جاوید فرهاد



چند ثانيه با سيب



گُل کرده در ترانهء من رنگ وبويِ سيب

برشاخه هايِ سبزِ تکامل نمويِ سيب

اينجابه بزمِ شاخه و آنجا به جشن گُل

در هر کُجاست زمزمهء گفت و گويِ سيب

دل کودکيست, دير نشسته به انتظار

با چشم هايِ تشنهء خود روبه رويِ سيب

ليکن هزار حيف که با وحشتِ عجيب

دشنه به دست مي نگرد او به سويِ سيب

مردم! خجالتم که در خلوتِ غريب

برباد شد به دست شما آبرويِ سيب