رسیدن به آسمایی: 25.10.2010 ؛ نشر در آسمایی: 29.10.2010
 

فرستنده: پروین پژواک

این بیانیه در جلسه فوق العاده کمیسون عالی مصالحه و آشتی ملی که در آن  تقریبا دو صد نفر از شخصیت های افغان اشتراک داشتند  و در قصر ستور وزارت خارجه دایر گردیده بود، ایراد شده است

شنبه ۱۳ جدی ۱۳۶۵/سوم جنوری 1987/کابل

 
بیانیهء شفاهی داکتر نعمت الله پژواک
(متن حرف به حرف از روی نوار اصلی محفل نقل گردیده است)
 
محترم رفیق نجیب، رفقای حاضر، خواهران و برادران،
من نعمت الله پژواک که افتخار عضویت کابینه را به حیث وزیر مشاور از روز پنجشنبه بدینسو حاصل کرده ام، عرایضی به شما تقدیم می دارم.
بدین ارتباط و با استفاده ازین فرصت نخست از حسن نظر و اعتماد مقامات عالی حزبی و دولتی تشکر می کنم که مرا به این عهده مقرر و منسوب ساختند.   ثانیا با کمال عجز و فروتنی ذکر می کنم که قبول این وظیفه برای من هم کار سهل و آسان نبوده است.
رفقای عزیز!  من هرگز نمی خواهم بیش از آنچه هستم خود را بزرگتر نشان بدهم، طوریکه میل ندارم از چیزی که هستم رفقا مرا کمتر تصور کنند.   من در طول دو ماموریت گذشته خود به حیث عضو کابینه در دو نظام کاملا مختلف یعنی - برای کسانی که اطلاع ندارند- به حیث وزیر داخله در نظام شاهی و وزیر معارف در رژیم جمهوری داوود خان کار کرده ام.   اما در عین زمان من برای یک داعیه کار کرده ام نه برای شخص یا اشخاص.   این اصل امروز هم به نزد من ثابت و محترم است.
داعیهء من داعیه خدمت به مردم و وطن عزیز افغانستان بوده است.   از حال ابتر و پریشان مملکت شما نسبت به من بیشتر و بهتر اطلاع دارید.   من می بینم که مادر وطن در انبوهی از دود و تاریکی و در بین امواجی از آتش و خون به سوی ما نگاه می کند.   من می بینم که چادر از سرش در حال افتیدن و جامه از تنش در حال دریدن است.   او به ما صدا می کند، به همه مردم افغانستان، به مردمان صادق و وطندوست افغانستان، به مردمان نیک.  نه به کسانی که خود را باخته اند به دالر و امپریالیزم.  او صدا می کند که ما دست وحدت، برادری و یگانگی را حزبی با غیر حزبی، انقلابی با ضد انقلابی بهم داده و این صدای نیکی را که امروز رهبری حزب بلند کرده، تایید و صلح و آشتی سراسری را در افغانستان تامین نماییم.
برای تامین صلح و آشتی مسایل بسیار مبرم به پیشروی ماست.   این جسارت حزب را تایید می کنم.   اشخاص جسور می توانند چنین فرصت را ایجاد کنند.   امروز رهبری حزب جسارت نشان داده و این فرصت را به میان آورد[است]. اشخاص بزدل منتظر فرصت می نشینند.   هر قدر گپ ها زیاد گفته شود تا حقیقت به میان نیاید، امکان ندارد مساله افغانستان حل شود.   من یک آدم ریش سفید هستم.   من هیچوقت تقاضای کدام مقام را نکرده ام.   امروز به من افتخار بخشیدند که مرا به این مقام منسوب ساختند.  لیکن قبول نکردن وظیفه یا از بین بردن من و امثال من مساله را حل نساخته بلکه مشکل را زیاد خواهد ساخت.  
بنا من یک طرح دارم برای صلح افغانستان که من یقین کامل دارم برای افغانستان و مردمش مفید خواهد بود.  یقینا [این طرح] دارای نواقص و خلاها می باشد، با آنهم به خدمت شما و کسانی که به صلح و آرامش در افغانستان علاقه دارند، تقدیم است.
 
یاداشت:   بعد از این گفتار مختصر شفاهی بیانیهء تحریری داکتر نعمت الله پژواک توسط خود شان قرائت می گردد که نوار اصل محفل موجود است.
 
