آن ها چه گونه ما شدند


رادیو زمانه از قول فاضل سانچارکی نقل کرده بود که طالبان تغییر کرده اند و از بسیاری از سیاست های خود دست کشیده اند. این خبر مرا غمگین کرد. یک گروه داشتیم که کارهای بد می کرد و مسئولیت اش را به عهده می گرفت. حالا همان یک گروه هم مثل بقیه ی ما شد. دیروز در اوج ناامیدی ( یا در حضیض اش ، هر طور که شما می پسندید چون حوصله اش نیست) به ملا توریالی بن ابو فراس سودانی آخند یکی از سخنگویان طالبان زنگ زدم و از او خواستم که در این باره کمی توضیح بدهد :

من : آیا این خبر درست است؟

ملا توریالی : کدام خبر؟

من : همین که می گویند شما دیگر شلاق نمی زنید ، روده ی فیته را از درخت آویزان نمی کنید ، زنان را لت و کوب نمی کنید و...

ملا توریالی : ما از اول هم گفتمان ِ ...

من : چی؟ گفتمان؟

ملا توریالی : بلی . چرا؟ چه شد؟

من : هیچ ادامه بدهید.

ملا توریالی : ما از اول هم گفتمان ِ گفت و گو را بر دیگر گزینه ها ترجیح می دادیم.

من : یعنی شما باور ها و سیاست های تان را تغییر داده اید؟

ملا توریالی : نه. از اول همین طور بودیم.

من : نه . از اول این طور نبودید.

ملا توریالی : ما را به رندی افسانه کردند / پیران جاهل شیخان گمراه

من : پس دوره ی طالبان ...

ملا توریالی : آری، الحمدالله.

من : چه شد که طالبان تغییر موضع دادند؟

ملا توریالی (با خنده ): شما اصرار دارید که بگویید ما تغییر کرده ایم. ولی واقعیت این است که ما از همان آغاز بر جدایی دین از دولت اصرار می کردیم. ما می گفتیم یا باید دین حکومت کند یا دولت. یکجا نمی شود. در مساله ی زنان هم موضع ما همان است که سال ها قبل اعلام کرده بودیم : زنان نباید قربانی پایین پروازی های مردان شوند.

من : ملا صاحب یک دقیقه صبر کنید. یک دقیقه. من شاخ کشیده ام.

ملاتوریالی : نه ، جدی می گویم. شما قلم به دستان فورا شروع می کنید به مسخره کردن ما. اعتقاد ما از اول این بود که باید به نظر مردم احترام گذاشت. مردم افغانستان حکومت اسلامی می خواهند. ما هم به عقاید مردم احترام می گذاریم. شما ها همیشه کوشش می کنید استخراج کنید...

من : منظور تان چیست؟

ملا توریالی : منظورم این است که مثلا شما چیزهای بسیار روشن را می بینید ، اما زور می زنید که از همان چیزهای روشن چیزهای دیگری استخراج کنید.

من : مثلا ؟

ملا توریالی : مثلا همین بحث هرمنوتیک را ببینید. مردم می گویند که مثلا نماز ستون دین است . شما می گویید ستون در اینجا به فلان و فلان معنا است. ستون ستون است دیگر.

من : ملا صاحب! من نمی دانم هرمنوتیک چیست. بحث من سیاسی است.

ملا توریالی : خوب ، به همین خاطر است که ما پیش نمی رویم.

من : یعنی شما فکر می کنید که فهمیدن مباحث هرمنوتیک و پیچ و تاب های فلسفی ...

ملا توریالی : عقیده ی من و دیگر همرزمان مان این است که تا مبانی تئوریک و بن مایه های فلسفی یک نظام سیاسی ِ پیشرفته در افغانستان پا نگیرند از دموکراسی و دولت مدرن و این چیزها خبری نخواهد شد. ما با نظر گاه ریچارد رورتی کاملا مخالف ایم...

