برگرفته
از شمارهء دهم
آسمايي
( اپريل 1999 )
به
سلسلهء
مباحثات در
مورد فرهنگ و
سياست
در
شماره هاي
بعدي
ابعاد گوناگون
مصيبت وارده
بر فرهنگ ما
بخصوص صدمات
معنوي وارده را باز
هم به بحث
خواهيم گذاشت و به اين
ارتباط پرسشهايي
نيز عنواني
شماري از
صاحبنظران
مطرح شده اند .
و اما اكنون
به پرسش مهم ديگر
كه عبارت است
از نقش رسانه
هاي گروهي در
عرصهء فرهنگي
و تأ ثير آن
بر شكلگيري
فضاي مناسب
رواني و قوام
تفكري كه
بتواند به امر
رسته گاري
ملي كومك نمايد .
در اين رابطه
از محترم
عتيق الله
پژواك كه از
شمار
شخصيتهاي صاحبنظر
و شناخته شدهء
اجتماعي و از
سابقه داران
معارف و فرهنگ اند و
اكنون در پيشاور
در مهاجرت به
سر ميبرند ،
خواهش ابراز
نظر نموده
بوديم . ايشان
لطف فرموده و
پاسخ جامعي
ارسال فرموده
اند كه متن
كامل آن را به
توجه تان
ميرسانيم .
ادارهء آسمايي
عتيق
الله پژواک
رسانه های
جمعي در خدمت
فرهنگ ملي
به
كمك محض
اشاره اي به
موقعيت
ستراتيژيك و جيو
پولتيك
افغانستان
اعم از كلاسيك
و خاصتاً در
حال و آينده و
انگيزه هاي
مداخلات
متنوع خارجي ،
هجوم
رقابت هاي
گوناگون و
متعدد ايديالوژيكي ،
سياسي ،
فرهنگي ،
نظامي و
خصوصاً رقابت هاي
اقتصادي بر
كشور
ما ( دشمن
طاوس آمد پر وي ) و
صرف نظر از
تقديم كلي اي
از اين مصيبت
ملي و محض
اشاره يي به آن
، مي توان به
نحو بهتر و آسانتري
به سوال مورد
نظر شما ،
جواب مقنعي تقديم
كرد .
براي
سهولت بيشتر ،
بهتر است
رسانه هاي
گروهي مطبوع و
الكترونيك را منحيث
مجموع به دو
نوع يعني
دولتي و غير
دولتي و به
همين اساس
ميدياي برون
مرزي افغانان
را هم به
تنظيمي و حزبي
ازيك سو و به
غير تنظيمي و شخصي
از سوي ديگر
تقسيم كرد .
به
اساس
تجربه ايكه
موجود است
وسايل ارتباط جمعي
حكومتي ،
معمولاً از
هويت اصلي و
مسلكي خود
انحراف
ميورزد و
بيشتر تابع
سياست طبقهء
حاكم ميباشد .
بطور
مثال وسايل
ارتباط عامهء
دورهء استيلاي
كمونزم بر
كشورما ،
فاقد و مانع
هرگونه روحيهء
ملي ، اسلامي
و ميهني و
شامل انواع
مفاهيم ضد و
نقيض آن بود و
از سبك و سياق
استخباراتي بيگانه
پيروي ميكرد
كه عدمش به ز
وجود .
برعكس
اكثر وسايل
ارتباط جمعي
مجاهدين ، در گرماگرم
جهاد و قيام
ملي كه بيشتر
در دو مملكت
همسايه ما ،
ايران و
پاكستان
متمركز بود و
يا در ممالك
ديگر ، بيشتر
جنبهء
مذهبي ، ملي و
ميهني داشت . لذا
منحيث عموم
محاسن و مزاياي
آن بيشتر و
معايب آن
كمتر ،
ارزيابي
ميشود .
به هر
صورت آنچه كه
از آن دوره و
دورهء بعدي آن
در ساحات
مختلف نظم و
نثر براي ما
باقيمانده است ،
از لحاظ كميت
و كيفيت هر
دو ، در تاريخ
فرهنگ و
ادبيات ما در
پشتو و دري
باب نو و
برازنده ايرا
تشكيل ميدهد .
