رسیدن به آسمایی: 05.05.2009 ؛ نشر در آسمایی: 06.05.2009

جاوید فرهاد

گپی درمورد غزل های فانی

 

" رازق فانی" ، افزون بر تجربه هایش در حوزه های چندگانه ی شعر مانند: مثنوی ، دوبیتی ، رباعی و نیمایی ، از ابر چهره های ماندگار در حوزه ی غزلسرایی است . احاطه ی کامل فانی بر غزل و توجه وی بر ویژه گی های زبانی در غزل ، امریست ملموس .

برای نشان دادن این احاطه و مساله توجه وی بر ویژه گی زبانی ، بحث در باره ی غزل های فانی را در دو رویکرد مطرح می کنم : نخست رویکرد های زبانی و سپس ایجاد رابطه با مخاطب.

رویکرد های زبانی :

جاری بودن طبعیت گفتار بر زبان شعر :

این مقوله ، به معنای نزدیک شدن زبان شعر، با رویکردهای گفتاری است یا به تعبیر دیگر ، جاری شدن سرشت زبان گفتار بر زبان شعر است که زبان در این مرحله، با نوعی " ساده گی ژرف" در شعر شکل می گیرد و سبب ایجاد " حسامیزی" میان شاعر و مخاطب می شود .

فانی به دلیل داشتن همین تجربه ی ژرف و احاطه بر زبان ، در بسیاری از غزل هایش به این رویکرد گفتاری نزدیک شده است :

" تراشبی به گمانم که خواب دیده خدا

و از خیال تو عطری به گل دمیده خدا

ز طرح ناز تو چون گشته خامه اش فارغ

کتاب بسته و دست از قلم کشیده خدا " ( خیال تو)

و آن گاه که از زبان پرنده و قصه ی کوچ سخن می گوید ، این ساده گی ژرف با سرشت گفتاری در زبان نوشتار ارائه می شود :

" با بال زخم خورده چو کردیم قصد کوچ

بر شانه ی چنار، چکیده است خون ما " ( همگام ما در ان سیه پوش)

رویکرد دیگر زبانی در غزل های فانی ، بی پیراگی ، نبود تعقیدات لفظی و معنوی ، شفافیت و یکدست بودن زبان است و از دیدنگارنده، همین ویژه گی ها سبب می شود تا غزل های فانی، از چاشنی بیشتر تاثیر برخوردار شوند . به چند نمونه ی کوتاه توجه کنید:

" اندوه من ز چشم قلم گریه می کند

یارب چه حالیست که غم گریه می کند " ( اندوه)

و در جای دیگر :

" من قاصد صدای توام ، ای دیار دور

تفسیر درد های توام ، ای دیار دور " ( قاصد صدا)

ساده گی و عدم تکلف در زبان غزل های فانی ، بدون تردید از تجربه ی ژرف زبانی شاعر سرچشمه گرفته اند و واژه ها مانند موم در سر پنجه های ذهن شاعرانه اش، شکل یافته اند .

با توجه به این که بسیاری از غزلسرایان هم نسل فانی ، از اثر نداشتن تجربه ژرف در فرایند کار برد زبان ، دچار ابهام و پیچیده گی های مزمن " ورسن بازی با کلمات" شده اند ، اما فانی به دلیل داشتن احاطه برزبان ، با این مزمن گویی و رسن بازی با کلمات نشده ه است .

ایجاد در رابطه با مخاطب :

همان سان که در توجیه از ماهیت شعر گفته اند که شعر کنش هنرمتدانه ایست که در فرایند زبان اتفاق می افتد و سپس در مرحله ی حسامیزی ، سبب ایجاد رابطه میان شعر و مخاطب می شود ، در بسیاری از غزل های فانی می توان این رابطه را به درستی دریافت :

" ای دل مرو سوی خطر ، گرمیروی لرزان مباش

از رهزنان غافل مشو ، ازدشمنان ترسان مباش

چون با کسی همره شدی ، از نیمه ای ره برنگرد

چون ازپی مردان روی، دیگرزنامردان مباش "

مفهوم در این ابیات ، بیانگر تجربه ی مشترک میان آدمهاست : گریز از تردید و وسواس ، برای رسیدن به مقصد معین .

تردید ، وسوسه ، ترس ، مردی و نامردی ، مجموعه ی مشترکی از احساس ماست که در ساختار زبان شعر ، حس ( احساس) مشترکی را برای ما القا می کند و سپس میان شعر و مخاطب رابطه ایجاد می کند .

نمونه های بیشتر این حسامیزی و ایجاد رابطه را در غزل های مشهور " همه جا دکان رنگ است ، همه رنگ می فروشد " و " با هردلی که شاه شود ، شاد می شوم " می توان بازیافت .

غزل های فانی درفرایند ایجادرابطه با مخاطب ، از موفق ترین غزل ها اند ، و این ایجاد رابطه ، ناشی از قدرت فردی شاعر بر زبان و تقسیم دریافت های آمیخته با درد و دید مشترک برای مخاطب است .

تعمیم تجربه ی فردی و سپس گسترش آن در حوزه ی برداشت جمعی ، از ویژه گی های کار فانی در غزل است .

در پایان ، برای جلوگیری از درازی سخن ، غزل زیبایی از او را با هم می خوانیم :

" تراشبی به گمانم که خواب دیده خدا

و از خیال تو عطری به گل دمیده خدا

گرفته شیره ی انگور تاک جنت را

شراب چشم تو زان شیره آفریده خدا

ز طرح نازتو چون گشته خامه اش فارغ

کتاب بسته و دست از قلم کشیده خدا

سپرده کارجهان را به دست حضرت عشق

و رفته بر فلک هفتم آر میده خدا

چو قصد کشورجان کرده عشق هستی سوز

برای او دل تنگ مرا گزیده خدا

چگونه خویشتنم را به بنده فروشم

مرا ز روز تولد زمن خریده خدا

زبال مرغ نفس عطرنام او شنوم

نسیم وار به آفاق من وزیده خدا "