درگیری های دنیای مدرن


خیلی خوب. قبول کردم. این ها ضرورت های قرن بیست و یکم اند. باید چت کرد. باید کمره ی عکاسی داشت و پیوسته عکس گرفت. باید... و هزاران باید. خیلی وقت گرفت که من این واقعیت ها را بپذیرم. خیلی هزینه دادم. پدر کلانم در یکی از نامه های خود به من نوشته است :
" هنوز لجبازی های کودکانه ات را ترک نکرده ای؟ چرا لج می کنی؟ تا به حال
هژده نفر به من شکایت کرده اند که تو نه یاهو داری نه مسنجر و نه جی میل. یک هات میل قراضه هم داری که معلوم است از آن استفاده نمی کنی. عزیزم ! چرا مرا جگر خون می کنی؟ چه می شود که شب ها یا روزها سه چهار ساعت آنلاین شوی و دست این مردم ِ شاکی را از گریبان من دور کنی؟ غلام نواسه ی حاجی بسم الله هشت آدرس ای میل دارد. پسورد های همه ی ای میل های خود را هم از بر دارد. می گوید که با تو حتا یک بار هم چت نکرده. چرا ما را پیش اینها کم می آوری؟"

این شکایت ها و دلخوری ها بالاخره مرا وادار کرد که یک آدرس تازه در یاهو و یکی در جی میل باز کنم. در ضمن در " فیس بوک" هم یک اکاونت ساختم و تاکنون هشتاد و هفت هزار نفر تقاضای رفاقت داده اند که دستیارانم مشغول بررسی درخواست های شان هستند.

اما آنچه مرا بیشتر دلبسته ی فیس بوک می کند عکس هایی هستند که " دوستان" در آن می گذارند. مثلا یکی از دوستان یکی از عکس های خود را – که در پاکستان گرفته شده- در فیس بوک گذاشته. در این عکس او در حال در آغوش گرفتن یک درخت است. دوستی دیگر عکس بزرگی از گوش خود را آورده. در یکی از عکس ها کسی را می بینیم که کتابی در دست راست خود دارد و سه انگشت دست چپ خود را در بینی یک شتر فرو کرده است و تبسم هوشمندانه یی بر لب دارد. عکسی دیگر : فرق سر یک نفر را می بینیم که در یک حلقه ی تاریک قرار دارد و زیر آن نوشته شده : من ، در سمنگان ، در حال پایین شدن در یک چاه، بهار 1384 شمسی.

من پریروز یک پایم را بر دستگیره ی دروازه گذاشتم و پای دیگرم را در هوا نگه داشتم و در آن حالت عکسی برای فیس بوک گرفتم. اما متاسفانه این ابتکار من ناقص بر آمد. چون عکسی که گرفته ام تنها دستگیره ی دروازه را نشان می دهد. ان شاءالله دفعه ی دیگر عکسی بهتر خواهم گرفت.





لينك مطلب | نوشته شده در جمعه بیست و هشتم تیر 1387 ساعت 2:48 توسط سخیداد هاتف | 5 نظر

--------------------------------------------------------------------------------


خبرهای مفت
بر کنار رفتن
عبدالجبار ثابت لوی سارنوال افغانستان خبر داد که به دنبال اظهار علاقه ی او به رئیس جمهور شدن , حامد کرزی او را مجبور به استعفا از مقام لوی سارنوالی کرده است. آقای ثابت امروز صبح در کمال حیرت از آنچه برایش پیش آمده این رباعی را به خبرگزاری های جهان فکس کرد :

یک وسوسه ی رئیس جمهور شدن
وز مسند قدرت این چنین دور شدن ؟ !
از " ثابت جبار" سه سالی نشده
معروف به " مستعفی مجبور" شدن ؟!

