پژواک

 

یک خنده و خاموشی

 

بر خیز به ساغر کن ساقی می ناب اندر

گویند بهار آمد تا کی تو به خواب اندر

دی پیک بهاران گفت پیمانه دی پر شد

بر خیز به کامش کن یک پیک شراب اندر

وقت طرب عیش است اوان نشاط و سرور

از زخمه شراب افگن در کاس رباب اندر

از لاله طبیعت بین ساغر به چمن چیده

آنقدر که می ناید هرگز به حساب اندر

ابریق خورد بشکن مینای جنون پر کن

حیف است ز هشیاری باشی به سراب اندر