رسیدن به آسمایی: 15.06.2010 ؛ نشر در آسمایی: 18.06.2010

حسین فخری

جلوه هايي از رمان «كوچه ما»

 

جنبش ادبي آفرينش رمانها و داستانهاي دراز تاريخگرا در كشور ما پيشينه درازي دارد. ميتوان گفت كه نگارش رمان و داستان با «جهاد اكبر» يعني نخستين اثر داستاني تاريخي اجتماعي آغاز گرديده و در مراحل گوناگون تاريخ ادبيات داستاني كشور ما اين مضمون و سوژه داستاني همچنان به زندگي خود ادامه داده است.
درونمايه رمان كوچه ما بر محور تحولات تاريخي، اجتماعي چهل پنجاه سال اخير كشور ميچرخد و نويسنده كوشيده تا تمام تغيير و تحولات اجتماعي و سياسي و پاچاگردشي ها راقباي داستاني بدهد. كاري كه حوصله و قدرت ادبي زيادي مي طلبد.
از ويژگيهاي بارز رمان كوچه ما تاريخگرائي آشكار آن است.
اكرم عثمان در بخشهاي آغازين رمان خاطرات دوران جواني خودرا از بازارك گرد و نواح مسجد حاجي يعقوب شهرنو كابل با ايجازي ماهرانه ودر خور تحسين و زبان شيرين به تصوير ميكشد. صحنه محلي داستان و شخصيتهاي اصلي معرفي مي شود. و توفيق نويسنده در پرداخت هنري و داستاني واقعيتها چشمگير است. در اين بخشها جهان پيرامون را با چشم و درك و زبان شخصيت هاي اصلي داستان «پهلوان درمحمد تركاري فروش، حاجي گك، آغا، سفير، امين، زليخا، موسي خاخام، عاليه بيگم و... مينگرد. بخصوص در پاره يي از گفت و گو ها ذهن و زبان شخصيت هاي داستاني فعال است و خواننده را قادر ميسازد تا ناظر و شاهد ماجراها باشد و جهان پيرامون را با درك بيواسطه وعيني بنگرد.
اكرم عثمان در اين بخشها، بانثري شاعرانه، دقيق و محكم، تصويري دروني و هنرمندانه از تحولات شهرنوكابل، در چهل پنجاه سال پيش به دست ميدهد. شخصيتهاي رمان با قدرت مشاهده درخشاني ترسيم شده اند. اينان آنقدر مشخص اند كه هريك روحيه وعملكرد گروه اجتماعي معيني را مجسم مي كنند وفرديتي خاص دارند وبه آساني از يكديگر تميز مي شوند.
امين ملموس ترين شخصيت رمان در بيشتر درگيريها حضور دارد. ماجراها با ساخت و پرداخت دقيق و هماهنگ پيش مي روند. وقايع فرعي با مهارت به طرح اصلي مي پيوندند ودر خدمت پيشبرد آن قرار مي گيرند.
امين كم كم به محيط وسيعتري پا مي نهد. با داكتر محمودي و افكاراو آشنا مي گردد. اين رابطه به او امكان بيشتري براي شناخت جامعه مي دهد. دوستان تازه اي مييابد. مطالعه مي كند. پايش به متينگها و تظاهرات باز مي شود ودر پي يافتن جوابي براي سوالهايش است. امين تجربه بخشي از جوانان آن سالها را بازتاب مي دهد، نسلي كه در متن جوش وخروشهاي اجتماعي، دل به حرف و سخنها و شعارهايي سپرد كه پاياني مطلوب نداشتند وفاجعه آفريدند.
بيشتر زنان كوچه ما چون حسينه، زليخا، آچه، ببوگل، ننه، محبوبه، عذرا هريك به نوعي وجوه گوناگون ستمديدگي، بي پناهي، ناكامي، فداكاري و تحمل زن افغان را به نمايش ميگذارند. عاليه خانم هم روحيه وعملكرد زنان اشرافي و درباري را بصورت طبيعي بازتاب ميدهد و هريك از اين زنها با منشها و لحن هاي متفاوت شان درساختي متشكل و يكدست گرد آورده شده اند. هيچ يك آنان اضافي نيستند و هريك به نوعي در جهت ايجاد فضاي مورد نظر نويسنده حركت مي كنند.