زباله دانی
افغانستان زباله دانی شد. دولت ترکمنستان اعلام کرد که قصد دارد تمام ته مانده های سگرت های مرحوم صفر مراد نیازاف را ( که فعلا با عنوان مجموعه ی گرد مقدس در حومه ی عشق آباد نگه داری می شوند) به افغانستان برده و در میمنه دفن کند.
سخنگوی وزارت خارجه ی پاکستان نیز در یک کنفرانس خبری در تورخم گفت : ما مقدار زیادی زباله ی اتمی داشتیم و چند سال قبل آن را در قندهار و هلمند دفن کردیم. از سویی دیگر , وزارت معادن و صنایع افغانستان که مدتی بود در ولایت قندهار کاوش می کرد با خوشحالی زاید الوصفی اعلام کرد : متخصصین ما به تازه گی یک معدن بزرگ " زباله ی اتمی" در قندهار کشف کرده اند. وی به خبرنگاران گفت : ما در پی استفاده ی سیاسی از این کشف نیستیم , اما باید بگوییم که کشف این معدن در تشدید غیرت افغانی ما تاثیری بسزا خواهد داشت.

تعلیق گفت و گو
دولت افغانستان رسما گفت و گوهای خود با پاکستان را به حالت تعلیق در آورد . وزیر خارجه ی افغانستان این شایعه را که معلق نگه داشتن این گفت و گوها باعث باد خوردن و در نتیجه خشک شدن شان خواهد شد , رد کرد. وزیر خارجه که اصرار داشت به انگلیسی صحبت کند اما کلمات انگلیسی را با لهجه ی آلمانی مرسوم در هرات تلفظ می کرد , در نهایت چیزهایی به زبان پشتو از قول امام خمینی نقل کرد که مضمون کلی شان این بود :
من تعلیق گر نیستم اما تعلیق گران را چه کار کنم دوست دارم.


لينك مطلب | نوشته شده در پنجشنبه بیست و هفتم تیر 1387 ساعت 7:47 توسط سخیداد هاتف | يک نظر

--------------------------------------------------------------------------------


افغان های آدمربا در عراق
محمود احمدی نژاد که چند روز پیش ادعا کرده بود عده یی می خواستند او را در عراق بربایند ادعای خود را بازتر کرد و گفت : " گروهی متشکل از تعدادی افغان ، امریکایی ، فلسطینی و عراقی می خواستند با شعار ضد امریکا و ضد ایران – یعنی این که بگویند ما هم ضد امریکا هستیم و هم ضد ایران – این کار را انجام دهند که خداوند متعال آن را خنثا کرد".

متعاقب این افشاگری رئیس جمهور ایران ، خداوند متعال در نامه یی که به آیت الله خامنه یی نوشت از دخالت خود در این قضیه پرده برداشت. متن نامه ی خداوند متعال از این قرار است :

" مقام معظم رهبری حضرت آیه الله خامنه یی السلام علیکم و رحمت بنده بر شما !

من در آن روز از عرش فرود آمده بودم و قرار بود در کاظمین با یکی از اجداد شما ملاقات کوتاهی داشته باشم. تازه به زمین رسیده بودم که جبرئیل با رنگی پریده خودش را به من رساند و مرا از توطئه ی ربودن عزیزم محمود احمدی نژاد با خبر کرد. البته من در ابتدا توجه چندانی نکردم. چون می دانم که جبرئیل گاهی به قول افغان ها مرچ و نمک قضیه را زیاد می کند. اما وقتی جبرئیل توضیح داد که در میان رباینده گان نور دیده ی مان احمدی نژاد چند نفر افغان هم هستند ، تصمیم گرفتم که شخصا به نجات او بشتابم. چرا که می دانم که در میان بنده گان من افغان ها بدمغزترین شان اند. به نظر می آید که افغان های موجود در ایران را هم هر چه زودتر اخراج کنید. آنان خطرناک اند و از روزی که از درک فروش مواد مخدر میلیارد ها دالر به دست می آورند ، دیگر از من هم نمی ترسند. از سوی دیگر آنان به دین من هم اعتنایی ندارند و پیوسته به من خبر می رسد که آنان به عنعنه ی خود بیشتر احترام قایل اند تا به دین برحق من . نمی دانم عنعنه چیست. ظاهرا نوعی فرهنگ باشد که آن را هم در افغانستان کلتور می گویند. زیاده مزاحمت نمی کنم.

با عرض حمایت کامل و بلا عوض ،

دوستدار شما : خداوند متعال ، رئیس عمومی امنیت سماوات و الارضین ".

لينك مطلب | نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم تیر 1387 ساعت 12:51 توسط سخیداد هاتف | 7 نظر

--------------------------------------------------------------------------------


امیرا
لطیف پدرام رهبر حزب کنگره ی ملی افغانستان خواهان خروج نیروهای خارجی از افغانستان شد.