ناگفته
نماند كه اگر
تقسيم وسايل
ارتباط جمعي
را به حكومتي
و غير
حكومتي ،
مرغوب تلقي
كنيم ، بايد
گفت كه اولين
نشريهء غير
دولتي ما ( در
عهد پادشاهي
امان الله خان
غازي ) همانا
جريدهء ملي
انيس بود كه
در كابل بوجود
آمد و پس از وقفه اي
، به نشريهء
حكومتي مبدل
شد .
همچنان
قابل تذكر و
تأييد است كه
در ساحه نشرات
بصورت عموم و
در ساحهء
نشرات ما در
هجرت ، بصورت
خاص ، عناصري
چون ملكيت و
منبع يا منابع
تمويل با هويت
اصلي و رسالت
مسلكي هر
نشريه تناسب و
ارتباط نزديك
دارد و از
همين جاست كه
خط فاصل جلي
بين نشرات غير
سالم و نشرات
سالم و مسإوليت
پذير و نشرات
صاحب رسالت
اجتماعي و
امين ، بصورت
مشهود ،
ترسيم
ميگردد .
در
مورد ميدياي
برون مرزي
افغاني
مي توان ادعا
كرد كه براي
اكثر افغانان
مقيم و مسافر
و مهاجر ،
يگانه منبع
كسب فيوضات
علمي و تربيوي
و وسيلهء خبري
و تنويري به
حساب ميرود و با
آنكه مردم تا
حدي به آن
عقيدت هم
دارند ، اما
در مورد سبك و
سياق و همچنان
محتويات برخي
ازين نشرات
گله ها
و ناخورسندي هاإـي
هم موجود است .
اميدواري هاي
زياد أين طبقه
ازمردم
رياليست ما به
انتلكچول ها
و چيزفهمان يا
به عبارهء ديگر
آرزوهاي قلبي
ايشان به
طبقهء منور و
مدني ، در
حقيقت از
منبعي مي خورد
كه در آن يك
عالم از يأس و
بدبيني ،
ناباوري و عدم
اطمينان و
انواع
نااميدي ها
مستور و مضمن
است و چشمان
روح و قلب
ايشان در صدد
يافتن حتي كوچكترين
روزنهء
اميديست كه
دال به نجات
شان ازين
مرداب مملو از
تزوير و خدعه
و مشحون از
سالوس و ريا
باشد . اينست
طرز تفكر و
خواب پريشانيكه
بر اكثر مردم
مصيبت ديدهء
ما خاصتاً
آنانيكه در
داخل كشور و
يا حواشي
نزديك به آن
بسر ميبرند و
از نزديك با
حوادث ناگوار
جاري و ساري
در ميهن و
مصايب ناشي از
آن ، هردم و هر قدم
دست
بگريبانند ،
مستولي مي
باشد.
اينك
با متصديان و
دست
اندركاران
ميدياي خارج
مرزيست كه با
اين كتلهء
بزرگ هم
ميهنان سرگردان
و پريشان حال
و ضمناً ناچار
و دربدر خود از
چه سلوكي كار
ميگيرند .
چنان که
معلوم است
بيگانگان
حريص و طماع
از آوانيكه زمينهء
تفرقه اندازي
را به منظور
مداخلات بيشتر
براي خود مهيا
ساختند طبقهء
چيز فهم و دانشور
و قشر مدني ما
هم از چشم بد و
تيزبين ايشان
بدور نماند و
كوشيدند اين
قشر موثر و
معتبر در جامعه
را نيز به
نحوي از
انحا ٍ بدام
اندازند . لذا براي
سوء استفاده
از اعتبار
معنوي ايشان
در صدد ريختن
دانه شدند و
دام هاي
همرنگ زمين
گستردند تا
آنكه موفق
شدند تعدادي
را بدام
اندازند و از
ايشان در
تضعيف
شيرازهء وحدت ملي
و فرهنگ ملي
كار بگيرند و
در اين پلان
خويش بيشتر در
ساحهء ميدياي
بيرون مرزي ،
آنهم بصورت
بسيار سري و
غير مستقيم
سرمايه گذاري
كردند چه اين
ساحه را
موثرتر و
نافذتر تشخيص
دادند و در
انتخاب خود
موفق هم
بودند .