من : پس مخالفت شما با نیروهای آمریکایی اساسا از یک موضع فکری فلسفی بر می خیزد و نه لزوما از دغدغه های دینی و سیاسی.

ملا توریالی : به نظر ما حضور نیروهای آمریکایی و ناتو در افغانستان بر این فرض استوار است که می توان دموکراسی را با توپ و تفنگ و پول به یک کشور برد. همان چیزی که می تواند از دیدگاه های آدم هایی چون ریچارد رورتی گرفته شود. در حالی که ما معتقدیم ما تا بر آرای افرادی چون افلاطون ، سقراط ، هگل ، ژاک دریدا ، و ویتگناشتاین و امثال شان آشنا نشویم ، به سر منزل مقصود نخواهیم رسید. به نظر ما جدی ترین وظیفه ی هر افغان وطن دوست تا صد سال دیگر همان اشتغال تمام وقت در شناخت مبانی فلسفی نظامات مدرن است.

من : ولی این کشور تا صد سال دیگر هم اداره کار دارد...

ملا توریالی : بلی ، تا آن وقت ما هستیم. وقتی نیروهای اشغال گر بیرون بروند و چیزهای منحرف کننده یی چون موسیقی ، نقاشی ، ساق پای زنان یا صدای شان و از این قبیل از سر راه برداشته شوند ، هم میهنان ما خواهند توانست پروسه ی گذار دشوار و طولانی به دموکراسی پایدار را آغاز کنند.

من : منظور شما این است که شما دو باره به شلاق زدن زنان و کشیدن روده ی فیته و مجازات مردان بی ریش رو خواهید آورد؟

ملا توریالی : کج فهمی نشود. ما معتقدیم که این عوامل توجه ما را از مبانی تئوریک و فلسفی پیشرفت دور کرده اند.

من : سوال من این بود که ...

ملا توریالی : اجازه بدهید من هشتاد و شش عامل دخیل در این مبحث را برای تان شرح بدهم.



حوصله اش نبود. تلفن را قطع کردم. این ها هم شروع کردند به سیاست ، خدایا. دل آدم برای طالبان اصلی تنگ می شود. یاد شان بخیر ، پیش از آن که مغز شان با افکار فاضل سانچارکی آلوده شود ، آدم می فهمید حرف شان چیست.


لينك مطلب | نوشته شده در پنجشنبه بیست و سوم خرداد 1387 ساعت 19:43 توسط سخیداد هاتف | 5 نظر

--------------------------------------------------------------------------------


چند خبر


- دولت افغانستان از همه ی اعضای خود خواست تا برای احترام به خبرنگارانی که کشته می شوند ، برای همیشه سکوت کنند. حتا عبدالجبار ثابت هم این پیشنهاد را پذیرفت. وی گفت که از مردم شریف افغانستان انتظار دارد که میان سکوت احترام آمیز و سکوت ناشی از ترس یا منفعت فرق بگذارند. مردم افغانستان به آقای ثابت به شدت اطمینان دادند و خطاب به او گفتند: خاطر تان جمع باشد ، ما آن قدر چی هم نیستیم دیگر!



- میزان کشت خشخاش در افغانستان پایین آمد. به گفته ی یک مقام وزارت حج و اوقاف زارعان خشخاش پس از شنیدن حدیث " لا تخشخش الا فی المزارع البعیده قبل الحلول السپیده " ، دیگر روزها بر سر مزارع خود نمی روند و شب ها هم چون غالبا مصروف دوختن جاکت هستند فرصتی برای کشت خشخاش نمی یابند. بنا بر گزارش ها دولت افغانستان داشتن بیش از دو جیب در هر جاکت را ممنوع کرده است. وزارت داخله در توضیح این بغرنج همین قدر گفته است که جاکتی که جیب زیاد داشته باشد ، باعث سنگین شدن ترافیک و حتا هرج و مرج در شهر می شود. یکی از خبرنگاران غربی که از این توضیح راضی نشده بود اول کمی خندید و بعد فوت کرد.