امیرا ( با اجازه ی شاملو )

یکی بود یکی نبود

زیر گنبذ ِ کبود

زیر ِ ریش گم ِ گما دو تا " امیر " شیشته بود

یکی امیر گلبدین

یکی امیر ِ مومنین



عر و عر گریه می کردن امیرا

مثل خر گریه می کردن امیرا



ریش ِشان کمی سیاه کمی سفید

از دم ِ خر بلن ترک

از چتلی چتل ترک

پیش روی ِ امیرا" شار ِ صفا" و قندهار

پشت شان " بولدک" و بفروش و بخر ، ببر بیار .



پیش روی گروم گروم صدای راکت می آمد

شار ِ بولدک ده نظر یکی کمی ساکت می آمد



" امیرا گشنه شدین؟

امیرا تشنه شدین؟

خسته استین چه بلا ؟

نشه و مستین چه بلا؟

چه گپ اس ؟ گپ بزنین

چه شده؟ گریه کدین؟"



امیرا هیچ چی نگفتن عر و عر گریه می کردن امیرا

مثل خر گریه می کردن امیرا ...



" امیرای نازنین

ملاعمر و گلبدین!

ده ای دشت ِ بی خدا

ده میان ِ دشمنا

ده ای شش بجه ی شام

اگه ناتو نیایه

گرگ میایه می کنه تان یکی دو لغمه ی خام

نمی ترسین امیرا

نمیاین پیش ما ؟



شهر ما دور اس ازیجه ، او طرف ده پشت ِ کوه



امیرا!

ریشک ِ مه ببینین

عینک ِ مه ببینین

موتر لندکروزر دارم

حتا هلی کوپتر دارم

موبایلک مه ببینین

از همه چیز خبر دارم

بند ِ ساتم طلایی اس

دریشی م امریکایی اس



امشو ده کابل عید داریم

تا صبح دید وادید داریم

دول میزنن مردم ِ شار

اتن دارن ده هر کنار

دنیا ره چک چک گرفته

سرخک و سوزک گرفته

همه مردم شعار می تن :

" خارجیا را کشیدیم

حساب ِ شانه رسیدیم !

دیگه از بنده گی اجنبی آزاد شده ایم

ووووووی !

چقه دلشاد شده ایم ".



امیرا !

گریه فایده نداره

ده موتر بالا شوین

همسفر با ما شوین

نصف شو به خیر و خوشی ده کابل جان می رسیم

ده اوج دلخوشی ملت ِ افغان می رسیم.

بخیزین بریم دیگه

دیگه تانک امریکا از کوچه ها تیر نمیشه

دیگه ده خانای ما

لشکر اجنبی مجنبی سرازیر نمیشه

ملک ما آباد میشه

دلای ِ ما شاد میشه



امیرا!

بس کنین عر نزنین

خاکه ده سر نزنین !"...



امیرا هیچ چی نگفتن ، عر و عر گریه می کردن امیرا

مثل خر گریه می کردن امیرا ...



" امیرا ، یادم آمد !

او وختا ریزه بودیم

بری ما تاریخ می گفتن کلانا

بری طفلا ، نوجوانا ، جوانا

که امیرا ده قصه ها

می خواستن دنیا ره از نو بسازن

همه انسانا را از نو بسازن

او امیرا که میگفتن ده تاریخ شماستین

حالی ده کجاستین!

امیرا!

ای افغانستان عجیب غریب یک کشور اس

از جزیره العرب هم بدتر اس

ناق ده ای خرابه سر گردان شدین

عر زنان گریان شدین" !



امیرا هیچ چی نگفتن ، عر و عر گریه می کردن امیرا

مثل خر گریه می کردن امیرا.



*

دست زدم ده ریش شان

زیاد شد تشویش شان –

امیرا قار شدن ، مور شدن ، مار شدن ، عقرب ِ جرار شدن ، عقده شدن ، کینه شدن ، کینه ی دیرینه شدن...



از ته ی دشت

کسی می گفت :

دلای تان شاد میشه

ملک تان آباد میشه

ما میریم، امیرا میاین

امیرا وقتی بیاین

دیگه قسم کشور می خواین



*

بالا رفتیم پدرام بود

قصه ی ما خام بود

پایین آمدیم امیر بود

قصه ی ما فطیر بود

قصه ی ما تمام شد

زحمت ما حرام شد.



