از سایت انترنتی روشنک
لحظه یی چند با ببرک ارغندچندی پیش، در جریان کنفرانس باشکوهی که درشهر زیبای "بن" تدویریافته بود ، چشمم به نویسندۀ رمانهای پر آوازۀ "پهلوان مراد و اسپی که اصیل نبود " و "کفتربازان " افتاد . خواستم با ایشان صحبتی داشته باشم . داکتر ببرک ارغند را خیلی صمیمی ، بزرگوار ومهربان یافتم . خواستم به بهانۀ تهنیت گفتن رمان ِ جدیدش - سفر ِ پرنده گان ِ بیبال - گفتگویی با ایشان انجام بدهم . پیشنهادم را با جبین باز پذیرفت ؛ اما شرط گذاشت که وقت کنفرانس را مد نظر داشته باشم
گفتم :
" فقط یکی دو پرسش . "
موافقت نمود . در گوشه یی ، پشت میزی نشستیم . و من پیش ازمطرح کردن پرسشهایم ،چند قطعه عکس یاد گاری از ایشان گرفتم .
رمان ِ "سفر ِ پرنده گان ِ بیبال " ر اکه تازه خریده بودم بالای میز گذاشتم و به عنوان نخستین پرسش ازش پرسیدم :
" به نظر من شما با نوشتن این رمان – منظورم سفر ِ پرنده گان ِ بیبال بود – نشان دادید که در عرصۀ رماننویسیِ کشور فرا دستترین استید ؛ خود شما در این مورد چگونه میاندیشید ؟
با تبسمی پاسخ داد :
" این درست است که رمانهای "پهلوان مراد و . . . " و " کفتربازان " مورد پذیرش ، قبول وحتی تقدیر خواننده گان عزیز و ادب دوستان محترم کشور قرار گرفته اند ؛ اما در مورد رمان ِ " سفر ِ پرنده گان ِ بیبال " - چون تازه از چاپ بیرون شده است – تا هنوز نظر خواننده گان و سخن سنجان گرامی را نمیدانم . اینکه خودم در مورد پرسش شماچگونه میاندیشم ،پاسخ دادن به چنین پرسشی به نظرم گران مییاید . فکر میکنم قضاوت در چنین موارد بیشترتعلق میگیرد به خواننده گان ، سخن سنجها و منتقدین آگاهِ کشور . آنان بهتر میتوانند سره را از ناسره جدا سازند . "
گفتم:
" البته در صورتی که با واقع بینی عمل کنند و خاطر دوستیها ورفاقتهای قدیمی وگاهی هم خاطر بعضی ملحوظات دیگررا در نظر نداشته باشند. "
سرش را به عنوان تایید جنباند .
گفتم :
" به نظر من عدۀ زیادی از صاحبنظران و ادب دوستان پیرامون رمانهای "پهلوان مراد و . . . " و " کفتربازان " در نوشته های خویش ابراز نظر نموده و آ نرا ستوده اند و به نظر بنده این تعداد ابرازنظرها جهت تعیین مقام یک اثر آفرینشی کافی است . عدۀ کثیری نگاشته ویا گفته اند که چنین رمانهای جالب و دلچسپ تا کنون نخوانده بودند. - البته منظور آنان از داستانهای وطنی خودمان بوده است – عده یی هم سخن از اشک ریختن شان حین مطالعۀ این رمانها زده اند . من فکر میکنم که یک اثروقتی خوب بوده میتواند که اثرگذار باشد ، با معیار های داستاننویسی برابر باشد، مردم آن را بپذیرد و مورد پسند آنان قرار گیرد و این رمانها دارای چنین ویژه گیهایی هستند. نی آن که یک داستان را با نوشتن تقریضهای مطول و پیچیده و گذاشتن دنده پنجهای گرانجان و ثقیل بر خوانندۀ بیچاره تحمیل نماییم .قضاوت ما خواننده گان چنین است . "
گفت :
"در این مورد با شما موافق هستم ."
از ایشان پرسیدم :
" شما از میان این سه رمانی که در غربت نوشته اید کدام یک را بیشتر میپسندید ؟ " پهلوان مراد . . . " و یا " کفتربازان " و یا " سفر ِ پرنده گان ِ بیبال" را ؟
پاسخ داد :
" ارایۀ جواب به چنین پرسشی ، از سوی من ، در مقام آفرینشگراین آثار، یک کار ِ دشوار است . "
و ناگهان از من پرسید :
" شما ، در جایگاه ِ یک روزنامه نگار و خوانندۀ این آثار، کدام یک از این کتابها را بیشتر میپسندید ؟ "
پاسخ دادم :
" رمان ِ " سفر ِ پرنده گان ِ بیبال " را تا هنوز نخوانده ام ؛ اما در مورد دوی دیگر دو پاسخ دارم .پاسخ اول رمان پهلوان مراد است و پاسخ دوم رمان ِ کفتربازان .به نظر بنده ما تا کنون رمانهای به این سبک و روش و زیبایی نداشته ایم . من فکر میکنم که رمان نویسی با خاطره نویسی وگزارش نویسی فرق دارد . داستانهای شما با اصولی که شما از
آن پیروی کرده اید جایگاه ِ ویژه در ادبیات داستانی کشور ما دارند. شما از عنصر گفتگو به صورت بینظری استفاده برده اید .کاربرد ضرب المثلها بسیار دقیق و به جا بوده اند . نمیدانم آدم اولترزیبایی کدام بخش این داستانها را تعریف نماید. مقدمه ها را ، تنه و نتیجه ها را ، اوجها و یا گره ها و گره گشاییها را .در این رمانها خواننده سر و کلۀ راوی را نمیبیند . آدمهای داستان خود شان دست خواننده را میگیرند و با خود به عمق داستان میبرند. واقعا همه و همه چشمگیر ، زیبا و بینظیر نگارش یافته اند ."