- صدها نفر در سرتاسر افغانستان اظهار نا امیدی کردند. تا کنون از تلفات دقیق این مساله خبری در دست نیست. دولت افغانستان این عمل را به شدت محکوم کرد و آن را به دشمنان افغانستان نسبت داد. یک مقام پولیس در کابل به خبرنگاران گفت که چندین نفر در این ارتباط دستگیر شده اند. به گفته ی این مقام از نزد سه تن از دستگیر شده گان مواد ِ " امید زدا" کشف کرده اند. گفته می شود این مواد باعث فرسایش وحدت ملی می شوند.



- والی هرات در مراسم افتتاح یک سینما گفت که سینما بر دو نوع است : یکی همین سینما و دیگری بقیه ی سینماها. وی گفت که سینمای ناب و رسالتمند باعث پیشرفت آرمان های جهاد و مقاومت می شود. وی به همه ی مسلمانان جهان توصیه کرد که فیلم زیبای فتح شلمچه و عملیات فتح المبین

457869965465645666777777650 را تماشا کنند. وی در ضمن ادعا کرد که اتک و پیشاور از ماست و مارشال قسیم فهیم هیچ ربطی به غصب زمین های شیرپور نداشت. وی گفت که سینما باید کاملا باشد و وحدت ملی هست.



- جدید ترین آواز خوان افغان به اسم " نسیم ِ نیساری" افتتاح شد. در مراسمی که به این مناسبت در ساختمان "شبکه ی جامعه ی باز و دشمنان اش" در کابل برگزار شده بود ، چندین آهنگ از ظاهر هویدا ، احمدظاهر و رحیم بخش از گلوگاه ِ این خواننده پخش شدند. گرداننده ی مراسم گفت که گرچه این خواننده از بعضی جهات با خواننده گان عرضه شده ی قبلی شباهت هایی دارد ،اما بعضی "فیچر"های تازه به آن اضافه شده اند: از جمله ، این خواننده به محض آن که حضور حتا یک نفر را در پیرامون خود حس کند به طور

خودکار شروع به خواندن می کند. از خصوصیات دیگر این خواننده این است که با اکثر وسایل ساخته شده توسط شرکت معروف " پر رو میوزیک" سازگار است. گرداننده ی مراسم در پاسخ به این سوال که اگر این خواننده خوب نخواند چه کار باید کرد گفت : برای حل مشکل " تتو"های نقش شده بر شانه و گردن خواننده را به دقت بخوانید.

لينك مطلب | نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم خرداد 1387 ساعت 23:12 توسط سخیداد هاتف | 4 نظر

--------------------------------------------------------------------------------


اهه
"یک نهاد آمریکایی، اعضای سرویس استخباراتی (اطلاعاتی) پاکستان را به همکاری با جنگجویان مربوط به گروه طالبان در افغانستان متهم کرده است "(بی بی سی).



همراه با این کشف استراتیژیک و اعلام آن چندین نهاد افغانی هم سر غیرت آمدند و موارد زیر را اعلام کردند :

سرویس اطلاعات خوشبینانه (ساخ) : پاکستان کشور است.

بنیاد اینها خطرناکند ( باخ): تفنگ هایی که طالبان از آن ها استفاده می کنند واقعا فیر می کنند.

شعبه ی اضطرابات ِ خفیه ( شاخ) : نامردها! ای نامردها!

وزارت انعطاف خارجه ( واخ) : پس طالبان ... صبر کنید. شما می گویید که ... گمش کن. صنما! صنما! صنما! صنما! صنما! هی!

کمیته ی انتصاب خواص (کاخ) :

ملت شریف افغانستان ! در طول تاریخ ... می دانید. ما قدرت های بزرگی را ... می دانید. این بار نیز ... می دانید. ما هرگز ... می دانید. بار دیگر از کشور دوست و برادر... می دانید. طالبان فرزندان این وطن... می دانید. برگردند به آغوش... می دانید. و من الله ... می دانید. شاغلی ... می دانید.