لينك مطلب | نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم تیر 1387 ساعت 13:39 توسط سخیداد هاتف | 5 نظر

--------------------------------------------------------------------------------


لطفا کمک کنید!
بر اساس گزارش بی بی سی دولت افغانستان از جامعه ی جهانی ( یعنی کشور های پولدار غربی) خواسته است که چهار صد میلیون دالر ( یا بیشتر) به افغانستان کمک کنند. قرار است از این مبلغ برای مبارزه با فقر در افغانستان استفاده شود.




خود ِ ما ( از ازل این طور بوده) بخت ِ بد داریم

ولی ای بختیاران از شما چشم ِ مدد داریم

چهار صد میلیون دالر برای یک گدا بد نیست

اگر چه ما توقع بیشتر از چارصد داریم

شما لطفا نترسید از زبان ما اگر گاهی

به ظاهر قصد پایان دادن ِ داد و ستد داریم

اگر گفتیم ما یک ملت ِ آزاده و سرکش

که بهر ِ حفظ ِ استقلال ِ خود سر می دهد ، داریم

به معنای ِ " دو باره جیب ما خالی است" می باشد

بر استقلال خود هر جا که تاکید ِ اشد داریم

اگر گفتیم ما مستغنی ایم از یاری ِ کفار

و تنها تکیه بر لطف ِ خداوندی صمد داریم

شما باور نفرمایید ، این ها جمله گی حرف اند

خلاف ِ گفته های خویش ما صدها سند داریم

درست است این که ما در مغز هامان نسل اندر نسل

کمی سرگین و کاه و چیزهای گنده گد داریم

ولی از احتیاج خود به نان و آب آگاهیم

-اگر نه بیشتر- در حد ِ عقل ِ خر خرد داریم



لينك مطلب | نوشته شده در جمعه بیست و یکم تیر 1387 ساعت 1:56 توسط سخیداد هاتف | 4 نظر

--------------------------------------------------------------------------------


چه کسی به سفارت هند حمله کرد ؟
حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان در شورای وزیران گفت : فکر می کنم باید بر پاکستان حمله کنیم. صبغه الله مجددی که اگر چه وزیر نیست اما در جلسه شرکت کرده بود و از کسانی که او را به جلسه دعوت نکرده بودند شکایت داشت که چرا او را مجبور می کنند که به زور خود وارد شود و هم در نظم جلسه اخلال کند و هم ... آغاز این جمله چه بود؟ آها ... بلی صبغه الله مجددی با طرح حمله بر پاکستان مخالفت کرد و گفت : " چطور کنیم ، ده ای مرده گوا خو زور ما نمی رسه. چطور اس که امی کارگرای ازی نجسا ره لت و کوب کنیم". بر اساس گزارش ها داکتر سپنتا که از این سخن مجددی به هیجان آمده بود با صدای بلند از طرح مجددی حمایت کرد اما پس از ده دقیقه با چشمانی اشکبار به فاروق وردک نگاه کرد و گفت : شما مرا هم خراب کردید ، در بگیرید.

سخن گوی حامد کرزی گفت : می دانیم که یکی از همسایه گان این کار را کرده است. وی مشخص نکرد که کدام پاکستان دست به این جنایت زده است.

عبدالمتین – یک شاهد عینی حادثه- قسم خورد که این حمله باید کار پاکستان بوده باشد.

روزنامه ی صبح ِ " درود بر ملت مجاهد و قهرمانی که خرس قطبی را شکست داد" در شماره ی امروز خود نوشت : پاکستان بار دیگر زهر خود را ریخت.

مجیب نوازش – روزنامه نگار و عضو حزب عدالت و مدرنیزاسیون ملی – در یک گردهمایی که به منظور اعتراض به سیاست های پاکستان برگزار شده بود ، گفت : تا یک نفر افغان است ، زنده افغانستان است. نفرین بر پاکستان. وی توضیح نداد. گفت : نمی دهم ، زور است؟

روزنامه ی قرطاسیه ( وابسته به وزارت معارف ) نوشت : پاکستان سعی می کند از رفتن محصلان افغانی به هندوستان جلوگیری کند.