جورج
شولتز عصر
موجود را نسبت
اهميت شايان
ميدياي
جهاني ، عصر
اطلاعات
ناميد سير
آزاد و سالم
اطلاعات از
دير به اينطرف
آجندا و موضوع
اكثر جلسات ،
سيمينارها ،
كتب و رسالات
را تشكيل
ميدهد .
چرچيل
بعد از ختم
جنگ عمومي
دوم ، امواج ( BBC ) را با
مقايسه با
ميله هاي توپ هاي
دورزن
انگلستان ،
در فتحي كه
نصيب انگلستان
و متخدين آن
گرديد ، ارجح
ارزيابي نمود .
گروهي
مطبوعات را
نسبت به
موثريت و
اهميت آن ،
ركن چهارم
دولت خواندند
و جماعتي آن
را آيينه و
كساني آن را
زبان مردم
قلمداد
كردند .
براستي
هم نشرات سالم
و سازنده و
بالآخره
ميدياي ملي و
با مسإوليت كه
بر
واقعيت ها
متكي و داراي
بصيرت سياسي
بوده و با
تحولات
گوناگون در
افغانستان و
اطراف آن
همگام باشد ،
طبعاً با رشد
ملي پيوند
ناگسستني
دارد چه حاوي
انديشه هاي
مفيد و مرغوب
بوده و در
مجموع معمار
ملت ، مشوق و
هادي مردم
شمرده مي شود .
چون
كشورما به
مناطق اعمال
نفوذ
بيگانگان و مردم
ما به
گروپ هاي
متخاصم و پيرو
اين يا آن مبدل
گشته است و
اوضاع و شرايط
كنوني زمينهء
مداخلات
اجانب را
روزبروز
گسترده تر مي
سازد و افغانستان
بعد از عزيمت
روسان مورد
تاخت و تازهاي
نوع ديگر
توسعه جويان
كوچكتر قرار
گرفته است و
در نتيجه
اوضاع
سياسي ،
اجتماعي و
فرهنگي ما از
وخيم ترين
مراحل خود
مي گذرد و يك
قشر كوچك اما
دكـتـــاتور
و وابـــــستــــــــه
بــــــــــه
اجانب خواهان
حكومت
برماست ،
لذا
كشورما امروز
بيشتر به
تنوير فكري و
ارشاد ذهني
نياز مبرمي
دارد ، پس
دادن فكر و
انديشهء سالم
به مردم از
جملهء حتميات است ،
تا جاييكه به
عقيده برخي از
متفكرين افغان
متأسفانه
بعضي تعليم
يافته گان ما
هم تا حدي
محتاج اين نوع
تنوير در
ساحات نظر و
عمل هر دو
مي باشند .
شاعري
و شايد هم
حضرت سنايـي
غزنوي راست :
عالمت
خــفــتــه
است و تو خفته
خـفـــتــه
را خـفـتـه كي
كند بيدار
لذا
با ارباب و
متصديان
ميدياي خارج
مرزي ماست تا
بنا به ارشاد
نص صريح قرآني
طريق سعي بجا آورند
و به قول حضرت
حافظ
بارامانتي را
كه قرعهء فال
بنام ايشان
زده شده است
ناديده
نگيرند و از
طريق تنوير
افكار ، دعوت
و ارشاد ( اعلام )
در بازسازي
ذهني ،
ثقافتي ،
سياسي و اجتماعي
مردم خود
بكوشند و
تنازع و ستيز
را كه به
تدريج شكل يك
كلتور مخرب را
بخود گرفته و
كلتور جنگ و
فساد ناميده
شده و
بيگانه پرستي يكي از
فصول عمدهء
آنرا تشكيل ميدهد ،
به كلتور
عنعنوي و پدري
ما يعني تعارف
و تعاون ،
ايثار و
گذشت ، ميهن
دوستي و
ملت خواهي بدل
سازند .
