنبه ها، به دیدنِ تو باز، منتظر

با یک هزار حرفِ پُر از راز، منتظر

 

سه شنبه ها، سلام! کمی دیر شد ببخش

می خواهمت مدام، کمی دیر شد ببخش

 

سه شنبه ها، هیاهویِ بازار و گُم شدن

محوِ تمامِ لحظه دیدار و گُم شدن

 

سه شنبه ها، کلاس، فقط محوِ چشمِ تان

روزِ مرورِ صَرف رُخ و نحوِ چشمِ تان

 

سه شنبه ها، خیالِ سفر رفتنِ جدید

با من "شما"ی دیگر و با تو "من"ِ جدید

 

"کشمیر"، "بمبه یی"، تبِ "برسات"ِ دیگری

"پاریس"، "رُم"، "ونیز"، ملاقاتِ دیگری

 

 

سه شنبه ها، ولی خبرِ تازه  تو گُم

آن عاشقانه هایِ پُر آوازه  تو گُم

 

"کشمیر"، "بمبه یی"، اثرِ "سَرگَم"ت نداشت

"پاریس"، "رُم"... حضورِ ترِ پیهمت نداشت

 

سه شنبه ها، تمامِ دقایق چه پوچ و سرد

ساعاتِ روزِ دیگرِ عاشق چه پوچ و سرد

 

سه شنبه ها، عوض شده تن پوشِ روزِ من

دور از حضورِ گرمِ تو آغوشِ روزِ من

 

تن پوش هایِ سبزِ بهارم که سوختی

پاییز را، برایِ تنِ باغ دوختی

 

پیراهنِ سکوت به تن می شود سپس

بر جانِ گفته هام کفن می شود سپس

 

سه شنبه ها، ادامه سریالِ سوگِ من

موسیقیی که سُر شده با تالِ سوگِ من

 

تلویزیون و پخشِ گزارش ز مرگِ روز

"اپرا"ی رقصِ شام و نمایش ز مرگِ روز

 

پنجاه و چار... شصت شمردم، نیامدی

سه شنبه، لحظه لحظه که مُردَم، نیامدی

 

 

می پوسم و ز جسمِ خودم کنده می شوم

با دستِ خاطراتِ شما رنده می شوم

 

سه شنبه، ساعتِ ششِ عصر و اتاق و هیچ

عکسِ خیال تازه تو رویِ تاق و هیچ

 

سه شنبه بی حضورِ شما، باز در سکوت

با قصه نگفته پُر راز در سکوت.