صراط مستقیم – نشریه ی تکیه خانه یی مربوط به شیخ آصف محسنی – چنین نوشت :
"دیروز یک طفل شش ماهه – به نام علی احمد- برای نیم ساعت قدرت تکلم خویش را باز یافت. این کودک شهادت داد که حمله ی مزبور کار پاکستان بوده. وی همچنین پیش بینی کرد که تا ده روز دیگر یکی از استوانه های جهاد به شهادت خواهد رسید". به گزارش صراط مستقیم این کودک پس از نیم ساعت دو باره از زبان افتاد و در جواب خبرنگار نشریه ی مذکورکه اصرار داشت از او چیزهای بیشتری بشنود فقط می گفت : ببه ، هووووووم.

گفته می شود جبهه ی ملی هیاتی را موظف کرده است تا " استوانه ی جهاد" ی را که طفل مذکور ازش یاد کرده پیدا کند و امنیت کامل او را تامین کند. بنا بر گزارش ها اکثر اعاظم جهادی گفته اند که خود را لایق لقب والای " استوانه ی جهاد" نمی دانند و بجا است که از سر تواضع خود را " زباله ی جهاد" بنامند. یکی از این رهبران جهادی به آهسته گی گفت : هر کس جرات اش را دارد ، برود استوانه ی جهاد شود. رهبر مذکور گفت : صد فیصد کار پاکستان بوده.




لينك مطلب | نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم تیر 1387 ساعت 7:6 توسط سخیداد هاتف | 2 نظر

--------------------------------------------------------------------------------


در باره ی حماسه ی شصت میلیون کتاب و باقی قضایا
وزارت معارف افغانستان اعلام کرده که شصت میلیون کتاب جدید چاپ کرده و به زودی آن ها را در اختیار شاگردان مکاتب قرار خواهد داد. من که متاسفانه آدم حسودی هستم ، نتوانستم خوشبختی شاگردانی را که به زودی به این کتاب ها دسترسی پیدا خواهند کرد ببینم. روشن است که اطلاعات رهایی بخش نهفته در این کتاب ها به سرعت دانش شاگردان در زمینه ی جغرافیه ، زبان ، تاریخ ، ریاضی و غیره... را متحول خواهد کرد. نظمی که در پایین می آید خطاب به این شاگردان سروده شده است و اعتراف می کنم که منظور از سرودن آن به انحراف کشاندن فرزندان با استعداد میهن است :

این قدر بر پشت ِ ذهن ات بار می باشد ، چه سود؟

مغزت آماسیده از تکرار می باشد ، چه سود؟

شصت میلیون نسخه پیچیده است در درمان تو

داکتر اما خودش بیمار می باشد ، چه سود؟

چون نمی داند که دردت چیست ، گیرم نسخه اش

از هزاران خشک و تر سرشار می باشد ، چه سود؟

گر بدانی " جغ" زمین و " رافیه " احوال اوست *

وین جغک بر گرد ِ خود دوار می باشد ، چه سود؟

گر ندانی در جهان ابحار می باشد ، چه نقص؟

ور بدانی در جهان ابحار می باشد ، چه سود؟

گیرم این دانی که دیوان بزرگ شمس از

شیخ سعدی- باجه ی عطار- می باشد ، چه سود؟

فرض کن دانی که نصف ِ شانزده هشت است و یا

حاصل ِ جمع ِ سه و یک چار می باشد ، چه سود؟

گر سر و کارت تمام ِ روز و شب با پنسل و

خط کش و نقاله و پرگار می باشد ، چه سود؟

گر بیاموزی که در یک جلگه در مالیزیا

یک رقم گنجشک پستاندار می باشد ، چه سود؟

فرض کن دانی که در یک کوه ، در یک جای ِ دور

از زمان ِ بوالبشر یک غار می باشد ، چه سود؟

زین که دانی واحد ِ پول ِ کجا " ربل " است و یا

پایتخت کشوری " داکار" می باشد ، چه سود؟

گر بدانی رودهای ما خروشانند و نیز

ارتفاع هندوکش بسیار می باشد ، چه سود؟

فرض کن در ملک ما در هر قدم یک قهرمان

- بر اساس آخرین آمار – می باشد ، چه سود؟

فکر کن تاریخ ِ یکسر افتخار این وطن

نازنین تر تکه ی اعصار می باشد ، چه سود؟

از برون با شصت میلیون بیل بر سر کوفتن

- تا که مغزت لا به لا احجار می باشد- چه سود؟



* اگر فراموش تان شده هر شب ده دفعه با خود تکرار کنید : جغ به معنای زمین و رافیه به معنای احوالات زمین. انشاءالله در عمیق کردن دانش محرز است.