علامه
اقبال لاهوري
را قطعه ايست
كه ذكر آن در
اينجا مناسب
مي نمايد :
واي
گشته قومي
كشتهء تدبير
غير
كار
او تخريب خود
تعمير
غـــــــير
منعمان
او بخيل و عيش
دوســت
غافل
از مغزند و
اندر بند پوست
به هر
تقدير ،
افغانستان
امروزي در
مسيري قرار
دارد قهقراإـي
و نزولي ،
تاريك و باريك
، مبهم و
نامعلوم ،
مسيري كه هر
دم به پرتگاه
تباهي تام
تقرب ميجويد .
كشور ما در
مرحلهء جديدي
از تحولات نو ،
مجهول و
ناآشناي
سياسي ،
فرهنگي و
اجتماعي قرار
داده شده است .
فرهنگ
ملي و كلتور
اصلي ما مورد
تاخت و تاز
استعمار شوم
فرهنگي و
ناميمون است .
هويت و اصالت
ملي ما متضرر
گشته و در
نتيجه جميع
شإون زندگي و
حيات ما معروض
به خطر و
بحران و خلاصه
جو اجتماعي ما
به جو ناسالمي
مبدل گرديده
اســــــــت
كه رفع و
دفع اين همه
خطرات و نجات
نسبي از اين
همه بحرانات
از جملهء
وظايف اصلي
علماي ديني ،
خطبأ ، اهل
منابر ،
نويسندگان ،
مصلحين ،
مدرسين ،
وعاظ ،
روشنفكران ،
طبقهء تحصيل كرده ،
شيوخ ،
روحانيون و
قشر چيز فهم و
ساير خيرانديشان
به شمول
والدين و
روءساي
فاميل ها ،
سران اقوام و
قبايل و
بالآخره
وظيفهء اصلي و
عمدهء
متصديان
ميدياي ملي ما
مي باشد ، تا در
اين مقطع
تاريخي دست
اندر كار شوند
و رسالت هاي
خود را با
وسايل و
تسهيلات و
قابليت هاإـي
كه در دست
دارند ،
انجام دهند .
از همين جاست كه
ثقلت و ظايف
اصلي متصديان
مورد نظر بنا
به ارتباط
همگاني و
ابزار كاري كه
دارند ،
بخوبي عرض
اندام ميكند .
مسألهء
مهم ديگر كه
جداً بايد
توجه متصديان
مورد بحث به
آن جلب گردد ،
عبارت
است از " تشكل
منسجم و
پلانيزه ء " Organizition گروه هاي
واحد سياسي ،
اجتماعي و
فرهنگي و اشخاص
منفرد موثر ،
اما پراگنده
به يك وحدت بزرگ
و موثر .
فقدان
اين نوع
" تشكل "
سياسي كه
اصلاً معلول
نوعي تشتت و
پراگندگيست ،
نه تنها به ما
مجال فكر و انديشهء
سالم ، تفاهم
و تبادل نظر و
تجربه و توحيد
قابليت ها را
نداده است ،
بلكه اكثراً ما
را به طرف
نوعي از
بي تفاوتي ،
دلسردي و حالت
انتظارمطلق
كشانده ، تا
حديكه ما را بعضاً
به تماشاگران
بي مسؤوليت
مبدل
ساخته ( تكرار
ميكنم ) و
نتيجتاً از
ابتدايي ترين
شكل " تشكل
سياسي " و فكر
محروم و بازداشته
است .
اين
هم از جملهء
وظايف همين
متصديانست تا
افراد ،
عناصر و اجزاي
اين
نوع " تشكل "
را كه در اثر
جنگهاي
طولاني و
انواع
استبداد توام
با اختناق ،
بعد و فاصلهء
مكاني ،
انواع ترور ،
فقر سياه
مالي ،
جابجاشدن هاي
اجباري و
دزد گفتن و
بربستن ها از
هم جدا
نگهداشته شده
اند ، بهم
آرند و از آن
شبكه “ Network ” واحدي
تشكيل دهند .
عـــلامــــــه اقـــــبال
گويــــــــــــد :
" ضــربـتـي
بـــايـــد
كه جان خفته
برخيزد
ز خواب " .