بیانیهء تحریری داکتر نعمت الله پژواک
(متن حرف به حرف از روی نوار  نقل گردیده است)
 
بسم الله الرحمن الرحیم
 

من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم

تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال

 
جنگ تباه کن هفت ساله خسارات هنگفت انسانی و مادی را به افغانستان بار آورد.   بیش از نیمی از نفوس کشور در داخل و یا خارج از آن متواری و مهاجر گشت.   به اثر از بین رفتن و یا از دست دادن قسمی و یا کلی منابع تولیدی زراعتی و غیر زراعتی و مولدین حقیقی یعنی دهقانان و پیشه وران سطح زندگی مردم و عایدات ملی نهایت پایین آمد.  به میلیون ها یا کشته، یا معیوب و بی سرپناه شدند و هنوز هم پایان این تراژیدی معلوم نیست.  
پس چه باید کرد؟
پیدا کردن جواب این سوال و عملی نمودن آن از طرف همه جوانب ذیدخل کار بس بغرنج بوده ایجاب دقت، مذاکره و سرعت زمانی را می کند.   آنچه مرا امیدوار می سازد اینست که شاید تا هنوز ناممکن نگردیده باشد.   اگر برای مسلهء افغانستان راه حل سیاسی آبرومندانه و استوار زودتر پیدا نشود، خوف آنست که مسله مغلق تر گردیده و ابعاد گسترده تر آن امکان تصادمات منطقوی و حتی وسیع تر را ببار آورد.
حالا در راه حل مشکل افغانستان باید سعی به عمل آید که همه جوانب درگیر از وسعت و عمق این جنگ خانمانسوز و خطر تصادم قدرت های بزرگ بکاهند.   طبیعی است که اعلان صلح از یک جانب صلح را برای همه به ارمغان نمی آورد.  اما اگر یکی از طرفین صادقانه و با در نظر گرفتن آمال اکثریت مردم افغانستان صلح بخواهد،  جانب و یا جوانب دیگر ناگریز به آن موافقه خواهند کرد.   بدون تردید باید گفت که قاطبهء مردم افغانستان ولو بهر جناح سیاسی، قبیلوی و سمتی تعلق گیرد از جنگ خسته شده اند.   جنگ از آنها جان، نان و کاشانه* را ربود.
حالا مردم افغانستان در عالم مایوسیت و دهشت نعرهء صلح، آرامش و آشتی را بلند می کنند.   هر کس و یا دستهء در این راه آنها را یاری نماید، دل و جان خود را در اختیار شان می گذارند.
خوشبختانه این صدای صلح طرف تایید اکثریت دول صلح دوست جهان، سازمان ملل متحد و ارزنده تر از همه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نیز قرار گرفته است.   مخصوصا اظهارات و ابتکارات اخیر محترم میخاییل سرگیوویچ گرباچف منشی عمومی کمیتهء مرکزی حزب کمونست اتحاد شوروی خوشی و امیدی در دل های رنجدیدهء مردم افغانستان به میان آورده است.
این صدای مردم ما و تمنیات رهبر خردمند شوروی باید به چنان یک حقیقت زنده و عملی تبدیل گردد که حتی طفل معصوم و متوحش افغان نیز در تاریکی شب در پناه آن خواب آرام کند.  (صدای کف زدن حاضرین مجلس)
نخست باید جانبی را که ناراض است و قیام کرده با دشمن حقیقی افغانستان تفریق نمود و از در مصالحه و گذشت به رفع خواست های معقول و شکایات شان پرداخت و آشتی ملی آن را گویند که گذشت دو جانبه یعنی از انقلابی و ضد انقلابی با همدیگر باشد.   این جنگ متاسفانه جنگ برادر با برادر شده است و باید به آن خاتمه داده شود.
ضد انقلاب را نمیتوان و نباید کم و یا مجزا از مردم افغانستان شمرد.  آنها دراثر ظلم بیحد و سیاست های غلط حزب دیموکراتیک خلق افغانستان متواری گشته، ناگزیر برای دفاع خود در ردیف دشمنان حقیقی کشور به قیام و جهاد برخاسته اند.   د رحقیقت آنها برای حفظ و دوام اعتقادات دینی و ملی خود می جنگند.   طبیعی است که در مبارزه بر ضد حاکمیت انقلابی از هر منبع امداد و کمک را پذیرفته اند اما همهء آنها را نمیتوان آلهء دست امپریالیزم خواند.