لينك مطلب | نوشته شده در شنبه پانزدهم تیر 1387 ساعت 13:25 توسط سخیداد هاتف | 5 نظر

--------------------------------------------------------------------------------


متشکریم
" فدا حسین مالکی، سفیر ایران در افغانستان، در مراسم آغاز عملیات احداث راه ارتباطی بین استان خراسان جنوبی و ولایت فراه گفته است که ایران در چند سال اخیر سیصد میلیون دلار صرف بازسازی کشور افغانستان کرده است" (بی بی سی).

سفیر ایران تواضع به خرج داده و تنها از کمک های ایران در سال های اخیر یاد کرده . واقعیت آن است که در گذشته هم جمهوری اسلامی ایران کمک های فراوانی به کشور افغانستان کرده است. در زیر چهار نمونه از این نوع کمک ها را بر می شماریم.
کمک تصویری :
بیست سال پیش در حالی که اکثر مردم مظلوم افغانستان نمی دانستند که عکس چیست ، جمهوری اسلامی ایران صدها هزار بوجی عکس به افغانستان فرستاد و چشم ملت مسلمان افغانستان را روشن کرد. بر اساس اطلاعات به دست آمده از آرشیف احزاب هشتگانه تعداد دقیق این عکس ها از این قرار اند :
نه صد و نواد هزار بوجی عکس امام خمینی (ره) ، هفت صد هزار بوجی عکس حجه الاسلام و المسلمین خامنه یی ( هنوز ره نشده) ، ششصد و هفتاد و سه هزار بوجی عکس دو نفری امام و خامنه یی ، ششصد هزار بوجی عکس هاشمی رفنسجانی ، دو صدهزار بوجی عکس محمد حسین فهمیده ( که خودش را برای امام در زیر تانک انداخت )، یک صد و نود هزار عکس آیت الله منتظری ، پنجاه هزار عکس امام با شرح کردی " امام خومه یه نی" ( گفته می شود جمهوری اسلامی در ابتدا فکر می کرد که افغانستان کرد هم دارد).

کمک حماسی :
در حالی که جمهوری اسلامی ایران خود درگیر جنگ با عراق بود ، ملت غیور افغانستان را فراموش نکرده بود و با فرستادن فیلم ها و شعارهای حماسی دشمن شکن همواره به کمک مظلومان می شتافت. از شعارهای حماسی اهدا شده به ملت مردم افغانستان می توان این شعار ها را نام برد :

- خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار ! از عمر ما بکاه و بر عمر وی بیفزا !

- مرگ بر همه ی جهان !

- اسلام پیروز است ، کمونیزم نابود است!

آمریکا ! آمریکا ! مرگ به نیرنگ تو ، خون جوانان ما می چکد از چنگ تو !

- برای پیروزی کامل بر صهیونیست های بعثی صلوات !

- وای اگر امام مان حکم جهادم دهد !

- حسین حسین شعار ماست ، شهادت افتخار ماست !

- راه قدس از کربلا می گذرد!

- صدام سگ گم شو! یک کلام ، بدون تخفیف!


می گویند یکی از منافقین سیه دل اعتراض کرده بود که این شعار ها چه ربطی به زنده گی ما در افغانستان دارد. این منافق در اثر قهر الهی در جا مسخ شده و به پشک تبدیل شده بود. گفته می شود این پشک منافق تا زنده بود در پشیمانی میو میو می کرد.


کمک نظامی :
گرچه کلاشینکوف هایی که جمهوری اسلامی برای ملت افغانستان می فرستاد خوب فیر نمی کردند و زود داغ می شدند ، اما در کشتن منافقین ( یعنی هر کس که عضو حزب شما نبود) خیلی خوب عمل می کردند. گفته می شود اکثر این کلاشینکوف ها شب ها را به دعا و نیایش و زاری سپری می کردند و از این که نمی توانستند وظیفه ی شرعی خود را در مقابل منافقین به نحو احسن انجام بدهند از درگاه مقام معظم رهبری کاینات طلب بخشش می کردند.