چون
جدا هستيم
انگشتان
افگاريم ما
مشت
اگر گرديم
ازان دندانها
خواهد شكست
" مرحوم عبدالرحمن پژواك "
همچنان
چيزنويسان و
شاغلين
ميدياي
افغاني در
هرجاإـي كه
هستند بايد در
مقام ثالثين
بالخير و
مصلحين بري از
هرنوع تعصب
مبتني بر وابستگي هاي
ناموجه ، قرار
داشته باشند .
و به قول
حضرات سعدي از
محنت ديگران
بيغم نشوند و
از مقام منيع
خيرانديشي به
مقام نازل
تعلقات زيان آور
تنزل
نفرمايند و به
سطوح نازل
انديشه و تفكر
تقرب
نجويند ، چه
اين زمستان
شوم خواهد
گذشت و . . .
سيد جمال الدين
افغان علت
پس ماندگي
ملل و نحل
مشرق زمين را
از دو چيز ميدانست : تعصب
و استبداد و
ميگفت چيزيكه
ما را از ين
ورطه نجات
ميدهد ، غيرت
است وغيرت كسي
دارد كه قدرت
را در جامعه و
شكوه را در
وطن مي جويد .
براستي
هم انواع
تعصباتي كه
متأسفانه بين
ما رايج است ،
لكه هاي سياه
و شومي در
صفحهء درخشان
كلتور ما به
حساب مي آيند .
لذا بازهم
همين
متصديانند تا
با درنظرداشت
آنچه گفته شد
در پي تكوين
يك اجنداي ملي
گردند و
پلتفرم و
زمينهء ديگري
منحيث پلتفرم
الترناتيف و
بديل
برپاسازند و
مردم خود را
بسوي اصول و
قواعد
اسلامي ،
مدني و ملي
رهنمون گردند
و جلو اين همه
اوضاع بد
را ( اقلاً ) از بدتر
شدن سد نمايند
و براي
هموطنان گم
كرده راه ،
خويش درين
باديهء تاريك
و نا آشنا
مشعل هدايت
افروخته و
نقشهء جلي
رهنما تهيه
دارند .
چيز
ديگريكه به
عقيدهء
اينجانب تذكر
آن نه تنها
ضروريست بلكه
تقاضاي آن از
جملهء حتميات
است عبارتست
از انتخاب
موضوع در
نگارش و
پروردن آن با
تكيه بر سبك و
سياق عالي
تنويري و
تلقيني توأم
با معيارات
بلند اصلاحي و
ارشادي .
بطور
مثال در شرايط
بد و درهم
كنوني كشور ،
بايد به آن
موضوعاتي
پيچيد كه
اقلاً دردي از
دردهاي متعدد
و فراگير ما
را دوا كند و
گوشه اي از
اذهان تيره و
تار ما را
روشن سازد ،
نه عكس آن .
درينجا
بد نيست - با
تقديم
معذرت - به
موضوع ديگري
كه از موضوع
فوق الذكر
ظاهراً
جداست ، ولي
معناً مرتبط
تلقي شده
مي تواند - چار نارچار - اشاره اي
شود كه عبارت
است از موضوعات
خالص علمي ،
تاريخي ، يا
مثلاً
جغرافياي
تاريخي و يا
مسايل حقوقي
ذات البيني
اكثريت و
اقليت هاي
ملي و ميهني
ما و امثالهم .
تحقيق ،
ريسرچ ، ذكر
شواهد و دادن
ريفرنس و مآخذ
متعدد ، اما
معتبر ،
استناد به
منابع معتبر
تاريخي و
علمي ، در يك
يا چند موضوعي
كه فوقاً به
آن اشاره
شد ، اقداميست
بجا و شغليست
شريف و
خدمتيست علمي
كه در ذات خود
اهميت
بسزاإـي دارد
و هم نيازمند
پشت كار و
تخصص مسلكي
ميباشد .
اما
اگر اين
موضوعات
مبارك و سچهء
علمي و امثال
آنرا و يا
چند تاإـي از
آنرا - خداي
ناخواسته -
براي اهداف
پوچ سياسي
زودگذر و
پرضرر استخدام
و بسيج كنيم ،
اصولاً و
اساساً كار
شايسته اي
محسوب نمي گردد .
