رسیدن به آسمایی :31.05.2008؛ تاریخ نشر در آسمایی :02.06.2008

خلیـل روًوفـی

 

مـدار کـاذب

تاریخ من!

این قامت بلنـد و سـتبـــــر زمانه ام

در آزمـون یکـشـب نازای سرنوشـت

بار دگـر چو صاعـقه تکرار میشـود

هـویت شکسـته گان منبـرتسـلیم

درهیـاًت پیمبـــران دروغیــــن

آنجا که درسـواحل مـرجانی ئی حقـیر

ازواژه ی شجاعـت و آزادی و غـرور

نامـی نبـرده اند.

تاریخ دیر پای مـرا، با هـزار درد

تا آنسوی بنادر جـغـرافیــــای دور

صـد پاره کرده اند.

دیگر شب است و چـشم افـق راه میکشـد

تا بیـکرانـه ها.

چشـم من و افـق

این هـردو ره نشـیـن خسـته و تنهـا

شـبهــا در انتـظار طلـوع سـپیــده هـا

بیـدار مانده ایم

اما هـنــوز، کــــــــابــوس شــــب

در رهگـذار بادیه ها زوزه میکشـد.

اینجا در امتــــداد ایـن شب تاریک

احـساس میکـنــــــم

تک تک سـتاره ها

از آسمان آبــی من کــوچ میکـننـــد

تا بیــکــران دور

تا قعـر گردباد سـیه چال کهکشان

اما من از درامهً این بی سـتاره گی

حسرت نمی برم

در برهـه ی پر از تلاطم این روزگارشـوم

از رهــــروان بسـتـه به فــرمان بنده گی

از اختــران کاهــــــن بگسـستـه از مــدار

بیـزار گـشته ام.

من با تـــــوام ،

ای شـبچراغ اختـر شـبهای تار من

در مـن بتاب و یکسـره آبادم کـن

لبریـز از قیـامت فــــــــریادم کـــن

تا از مـــدار این تسـلســـــل کـاذب

خود را بدرکشـیم

هـمگام با رسالت آزاده قامتــــــان

تا آسـتان عـشق خدا هـمسفـرشویم

اینـجا نگاه کن !

پاداش خونبهای کـدامین سـتاره یی

بی هـیچ انتظار

بی هـیچ افتخار

در چار راه حادثه اخــطار میـشود

تاریخ من !

با این حدیث تلخ تر ازجام شـوکـران

بار دگـر چو صاعقـه تکرار میشود.

 

کـسـل ــ جـــرمنـی

مارچ ــ 2004