کمک لجستیکی:
در زمینه ی کمک های لجستیکی جمهوری اسلامی ایران خاطرات ماندگاری از خود در ذهن ملت شهید پرور ما بر جا گذاشته است. بر اساس گزارش ها خرماهایی که جمهوری اسلامی ایران به جبهه های نبرد در افغانستان می فرستاد ، از جنس خرمای اعلای اهواز بودند و فضای روحانی جبهه ها را به شدت معطر می کردند. گفته می شود یکی از شهدای گلگون کفن از بهشت به خانواده ی خود چنین نوشته بود : از آن خرماها زیاد بخورید ، چون در بهشت یافت نمی شود.





لينك مطلب | نوشته شده در جمعه چهاردهم تیر 1387 ساعت 2:1 توسط سخیداد هاتف | 2 نظر

--------------------------------------------------------------------------------


در آسمان غزل
امروز سایت های افغانی را می خواندم ( مسامحتا اسم اش را خواندن بگذارید) و به سایت افغان جرمن آنلاین رسیدم. چون مدت ها بود شعری نخوانده بودم ، به صفحه ی شعر رفتم. این غزل ناب از عارف یوسفی را در آنجا یافتم- با عنوان هوس ِ دیدار ( برای خواندن تمام ابیات این غزل به همان سایت مراجعه کنید):

" درشکست انتظار یک کمی عجله کن

دست بکش از کهولت بعد از این مشغله کن

قفل سکوت وا بکن لب خموشت گشا

پرده ی غم را بدر مستی وغلغله کن

آتشی از شوق بزن به خرمن تنبلی

شتاب همچون غزالی ، رو ترک سلسله کن

با پر توکلت بپر به سوی بلند

رها تفکر خود زقید قبیله کن

هر چه که تقدیر بود سهم تو می رسد

عفیف نگهدار دماغ ، اجتناب از حیله کن

نوید خوشی و غم در مسیر است بی شمار

نه ماتم از حد برون ، نه افراط در میله کن

طعم غذای هستی است پخته گاه خام یا سوخته

دندان صبرت مکش ، طاقت و حوصله کن

......"

توضیح: در بیت سوم غزل بالا منظور غزال است و نه شیخ غزالی. در بیت پنجم منظور این نیست که ای عفیف باختری ! دماغت را نگه دار. منظور عفت دماغ است.

من معمولا در برابر شعر مقاومت می کنم. سعی می کنم با خواندن شعر- هر قدر هم ناب باشد- احساساتی نشوم. اما این غزل " هوس دیدار" طبع ِ مرده ی مرا هم به جوش آورد و در نتیجه غزل زیر را سرودم ( و یا به قول همه ی شعرای افغانستان این غزل مرا سرود ):



ای جوانان وطن ! رفته رفته بهار می شود

دشت و باغ و دشت پر از هدهد و کبک و هزار می شود

نکنید این قدر ضیاع وقت ، به خدا خیلی بد است

به غنچه های زحمت کشی شما، یک روز افتخار می شود

عفت دماغ تان واجب بود بر شما که مام میهن

بر پاکستان اگر کنیم حمله برای دفاع ، محتاج عفت دماغ شما عزیزان و فرزندان غیور کشور بسیار می شود

چه خوش بود که تنبلی را نابود کنیم مثل شیطان

خورشید غیرت تابنده باشد و رفته رفته بهار می شود

افراط در خوشی شده دایم سبب عقب مانده گی

غم چون فزون شود نیز آدمی گرفتار می شود

در آسمان ِ دیگ ِ هستی می درخشد غذاهای گوناگون

هرکس کند صبوری صاحب بهترین غذا و کار و بار می شود





لينك مطلب | نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم تیر 1387 ساعت 0:54 توسط سخیداد هاتف | 8 نظر

--------------------------------------------------------------------------------


خبر ارزان
بی بی سی خبر داد که یک هلی کوپتر نیروهای ائتلاف در افغانستان مجبور به نشست اضطراری شده است. در این هلی کوپتر سه نفر اقامت داشتند.

پیش بینی می شود که در آینده ی نزدیک این خبر ها را در بی بی سی بخوانید :

- یک پاره ابر بزرگ خاکستری بر فراز مقر نیروهای امریکایی در بگرام مشاهده شده است. شاهدان عینی اعتراف کرده اند که این ابر گاهی تکان می خورده.