مثلاً تتبع و
تحقيق در
قدامت تاريخي
زبان پشتو ،
يا دري ، كه
هردو السنهء
تاريخي ،
پدري و ميهني
ماست ، يا
مثلاً موقعيت
تاريخي و
باستاني
خراسان ، يا
سيستان ،
زابلستان ، يا
كابلستان
قديم ، يا از
آن هم گذشته تحقيق
در مورد
ايران زمين ،
توران زمين
فارس و امثال
آن از لحاظ
جغرافياي
تاريخي
امريست عالي و
اشتغاليست
علمي ، اما
اگر اين همه
زحمات علمي و
تاريخي را
براي لعن و
طعن اين و آن
خاصتاً
برادران
هموطن خويش ،
بر خود هموار
سازيم ،
كاريست
ناشايسته ،
كه نبايد به
آن مشغول شد ،
چه زبان ادبي
و مدني و يا
انقلابي آنهم
تنويري و
اصلاحي با
زبان دشنام و
توهين ، طعن و
لعن فرق بارزي
دارد .
از
آن جمله است
جنگهاي
قلمي ايكه كه
بعضاً حتي بين
برادران
ارجمند و
دانشمند ما
عمداً براه
انداخته مي
شود ، خاصتاً
براي
افغانانيكه
در مرز و بوم
خود و حواشي
آن در لجن
انواع مصايب
جبراً غوطه ور
و عملاً با آن
دست
بگريبانند
هرگز و هرگز
نه تنها
خوش آيند
نيست ، بل
قابل تأسف ،
يأس آور و درد
آور است .
مثلاً
هنگامي كه تني
چند ازين
ارجمندان
دانشمند راجع
به موضوع
مشخصي بحث و
جدل مي كنند و
بر مسند قضاوت
تكيه مي زنند
و در بارهء
قوم يا
قبيله اي از
هموطنان خود
يا غير آن
اظهار عقيده
مي كنند ،
چنان حكم كلي
و قاطعي صادر
ميكنند كه
استثنأ را در
آن جاإـي نيست
و جميع افراد
و اجزأ اين
" كُل " را
بلا استثأ
مورد استهزا و
شتم قرار ميدهند
و عمداً از
اصول منطق و
عقل سليم و
قضاوت درست
عدول
ميفرمايند و
ديده و دانسته
برخود و
ديگران ناروا
و ظلم ، روا
ميدارند و
بخاطر شبشي
پوستين را به
آتش كين
مي كشند كه
عمليست نه
تنها غير
ضروري ،
بي موقع و
بيجا بل نتايج
سو ء و زيان
آوري هم به
دنبال خواهد
داشت .
و
بالآخره با
همين قشر مدني
و متصديان ميدياي
ملي ماست تا
در ارشادات و
تلقينات اصلاحي
خود ، مردم
مأيوس و
درماندهء
خويش را از يأس
و
نااميدي هاي
مضاعف برحذر
داشته و مبتني
بر ارتباطات
وسيع ،
تسهيلات ،
قابليت ها و امكاناتي
كه در دست
دارند ، در
خلال
نبشته هاي
خود دو عنصر
بس مهم و
اساسي يعني
اسلاميت و
افغانيت را كه
دوپايهء
استوار و دو
ركن بامقدار
هويت و وحدت
ملي و اميال و
آرزوهاي قلبي
ما را تشكيل
ميدهد هرگز از
نظر دور
نداشته و در مورد
عرق ديني و
عرق ملي داد
سخن داده و
هموطنان خويش
را از فيض و
بركات آن آگاه
و آگاه تر سازند .
فكر
مي كنم بيش
ازين باعث درد
سر نشده ، با
آرزوي اينكه
اين عرايض به
منزلهء پيامي
از افغانان
آوارهء اين
ديار به آوارگان
آن ديار تلقي
گردد و ضمناً
با استدعاي
توفيق اين
عرضنامه را به
پايان
مي رسانم .
والسلام