اگر یک قیادت سالم و مدبر که خواست های اکثریت مردم را تامین نماید به میان آید، یقینا آنها از بیگانگان استعماری و ارتجاعی دست خواهند کشید.   البته عده ایکه هرگز خواهان صلح نبوده و واضحا آلهء دست مقاصد شوم امپریالیستی و یا شخصی قرار می گیرند، یا ماجراجویی را پیشه می کنند، هر کس و یا گروهی باشد باید به حکم قضاوت مردم تشخیص، تجرید و در صورت لزوم کوبیده شوند.  (صدای کف زدن متواتر حاضرین مجلس)
باید درک کرد که افغان ها مردم زیاد وطندوست هستند و اگر صلح و امنیت در کشور برقرار گردد، آنها حاضرند حتی امتیازات مادی و آرامش در جلای وطن را گذاشته، سیل وار به وطن برگردند.   از برگشت عاجل میلیون ها افغان دیگر که اجبارا در حالت رقت بار کمپ های پاکستان و ایران زندگی ننگین شباروزی خود را می گذرانند، لازم نیست اصلا تشویش داشت.   در حقیقت افراد همین خانواده های متواری و مهاجرند که در مقابل نظام موجوده و رهبری حزب دیموکراتیک خلق افغانستان می جنگند.  
قطع خونریزی، مصالحه و آشتی ملی واقعا اهداف نیک و بس پر ارزش است.   اما برای پیاده کردن آن تا زمانی که به خواست های ضد انقلابیون اقدام عملی صورت نگیرد، جنگ ادامه خواهد یافت و غالبا این زخم خونین، خونینتر* خواهد شد.
به مقصد رسیدن به آشتی ملی لازمی است که حزب دیموکراتیک خلق افغانستان از بسا اهدافی که باعث شروع و توسعهء این مخالفت عمومی گردیده علنا و واقعا نظر به ایجابات وقت بگذرد.   این گذشت های بنیادی امکان آن را میسر خواهد ساخت تا ضد انقلاب به اثر فشار ذهنیت عامه و جهان از افراط کاری ها و اضافه گویی ها بگذرد.
موجودیت حزب دیموکراتیک خلق افغانستان را در جامعه به حیث یک نیرو و اثرات پایدار انقلاب ثور را در حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مملکت به حیث یک حقیقت پذیرفته به آتش بس و بالاخره مذاکره صلح تن در دهد.  
آماده شدن ضد انقلاب به مذاکره به زمینهء مداخلهء دشمنان خارجی را محدود ساخته و بالنوبه شرایط را برای خروج قوای محدود اتحاد شوروی از افغانستان مساعد خواهد ساخت.
اشخاص خبیر آرزو دارند قوای محدود اتحاد شوروی با تفاهم کامل، آبرومندی تام و بدون به وجود آوردن خلای خطرناک امنیتی به کشور خود عودت نمایند.   خروج پیش از وقت و یکدم آنها یقینا خونریزی وحشیانه را در پی خواهد داشت.   موجودیت شان نیز هرگز و هرگز صلح را ببار نخواهد آورد.
تاریخ ثابت می سازد که روابط افغانستان مستقل با مردم صلح دوست اتحاد شوروی سوسیالیستی تحت زعامت خردمندانهء  رهبران شان از شصت و هشت سال بدینسو دوستانه و پایدار بوده است و خواهد بود.   زعامت هر دو کشور در شرایط خاص آن زمان دولت و استقلال همدیگر را به رسمیت شناختند و از آن زمان تا حال و یقینا آینده مردم و رهبری شوروی کمک های شایان و بی شایبه ای را به افغانستان مبذول داشته اند.   امروز بیشتر از دیروز هر افغان وطن پرست و چیزفهم می داند که بدون پیشتیبانی و کمک های فراوان اتحاد شوروی استقلال، تمامیت ارضی و حیات سیاسی و اقتصادی مملکت در معرض هرج و مرج و خطر جدی واقع می گردد.   بنا باید در آینده نیز مانند سالیان قبل هر دو جانب با حفظ احترام متقابل و متساوی در استحکام روابط همسایگی نیک خود بیفزایند.