- در روزهای اخیر در قرارگاه نیروهای انگلیسی در هلمند سکوت بر قرار بوده. سخنگوی ناتو در گفت و گو با بی بی سی اذعان کرد که وخیم شدن این گونه سکوت ها خیلی خطرناک است. این سخنگو در پاسخ به این سوال که چرا؟ خندید.

- متن ای میل یکی از سربازان امریکایی در افغانستان به دست خبر نگاران افتاد. در این ای میل سرباز امریکایی خطاب به دوست دختر خود در نیومکسیکوی امریکا چنین نوشته است : " شماره ی تلفن "هربرت" هم صنفی ام را بر دروازه ی یخچال نوشته بودم. می توانی آن را برایم بفرستی؟ لول!".



یکی از مسئولان بی بی سی فارسی در جواب به این سوال که " چرا بی بی سی از وضعیت گرسنه گان در افغانستان گزارش و خبر تهیه نمی کند" گفت :
" بر اساس ضوابط ژورنالیزم حرفه یی خبر باید تازه ، موثق و جالب باشد. مساله ی گرسنه گی در افغانستان اولا تازه نیست. چه وقت مردم افغانستان گرسنه نبوده اند؟ ثانیا بعضی از درجات گرسنه گی ( در سطح خوردن خاک و ریگ و غیره) که می توانند تازه محسوب شوند ، متاسفانه موثق نیستند. همین یک ماه قبل یکی از خبرنگاران ما به یکی از نقاط قحطی زده ی افغانستان رفته بود. این خبرنگار ما از یکی از مدعیان " خاک خوری" خواسته بود که با خوردن یک مشت خاک اثبات کند که واقعا از گرسنه گی به جان آمده است. اما آن فرد کذاب حاضر به این کار نشده بود. ثالثا شما فکر می کنید خبر گرسنه گی مردم را پخش کردن چه کاری است. خبر باید جالب باشد...".




لينك مطلب | نوشته شده در سه شنبه یازدهم تیر 1387 ساعت 7:31 توسط سخیداد هاتف | 3 نظر

--------------------------------------------------------------------------------


حمله می کنیم
حامد کرزی گفت که ممکن است افغانستان در دفاع از خود به درون خاک پاکستان حمله کند. بعضی هیجان زده شدند و بعضی ( که خداوند لعنت شان کند بفضله و قدرته) ریشخندش کردند. نظمی که در پی می آید از زبان کرزی سروده شده است و امیدوارم که این دفاعیه میخی باشد بر تابوت ِ شکاکان ( چه گفتم ؟):

حتما شنیده اید که ما حمله می کنیم

معلوم هم شده که چرا حمله می کنیم



این نیز روشن است برای جهان که ما

کی ، از کدام سو ، به کجا حمله می کنیم



تنها مشرف است که باور نمی کند

باور نکن ، ولی به خدا حمله می کنیم




پرسند ما چه گونه در این حالتی که خود

هستیم اضعف ِ ضعفا ، حمله می کنیم؟



بر پشت ِ بقه لشکر خود سوق می دهیم

بر بال ِ خرمگس ز هوا حمله می کنیم



با دوربین ِ " وهم" هدف را شناخته

با موشک ِ مدرن ِ " دعا" حمله می کنیم





بر توپ و تانک و بمب اتم مثل صاعقه

با لنگی و عبا و قبا حمله می کنیم



در تاکتیک ِ کشته شدن ما بلا ستیم

این دفعه نیز مثل ِ بلا حمله می کنیم




لينك مطلب | نوشته شده در دوشنبه سوم تیر 1387 ساعت 8:53 توسط سخیداد هاتف | 13 نظر

--------------------------------------------------------------------------------


Hassan-e Chap Avenue
دیروز یکی از رفقا چیزی از من پرسید و من که جواب سوال او را نمی دانستم گفتم :
نمی دانم.
گفت :
You know goooood, but you hit yourself in Hassan-e Chap Avenue
و توضیح داد که این جمله را از یک هموطن عصبانی شنیده که با یک امریکایی دعوا داشته!

لينك مطلب | نوشته شده در یکشنبه دوم تیر 1387 ساعت 22:33 توسط سخیداد هاتف | يک نظر
--------------------------------------------------------------------------------