رسیدن به آسمایی: 26.05.2010 ؛ نشر در آسمایی: 26.05.2010

سید همایون شاه  «عالمی»
 

ملت ِ افغان

ای ملت ِ افغان، چه در شور و فغانی
از چشم ِ تمدن به کجا رفته نهانی
در دست نگاهداشته شمشیر و سنانی
با دیده ی پُر خواب که محتاج ِ قرانی
در کثرت ِ فقری که سراسیمه زبانی
بر خیز تو از خواب ، که شوریده بیانی
تا کی بخدا غرق در این خواب گرانی

***

جز ما به جهان هیچ که پسمانده تر نیست
با دیده ی پُر آب چنین دست نگر نیست
مفلس تری از ما که به پهنای بشر نیست
بی کار سرافکنده که بی علم وهنر نیست
گر بود درین دیر ببین نیست دگر نیست
در گوشه ی افلاس که بی نام و نشانی
تا کی بخدا غرق در این خواب گرانی

***
کس در غم ِ ما نیست در این دیر برادر
زینهار نه افراز چنین آتش ِ آذر
با جهل مکن سینه ی ما را دل ِ اخگر
با خاک مکن حالت ِ مردم تو برابر
بگذار سلاح ، باز بگیر کاغذ و دفتر
این دوره ی علم است تو با تاب و توانی
تا کی بخدا غرق در این خواب گرانی


***
عالم به فنا بُرد ببین یک نَفَس ِ جهل
کس خیر ندیده ست کمی از هوس ِ جهل
دور کن ز سر ِ دوغ پریشان مگس جهل
آتش بزن از علم همه خار و خس ِ جهل
غیرت کن و آزاد شکن هر قفس ِ جهل
تا چند، به چُرتی و بفکری به گمانی
تا کی بخدا غرق در این خواب گرانی

***

دنیا نه برای گذر ِ خواب گرانست
نی درهوس شاهد و یا موی و میانست
کم عمر حبابیست، که درآب روان است
یک مژه بهم تا بزنی رفت ِ زمان است
فکرتو چرا درهوس و ظن و گمان است
تو بیخبر از روح و روان و تن و جانی
تا کی بخدا غرق در این خواب گرانی

***

با دانش و فرهنگ دل ِ کافر ِ تو نیست
بر خیز چرا؟هوش کمی درسر تو نیست
خود کار بکن هیچکسی نوکر ِ تو نیست
همت به کجا رفت که در پیکر تو نیست
حب الوطن و عشق سر ِ رهبر تو نیست
در کِشتن ِ تریاک چه مشهور ِ جهانی
تا کی بخدا غرق در این خواب گرانی

***
یارب که به دلها دگرآن حب وطن نیست
آن کابل و زیبا و صفا باغ و چمن نیست
در دره ی پغمان دگر مشک ِ ختن نیست
آن سنبل وریحان چنان طره شکن نیست
گویی که دراینخاک دگر روح بتن نیست
جز لاف ِ ز تاریخ چرا هیچ ندانی
تا کی بخدا غرق در این خواب گرانی

***
در راه ِ هوس بتکده سازید حرم را
خونابه بریزید چرا؟ دیده ی نم را
طاقت بخدا نیست دگر ظلم و ستم را
الحق که به انصاف ندیدیم حَکَم را
از آخرت و دیر برون کردی قدم را
حالا بخدا هیچ نه اینی و نه آنی
تا کی بخدا غرق در این خواب گرانی

***

با کبر به یک طائفه گک زندگی کم کن
باز آی به این جمع پراکندگی کم کن
بر نفس وهوی بیهوده این بندگی کم کن
در علم در آویز تو شرمندگی کم کن
با کار ِ چو ابلیس فرازندگی کم کن
ذلّت به وجودت تو چرا دست و دهانی
تا کی بخدا غرق در این خواب گرانی

***

با علم و تمدن تو چرا؟ داری سر جنگ
از دل ببرد علم همه چرک و همه زنگ
با خون برادر منما دست ِ خودت رنگ
با تفرقه ها میزنی بر شیشه ی ما سنگ
از دست ِ نفاق است ببین پایک ِ ما لنگ
با دبدبه و کبر به جز حرف نرانی
تا کی بخدا غرق در این خواب گرانی

***
ای هموطنم عزت و ناموس نگهدار
با مردم پُر درد بیآویز میآزار
با زحمت بسیار بیا کار بکن کار
یک چشم پُرازخواب جهان را که مپندار
گلشن بنما این وطن از دیده ی بیدار
از صفحه ی تاریخ چه افسانه بخوانی
تا کی بخدا غرق در این خواب گرانی

***

افغان شده در دیر چرا بیش جگر خون
در حالت ِ حزن است چرا ملّت ِ محزون
یارب تو کرم کن شده از حوصله بیرون
این مردم بیچاره شده واله و مجنون
کی میشود این ملّت ِ افغان «همایون»
هُشدار که در پرسش ِ انصاف بمانی
تا کی بخدا غرق در این خواب گرانی



26 می 2010 میلادی
وزیر اکبر خان مینه
کابل - افغانستان