آهوگک من! حلق ترا باز فشردم

تو از نفس افتادی و من جای تو مردم

هر ثانیه زخمی زدمت در جگر اما

خود نیز دو زخم دگر از زخم تو خوردم



***

 


گریز




میگریزم از تو و در یاد تو گم میشوم

غرق در تو با تمام این تلاطم میشوم

گر نرقصد عشقه پیچان خیالاتت مرا

با تمام سبز بودن بی تو هیزم میشوم

میروی یخ میزند شعر مرا...تا میرسی

رودبار پرنیانی ترنم میشوم

باز قامت میفرازم گرچه مثل حرف دل

روز صد شب گور زیر حرف مردم میشوم


 

***

 


بیدارم کن، سهره!




در دستخط خود گم شده ام

بیدارم کن سهره

چکاوک در قاب

آهو بر بشقاب

بیدارم کن که منم این مه آلود بی ماه

رم خواهم از این دایرهء چینی

از این مربع هیزمی رم خواهم

بیدارم کن سهره

پیچان ترست کابوس از هذیان بیمارپیچ من

بازم کن از این مچاله

پر وازم ده

از

این

چا

له