لينك مطلب | نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم خرداد 1387 ساعت 0:35 توسط سخیداد هاتف | 2 نظر

--------------------------------------------------------------------------------


تمرین قدرت
امروز سخنرانی یکی از ملاها ( ملای شیعه) را در تلویزیون تماشا می کردم. پیوسته از مردم می خواست که صلوات بفرستند. به قدرت اش حسد بردم. با خود فکر کردم کاش " ملا" می بودم ( مردما شیشته قطار و الخ). حالا ببین که به یک طفل هم که دستور بدهم اطاعت نمی کند. ملا به مردم فرمان می دهد که صلوات ختم کنند. بعد که دل اش یخ نشد ، می گوید : صلوات دوم را جلی تر ختم کنید. وقتی صدای مردم برایش رضایت بخش نبود ، در دل خود می گوید :

- با من لج می کنید ها؟ می دانم با شما چه کار کنم.

آن گاه مکثی می کند و می گوید : برای پیشرفت اسلام و مسلمین صلواتی بلند ختم بفرمایید.

حال کی باشد که با پیشرفت اسلام و مسلمین مخالف باشد. غریوی از مردم بر می خیزد و ملا در دل با خود می گوید :

- لج کردن را نشان تان می دهم !

ملا در طول سخنرانی خود چند بار به طرف گیلاس ِ آب خم می شود و مردم فکر می کنند که حالاست که باز دستور صلوات بدهد. یکی از حاضران مجلس رو به دیگری می کند و می گوید : خوب شد به گپ زدن گرم آمد ، دیگر دستور صلوات نمی دهد. در این هنگام ملا گیلاس آب را بر می دارد و می گوید :

- صلوات چهارم و پنجم و ششم را یکجا و پی در پی ختم بفرمایید!

من اگر ملا می بودم تعداد صلوات ها را به چهل و پنجاه می رساندم. مثلا می گفتم : صلوات بیست و هفتم را با شدت صلوات پانزدهم ختم نمایید! یا : صلواتی را که تا دو دقیقه ی دیگر دستور می دهم با صدایی باریک اما سرشار از ایمان ختم بفرمایید.

بعضی ملاها در آخرین لحظه ی سخنرانی خود هم دست از سر اسرا بر نمی دارند. مثلا وقتی که آخرین جمله ی خود را می گویند و می خواهند از منبر پایین بیایند آخرین ضربه ی خود را وارد می کنند : یک صلوات دشمن شکن ختم کنید!



لينك مطلب | نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم خرداد 1387 ساعت 11:1 توسط سخیداد هاتف | 7 نظر

--------------------------------------------------------------------------------


دولت موعظه
"دولت افغانستان از علمای دینی و ملاهای این کشور خواست با موعظه و سخنرانی در مساجد ، مردم را از نگهداری اسلحه ی غیرمجاز باز دارند... نعمت الله شهرانی ( وزیر حج و اوقاف افغانستان) گفت که ملاها و علمای دینی قادر هستند بیشتر این گروه ها را با وعظ و نصیحت ، تشویق کنند تا به زنده گی غیر نظامی بازگردند" (بی بی سی).

این ابتکار دولت افغانستان نشان می دهد که سر انجام کارگردانان ما سر عقل آمده اند و به نتیجه یی رسیده اند که باید شش هفت سال پیش می رسیدند. این ابتکار را نه تنها در امر خلع سلاح بل در امور دیگر نیز می توان به کار برد.