" این لطف شماست . "
پرسیدم :
" درونمایۀ رمان ِ"سفر ِ پرنده گان ِ بیبال "از چی عناصری ترکیب یافته است ؟ "
گفت :
" در این قصه ، تراژیدی یی در یک متن تاریخی مورد مطالعه قرار میگیرد . این کتاب تصویر گر تار و پود روح انسانی و بیانگر تأثیرات متقابل وقایع بر یکدیگراست . این اثر نمایشگر رابطه ها ، اختلافات ، غمها و شادیها ، امید ها و رویا های عده یی از بخت برگشته گان ِ میهن ماست . چخوف نویسندۀ بزرگ روس روزگاری گفته بود :" تنها انعکاس حقایق زنده گی بشر میتواند نام هنر به خود بگیرد . بدون انسان و خارج از منافع او هیچ هنری وجود ندارد. هنر نغمه یی است که برای بشریت سروده میشود ، اهرمی است که بشریت را به جلو میبرد ، انعکاسی از واقعیتهای زنده گی اجتماعی مردمی است که هنر مند در میان آنها زنده گی میکند . " سفر ِ پرنده گان ِ بیبال " از چنین یک درونمایه یی برخوردار میباشد . "
پرسش :
" اگر اجازه بدهید میخواهم بپرسم که تحصیلات شما در کدام رشته است . بعضیها گمان میبرندکه شما داکتر طب استید ."
پاسخ :
" من روز نامه نگار هستم و از سی سال به این سو به این کار میپردازم . در همین رشته درس خوانده ام ."
گفتم :
" من چند جایی در بارۀ شما خوانده ام که شما کارمند شایستۀ فرهنگ جمهوری افغانستان و داکتر ژورنالیزم میباشید. اگر غلط نکرده باشم یکی دو نمایشنامه هم نوشته اید . "
گفت :
" بلی ، شما درست خوانده اید . من نوشتن دو نمایشنامه را تجربه کرده ام و یکی از آن نمایشنامه ها ( مردان مسلح ) توانست که توفیق روی ستیژ رفتن را پیدا نماید. "
دیدم سوی ساعت خویش نگاه میکند .
پرسیدم :
" استاد محترم ، لطف کنید و در بارۀ داستانهای چاپ شدۀ خویش به خواننده گان ما چیزی بگویید . "
پاسخ داد :
" از من تا کنون سه مجموعۀ داستان کوتاه ، پنج داستان دراز و سه رمان به چاپ رسیده اند ."
پرسیدم :
" رمانهای تان چی حجمی دارند . منظورم تعداد صفحات آنهاست . "
گفت :
" رمان ِ پهلوان مراد 427 صفحه، رمان ِ کفتر بازان 450صفحه و رمان ِ سفر ِ پرنده گان 465 صفحه دارد
؛ مگر به نظر اینجانب ، حجم در آثار آفرینشی اهمیت زیاد ندارد . مهم این است که یک اثرهمانگونه که شما گفتید
استه تیک باشد ، شگرد های داستاننویسی را در خود داشته باشد. به گفتۀ بعضی از بزرگواران ، ایدولوژیک نباشد ؛اگرچی به نظر من آثارداستانی سچۀ غیر ایدیو لوژیک ِ افغانی یافتن همچون در جستجوی گل نی بودن است."
پرسیدم :
" فلم "لحظه ها " را از روی کدام داستان شما ساخته اند ؟ "
پاسخ داد :
" این فلم به اساس داستان ِ " تک مرمی "اینجانب توسط سینماگر چیره دست کشور محترم واحد نظری ساخته شده است که در زمان خود بیننده گان بیشماری داشت. "
به عنوان آخرین پرسش :
"میشود از داستانهای کوتاهی که در غربت نوشته اید نام ببرید ؟ "
پاسخ :
" داستانهای کوتاهی را که در غربت نوشته ام با داستان " شهر ِ شکسته " آغاز مییابد و با داستان ِ " مرغ آمین" انجام . و در فاصله میان این دو داستان ، داستانهای " و سوم اینکه " ، " سایه " ، " کلید هفتم " ، " آیینه و خنجر "، " یلدا " و " شراره " را نوشته ام .
دیدم کسی صدا یشان زد :
" منتظر شما استند ! "
فرصت را غنیمت شمرده رمان " سفر ِ پرنده گان ِ بیبال " را باز کردم تا چیزی به عنوان یادگار برایم بنویسند .
در پشتی دوم رمان نوشتند :
" به دوست عزیز و نازنینم کبیر جان بارکزایی تقدیم شد .
ببرک ارغند
23 جون 2007 "
به من وعده کردند که در فرصت مناسب گفتگوی گسترده یی باهم داشته باشیم .
پایان