من شخصا معتقد به دوستی و ادامه دوستی افغان_شوروی هستم و هر افغانی که خلاف این را آرزو کند، دشمنی با مردم خود و افغانستان کرده است.   موجودیت افغانستان دوست، مستقل و غیر منسلک در کنار اتحاد شوروی منافع برای آن کشور نیز دارد، زیرا دشمنان می خواهند روابط عنعنوی دوستی بین مملکتین را به جهان دیگر مخصوصا ممالک اسلامی و غیر منسلک وارونه جلوه دهند و از آن برای مقاصد شوم خود بهره برداری کنند.   باید هر چه زودتر این سو‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ء تفاهم رفع و زمینهء سودجویی خون آشام دشمنان دوستی افغان_شوروی برچیده شود.  
در این جای شک و تردید باقی نمانده که امریکا و برخی از دستیاران او در منطقه برای تامین منافع متعدد و متنوع خود جنگ را در افغانستان و اطراف آن تحریک، تمویل، تسلیح و تمدید می نمایند.*  آنها واضحا آرزومندند تا از این طریق ولو به تباهی کامل مردم و خاک افغانستان بانجامد به اتحاد شوروی از لحاط ستراتژیکی، ایدولوژیکی، اقتصادی و سیاسی ضربه وارد کنند و رول صلح جویانه و ترقی خواهانهء اتحاد شوروی را در انظار دول و مردم جهان غاضبانه و توسعه جویانه جلوه دهند و به اثر آن ممالک دور و نزدیک را از استحکام روابط پایدار دوستی با اتحاد شوروی به هراس اندازند.  (درخواست آب برای نوشیدن)
خلاصه اینکه مشتعل نگهداشتن آتش جنگ در افغانستان و ممالک دور و بر اتحاد شوروی به منافع دشمنان افغان- شوروی می انجامد.   به منظور دفع هر چه زودتر دسایس استعمار و آوردن صلح و امنیت در افغانستان حقیقت را باید آشکارا گفت که توده های وسیع مردم افغانستان رهبری یکه تازانهء حزب دیموکراتیک خلق افغانستان را فعلا و یا بعد از حل و فصل احتمالی آیندهء مسلهء افغانستان پذیرا نیستند.   این نظر عریان من چون بیان یک حقیقت است، غالبا شنیدن و قبول آن نیز به رفقای حزبی تلخ و زننده خواهد بود.
البته حزب دیموکراتیک خلق افغانستان با سرسپردگی و جرئت توانست قدرت را با پیاده کردن انقلاب هفتم ثور سیزده پنجاه و هفت در مدت زمان کوتاه به طور غیر قابل باور به دست آورد، اما حفظ قدرت به اندازهء گرفتن آن آسان نبوده و نیست.  عامه مردم کشور از انقلاب ثور یا غیر آگاهانه استقبال نمودند و یا منتظر عواقب آن خاموشانه درکمین نشستند.
حالا تقریبا مدت هشت سال از آن زمان می گذرد، اما بنیاد مردمی آن روز به روز از بین رفته و آن را به ناکامی و بحران سوق داده است.   دلایل ناکامی روزافزون انقلاب ثور را از نگاه خود ذیلا به صورت مختصر ذکر می کنم:
1-    جامعه افغانی اصلا برای پذیرفتن اینوع انقلاب آماده نبوده و نیست.   زیرا دهقانان و پیشه وران اکثریت عمده مردم را تشکیل می دهند.   طبقهء کارگر فیصدی کم را به وجود می آورد.  هر دو طبقه متذکره از لحاظ سواد و فرهنگ در پایین ترین سطح* و از لحاظ تعصبات دینی و کلتوری در بلندترین حد قرار دارند.   بنا تبلیغ و ترویج ایدیالوژی مارکسیزم_لیننیزم به آنها مفاهیم منفی و خلاف عقاید دینی و عنعنوی شان محسوب می گردد.  یکی از عوامل مهم بروز جنگ های هفت ساله نیز تطبیق عجولانهء همین پالیسی های بدوون سنجش حزب دیموکراتیک خلق افغانستان بوده است.
2-    مردم افغانستان به هرکس و یا گروه تابعیت نشان نمی دهد.   شعور سیاسی آنها با همه عقب ماندگی ها در طول تاریخ بیدار و آگاه بوده است.   قیادت سالم را دایما تایید و پشتیبانی کرده و از رهبری ناسالم روی برتافته و آن را برانداخته اند.    زور و فشارهای دربار و همدستان برونی شان تا اندازهء آنها را خاموش ساخته اما هرگز نتوانسته احساسات آزادیخواهی و غرور ملی آنها را از بین ببرد.