اساسا مردم افغانستان تفنگ را خوش ندارند. تفنگ با روحیات مردم ما سازگار نیست. فرض کنید جنگی شده است و چند نفر از دو طرف و از فاصله ی زیاد به سوی همدیگر تیر می اندازند. به نظر شما چنین جنگیدنی با اخلاق افغان ها می خورد؟ افغان دوست دارد یخن به یخن شود. افغان می خواهد که رو در روی حریف خود بایستد و از نزدیک " معلوم" کند که یک نان چند فطیر است ( سوال : چرا افغان ها در جنگ همیشه خوردنی ها را به یاد می آورند؟ مثلا می گویند "در جنگ حلوا تقسیم نمی کنند" ، یا " سرت را مثل خربزه پاش پاش می کنم" و قس علی هذا بقیه ی موارد حاد تر را).

بلی ، افغان ها جنگ دهقانی یا دهقانکی را دوست دارند. مطمئن باشید که اگر ملاها باز به یاد مردم بدهند که جنگ یخن به یخن یا کمر به کمر یا " موی کنک" و غیرهم چه لذتی دارد ، مردم به صورت داوطلبانه خود را خلع سلاح خواهند کرد. در ضمن با گرفتن سلاح های گرم از مردم ، به زبان هم خدمتی می شود و بسیاری از جملات حماسی ِ از یاد رفته که میراث تاریخ نودهزارساله ی مایند ، دو باره رایج خواهند شد :

- اگه خیستم ، باز نگو که نیستم !

- نی که می خوایی نقشه رویته تغییر بتم !

- اعصابمه خراب نکو که باز دنیا ره روده خاد گرفت !

- پوز ته ده خاک می مالم .

- دستت ازینجه تا لندن خلاص !

و صدها جمله ی دیگر که ارزش عنعنوی شان قابل محاسبه نیست.

در زمینه های دیگر نیز باید از ملاها کمک خواست. مثلا ملا ها می توانند بر منابر تبلیغ کنند که :

رشوت

- دین مقدس اسلام دین سخت گیری نیست. اگر خواهر یا برادر مسلمان شما در جایی کار می کرد و مجبور بود که رشوت بگیرد ، بدانید که خداوند رحمان و رحیم است. در تاریخ آمده است که یکی از کارمندان عالی رتبه در زمان خلافت هارون الرشید علیه السلام هر شب کابوس می دید و از این که از مردم رشوت می گرفت قرار و آرام نداشت. آورده اند که یک شب همین کارمند در خواب دید که نوری از آسمان نازل شد و از آن نور صدایی برخاست که می گفت : ای بنده ی مجبور خداوند! بیمناک مباش. مردم بی خیال اند و خداوند مهربان. رشوه بستان و زکات اش بده و غم مخور.

تشناب عمومی :

- در روایات آمده است که زیاد بودن تشناب های عمومی در یک شهر باعث گسترش رذایل اخلاقی می شود. نیز از ابو غمین بغدادی نقل شده که هر شهرداری که به ساختن تشناب های عمومی بپردازد و هر شهروندی که از این تشناب ها استفاده کند ، در آن دنیا به سخت ترین عقوبت ها گرفتار خواهد شد.

مواد مخدر :

- مردم شریف افغانستان ! نگذارید مواد مخدر ِ تان به دست افراد نا صالح بیفتد. در صدر اسلام از یکی از اعاظم فقهای عرب پرسیدند: آینده ی امت اسلامی را چه گونه می بینی؟ گفت : سیاه. پرسیدند : پناه بر خدا ، چرا سیاه ؟ گفت : من از دو چیز می ترسم . یکی ، ترک ِ حج و دیگری افتادن چرس و تریاک و هروئین و اکستسی به دست افراد ناصالح.

