از یاد داشتهای یک کارمند

سوم حمل – همسایهء ما ویدیویی جاپانی با بیست و هفت ویدیوکست خرید، من نخریدم.

بیست و یکم ثور- همسایهء ما چهار تخته قالین ابریشمی خرید، من نخریدم.

یازدهم جوزا- همسایهء ما تلویزیون چهارده انج سیاه و سفید خور را فروخت و تلویزیون بیست و چهار انج رنگه خرید، من نخریدم.

پنجم اسد – همسایهء ما دو سیت کوچ و چوکی جدید خرید، من نخریدم.

دهم اسد- یک موتر سیاه نزدیک خانهء همسایهء ما ایستاد شد، نزدیک خانهء ما ایستاد نشد.

هم اسد- همسایهء ما را با خود بردند، مرا نبردند.

پانزدهم اسد- همسایهء ما به جرم رشوه ستانی زندانی شد. من نشدم.

از روزی که در اخبار خواندم که یک مقام سازمان ملل متحد گفته است "در امور داخلی افغانستان شانزده کشور خارجی دخالت دارند. همین طور راه میروم و خدا را شکر می کنم. (وقتی راه نمی روم هم همینطور)

نفوس افغانستان اکنون شانزده ملیون است. با دخالت این شانزده کشور، خوش به حال ملتی که هر ملیون آن از دخالت یک کشور بزرگ برخوردار باشد.

راست بگویم من از یک چیز در هراسم و آن این که اگر خداوند یکتا تعداد باشنده گان این کشور را هفده ملیون بسازد. افغانستان مجبور است از کشور هفدهم مثلاً جامایکا، تانزانیا یا فنلند صمیمانه تقاضا کند تا فوری در اموری داخلی آن مداخله کند که سرنوشت یک ملیون مردم اضافی بیچاره روشن شود.

در غیر این صورت، از لحاظ ریاضی و تقسیمات انسانی، وضع برهم خواهد خورد و با این ترتیب افغانهای بیچاره مجبور خواهند شد تا سرنوشت شان را خودشان تعیین کنند که این نه تنها لکه ننگی بر دامان آزادی و دموکراسی خواهد بود، بلکه کاری است بس دشوار برایمردم مبارز و مجاهد افغانستان.