3-    اکثریت مردم افغانستان از حزب دیموکراتیک خلق افغانستان و منحیث مجموع از دولت موجوده سخت آزرده خاطرند.   زیرا انبوهی از کشتارها، بندی کردن ها، ویرانی دهات و شهرها، توهین به معتقدات دینی و ملی و فساد اداری مردم را از قدرت حاکمه به صورت عام و حزب دیموکراتیک خلق افغانستان به صورت خاص منزجر و منزوی ساخته است.
4-    مسلهء مهم دیگر مورد سوال قرار دادن کیفیت حزب دیموکراتیک خلق افغانستان برای رهبری آیندهء کشور می باشد.   در کدرهای رهبری حزب بعد از پیروزی انقلاب تا جایی که به مشاهده رسیده هنوز هم علایق خانوادگی، قومی، سمتی، اغراض شخصی و کسب امتیازات رول بارزتر و مقدمتر نسبت به پرنسیپ های ایدیالوژیکی و اهداف انقلاب ثور داشته است.
5-    از لحاظ کمیت نیز سوالات ذیل قابل غور است:
آیا چند فیصد اعضای ح. د. خ. ا  واقعا دواطلبانه و آگاهانه شامل حزب شده و با اهداف انقلاب ثور معتقد و پابند است؟
آیا در این حزب گذشته از اینکه وحدت نیست، محض همین دو جناح خلق و پرچم وجود دارد و یا اینکه در اثر انکشافات هشت سال گذشته تا امروز و فرداها گروه های متعدد تحت رهبری اشخاص متفرق به وجود آمده و یا خواهند آمد که از لحاظ اختلاف در میلان ها و اندیشه های سیاسی نمیتوان آنها را اصلا به نام احزاب موثر یاد کرد؟
آیا اگر فردا تهدید و ترس و مجبوریت از شمولیت و باقی ماندن در حزب رفع گردد، پیروان راستین ح. د. خ. ا  به ارقام قبل از انقلاب ثور پایین و پایینتر نخواهد آمد؟
من نه می خواهم و نه می توانم به جواب درست سوالات عمدهء فوق بپردازم.  در این موارد از اشخاص واقعبین و صریح الهجه حزبی و غیرحزبی پرسان شده می تواند و از تحلیل جوابات صادقانهء آنها ارقام نزدیک به واقعیت بدست خواهد آمد.
از طرف دیگر جمعیت های افراطی در بیرون از کشور تحت قوماندهء برخی از رهبران خون آشام شان هزاران مردم و اشخاص متدین، منور و بیگناه را به قتل رسانیده و خسارات زیاد جانی و مالی به مردم و دولت به بار آورده است.
با درنظر گفتن دلایل فوق و مشکلات بغرنج باز هم معتقدم که کلید حل سیاسی مسلهء افغانستان بیشتر در داخل کشور میسر است و آن را می توان با حسن نیت دولت اتحاد جماهیر شوروی، اشتراک نمایندگان چیزفهم مردم و شخصیت های با اعتبار سیاست بیطرفی افغانستان بدست آورد.  باید تاکید کرد که انعطاف پذیری زیاد و صادقانهء حزب دیموکراتیک خلق افغانستان نیز در این امر شرط حتمی است.
در قبال این اقدامات البته مساعی میانجیگری سازمان ملل متحد برای تحقق صلح و امنیت در منطقه و تضمین بین المللی عدم مداخلات در آینده مثمر و لازمی پنداشته می شود.
مردم افغانستان آگاه و متیقن است که زعامت خردمند اتحاد شوروی می تواند با نشان دادن نیات نیک و وارد کردن نفوذ بالای رهبران معقول و صلح جو حزب دیموکراتیک خلق افغانستان آنها را قناعت دهد تا مسوولیت ادارهء دولت و حکومت آیندهء افغانستان را مصلحتا و عمدتا به شخصیت های قابل اعتماد و بیطرف صمیمانه واگذار شده و از هر نوع همکاری در موفقیت و دوام آن مضایقه ننمایند.
تا هنوز در داخل کشور و بیرون از آن کسانی موجودند که با اطمینان کامل می توان آنها را به سهمگیری در وظایف عمدهء دولت و حکومت دعوت، تشویق و تایید کرد.   صدها کدرهای سالم مجرب و وطندوست معتقد به دوستی و ادامهء دوستی افغان_شوروی را می توان به عودت به وطن فرا خواند تادر عمران مجدد و پروگرام های انکشافی سهم فعال بگیرند.