ترافیک :

به خدا قسم که مشکل ترافیک در کابل جگر علمای اسلام را خون کرده. ای مردم ! از خدا بترسید. چرا با همدیگر جور نمی آیید؟ آیا نمی توانید از کدام سرک ِ دیگر بروید؟ چرا بیر و بار و گیر و دار می کنید؟ به خدا قسم این کار گناه است. بگذارید جاده ها خلوت شوند ، آن وقت شما هم بیایید. چرا همه ی تان می خواهید در یک وقت سرک ها را بند کنید؟ این زنده گی یک روز به پایان می رسد. در یوم الحساب جواب خدا را چه می دهید؟



به هر حال ، وقتی ملاها و واعظان به کمک دولت بیایند ، همه ی مشکلات حل خواهند شد و حتا معلوم خواهد شد که بسیاری از چیزهایی که ما از جمله ی مشکلات محسوب شان می کنیم ، اصلا مشکل نیستند. تنها کسی که در این میانه کمی ضرر می کند پرویز کام بخش است که آن هم مربوط به خودش می شود.




لينك مطلب | نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم خرداد 1387 ساعت 0:20 توسط سخیداد هاتف | آرشيو نظرات

--------------------------------------------------------------------------------


شکنجه نکرده ایم
وکیل مدافع پرویز کام بخش گفت که کام بخش را شکنجه کرده اند و استخوان بینی اش را شکستانده اند.



قاضی معظمی که سرنوشت کام بخش هم به دست اوست ، گفت :

" لعنت ِ خدا به مفتری!

ما فشار می دهیم ، لیک در اصول مان شکنجه نیست".

مخبری سوال کرد :

" گفته می شود که استخوان ِ بینی ِ ..."

قاضی معظم از غضب سیاه شد ،

گفت :

" آن شکنجه نیست ،

ما فشار می دهیم ، لیک در اصول مان شکنجه نیست".

مخبری دگر سوال کرد :

"پس شکنجه چیست ؟

قاضی از میان بقچه ی سفید خود کتاب کهنه یی کشید و خواند :

" مشت کوفتن به بینی و دهان شکنجه نیست ،

خرد کردن ِ سه چار پنج استخوان شکنجه نیست .

گرده های مردم گناهکار را

زیر " کیبل" ِ ادب کشاندن امتحان ِ غیرت است

امتحان شکنجه نیست ،

امتحان ( اگر چه دردناک) بی گمان شکنجه نیست.

ما فشار می دهیم ،

ما فشار می دهیم ، لیک در اصول مان شکنجه نیست".

مخبری سوال کرد :

" ما شنیده ایم کام بخش را شکنجه کرده اند ..."

قاضی از تعجبی عمیق رنج برد و گفت :

" خیر ،

آنچه رفته بر دماغ ِ کام بخش جان شکنجه نیست ،

ما فشار می دهیم ،

لیک در اصول مان شکنجه نیست".





لينك مطلب | نوشته شده در یکشنبه دوازدهم خرداد 1387 ساعت 21:31 توسط سخیداد هاتف | آرشيو نظرات

--------------------------------------------------------------------------------


غیرت آزاد

غیرت بهیر داماد حکمتیار آزاد شد و دل همه ی مسلمین جهان را شاد کرد. آقای بهیر به خبرنگاران گفت : نمی دانم چرا آزاد شده ام.

سخن گوی دولت افغانستان در این باره چنین ندانست : ما نمی دانیم که آیا آقای بهیر آزاد شده است یا نه و اگر آزاد شده است چرا آزاد شده است. این سخن گوی دولت در ادامه از خبرنگاران پرسید : آقای بهیر زندانی بود؟

صبغه الله مجددی گفت : همین نامرد بی غیرت بود که طیاره ی مرا زده بود.

خبرنگاران می خواستند نظر برهان الدین ربانی را در این باره بپرسند و به همین خاطر به پارلمان رفتند. در آنجا به خبرنگاران گفته شد که آقای ربانی باز هم غیرحاضر است. خبرنگاران گفتند : باز هم؟ اما به خاطر این که از موضوع اصلی منحرف نشوند ، منتظر پاسخ نماندند و رفتند.

لينك مطلب | نوشته شده در یکشنبه دوازدهم خرداد 1387 ساعت 10:17 توسط سخیداد هاتف | آرشيو نظرات
--------------------------------------------------------------------------------