افغان ها مانند هر ملت آزاد جهان حق و آرزو دارند تا مسوولیت امور مملکت را طوری که خودشان می خواهند در چوکات ممالک عدم انسلاک با جرئت انجام بدهند.   حالا مردم ما از اجرای نمایشی امور، شنیدن و یا دیدن مسایل قبلا فیصله شده و تقلیدی خسته شده اند.   هر چه زودتر باید زمینهء این تفکر و عمل برچیده شود که فیصلهء همه مسایل را "مشاورین*" به دوش دارند. 
جامعه افغانی سایکلوژی و مشکلات بخصوص خود را دارد و آن را محض خود افغان ها بهتر درک و رفع کرده می توانند.   علاوتا باید متوجه بود که حال زمان آن سپری گردیده است که اشخاص گمنام و کم سواد را در راس دولت و حکومت و وزارت نشاند و توقع کرد که ملت از او و امثالش متابعت کند و یا با رویکار کردن تشکیلات و موسسات نامانوس، پر مصرف و صادر شده مردم را فریب داد.  (کف زدن پیهم حضار مجلس)
ملت افغانستان مخصوصا بعد از انقراض نظام شاهی و تبدلات هشت سال گذشته به مراتب بیشتر از هر وقت دیگر علاقمند و مصمم به تعیین سرنوشت خود و رهبران آیندهء خود شده اند.  حقیقت این است که زعامت و قیادت یک ملت را محض اشخاص تعلیم یافته، مدبر و مطلع به امور سیاسی مملکت و جهان پیش برده می تواند و بس.
در این شکی نیست که افغانستان مانند بسا ممالک جهان به شمول همسایه هایش یک مملکت کثیرالملیت بوده هر قوم و حتی قبیله آن از خود مشخصات جداگانه دارد.   لیکن تمام اقوام و قبایل افغانستان عشق وافر و علاقهء تعجب آور به کشور واحد و مستقل خود دارند.   هر گونه سعی آشکار و یا پنهان برای از بین بردن وحدت ملی و یا خدشه دار کردن احساسات آنها جز برای دشمنان افغانستان برای جانب دیگر افغانی منفعت ببار نمی آورد.
قانون اساسی و دولت آینده باید حقوق واقعا مساوی اقلیت ها را احترام و تضمین نموده هر نوع امتیاز و یا تبعیض را مردود شمرد.   اما هویت ملی افغان را طوریکه تاریخ ثابت می سازد باید احترام کرد و این احساس را در نسل های آینده بالنده تر ساخت.
خلاصه این که تا زمان شروع و انجام موافقات برای مصالحهء ملی و به وجود آمدن یک دولت مستقل و غیر منسلک که اعتماد کافهء مردم افغانستان را جلب کرده بتواند، باید یک دولت سرپرست به تایید اعضای شورای امنیت ملل متحد در افغانستان رویکار آید و برای مدت سه تا پنج سال مسوولیت اجرایی امور مملکت را به دوش گیرد.
 
·         اشاره به شعار میان تهی کمونست های افغان بود که در شروع انقلاب ثور شعار و وعدهء اعطای "کور، کالی، دودی" را به مردم غریب وطن می دادند.
·         اشاره به یک گفتار قبلی میخاییل گرباچف منشی عمومی کمیتهء مرکزی حزب کمونست شوروی است که معضلهء افغانستان را "زخم خونین" خوانده بود.
·         اشاره به جنگ های بین ایران و عراق، لبنان و فلسطین با اسراییل است.
·         از همین جمله تا جمله اول بخش چهارم از نوار قطع گردیده است.   چنانچه تغییر جمله و صدا آن را نشان می دهد.   همچنان کلمه مبارکه در اول بیانیهء تحریری و دو شعری که در انجام و آغاز آن نوشته شده بود، از نوار پاک شده است.
·         همزمان با ورود قوای متجاوز شوروی به خاک افغانستان و ظاهرا در راس قدرت نشاندن بازیچهء دست خود ببرک کارمل، در تمام وزارت خانه ها و دوایر دیگر عملا شوروی ها بنام "مشاورین" جابجا شده و در مسایل خورد و بزرگ تصمیم نهایی را اتخاذ می کردند.