در اين بخشها، توصيف ها و صحنه ها فشرده و موجزاست. جمله ها كوتاهند وشفاف و نغزورسا. به ويژه گفت وگوها بسيار زنده و جاندار استند ودر پيشبرد حوادث و توصيف رنگ وبو و حالت تاريخي و قديمي كوچه ها و گذر هاي كهنه و نو شهر كابل و رابطه ها و سنن قديمي توانايي زيادي نشان ميدهند و عطروطعم بيشتر داستاني و هنري دارند و ادامه داستانهاي نخستين نويسنده «مرداره قول اس، وقتي كه نيها گل مي كنند و مرد ونامرد» به شمار مي روند.
ساختار داستان از بابت روايت، خطي است. صحنه هاي داستان به ترتيب زمان پرداخت شده است. اكرم عثمان سالهاي درازي را با توالي منظم زماني بازآفريني مي كند. اما در بخش اعظم رمان به ويژه در جلد دوم به جاي انتخاب لحظه هاي مناسب داستاني « كه پيراسته و انتخاب شده زمان زندگي است» زمان زندگي را دنبال مي كند. به همين جهت حذف بسياري از ماجرا ها ضروريست وآدمهاي داستان را برجسته تر مي كند. روايتهاي فرعي و آدمهاي بسياري كه نقش موثري در پيشبرد داستان ندارند، همراه با شخصيت پردازي كمرنگ نشانه ضعف رمان كوچه ما است.
هرچه زمان ميگذرد رمان استحكام ساختماني خود را از دست ميدهد و مجموعه هاي پراكنده يي پيش رو داريم كه از وفور ماجراهاي ناهمگون كمرش خميده است. شخصيت هاي داستاني و توصيف صحنه ها و ماجرا ها جنبه هاي ادبي و هنري شان كمرنگ ميگردد. نويسنده در بخشهاي 100، 101، 102، 105، 114، 117، 118، 120، 121، 129، 130، 152، 153، 154، 155، 156، 158 و ... كوشيده كه نظر مساعد يا همدردي يا نفرت خواننده را نسبت به دوره يي ازتاريخ يا شخصيت هاي عمده داستان خود جلب كند. اما نتوانسته اورا آنچنان بيارايد ودر چنان حوادثي شركت دهد كه عكس العمل اوطبيعي بنمايد. در توجيه وقوع هر حادثه اي علل و جهات كافي موجود باشد و هر حادثه در شرايط و اوضاعي كه اتفاق ميافتد طبيعي جلوه كند. فقط يك مشت حوادث تاريخي به دلخواه نويسنده دستچين شده و به زور برتنه داستان تحميل شده است. اكثريت حوادث اصلي و فرعي اين بخشها با يكديگر وابستگي ندارند. باهم تركيب نشده اند وبا حادثه ماقبل و مابعد خود ربطي نداشته ولازم وزايد از هم تشخيص داده نشده، فقط آنچه اهميت دارد سيروبازتاب حوادث خورد وبزرگ تاريخي است و حب وبغض نويسنده در برابر كركترهاي عمده داستاني، ورجال سياسي ومرحله خاصي از تاريخ اخير كشور مشهود است. ميتوان اينها را گزارشهاي واقعي و جالب و خواندني حوادث تاريخي شمرد و چند ساعتي سرگرم شد و حتي لذت برد اما به مرحله خصوصي و فردي و رواني و داستاني و هنري نرسيده اند واز كشمكش هاي روحي واز اين قبيل مسايل در اكثريت اين بخشها خبري در ميان نيست. حتي حضور و دخالت بسياري از كركتر ها و شخصيت ها در غالب صحنه ها غالبا عِلي و منطقي نيست و يا كمتر هست وزمينه سازي چنداني براي حضور و اشتراك شان در حوادث داستاني به مشاهده نميرسد. يا تغيير وتحول چنداني از بابت ظاهري و از بابت دروني رخ نداده و نشانه هاي جدي شخصيت هاي داستاني را ارائه نميدهند و پيوند ارگانيك با فراز و فرود ماجرا هاي داستاني ندارند.
در رخداد هاي داستاني پس از تغيير و تحولات دهه پنجاه و شصت «به ويژه از بخش 80 به بعد» هرچند با فجايعي كه زندگي مردم را سياه كرده آشنا مي شويم اما بيشتر رنگ وبوي سياسي يافته، چهره داستاني خويش را از نمود مياندازند وهرچه زمان ميگذرد ذهنيت نويسنده ودخالت هاي مستقيم وغير مستقيم نويسنده وقضاوتهاي پنهان و آشكار وي برحوادث ادبي سياسي سايه تيره وسنگين خويش را ميگستراند. نويسنده گهگاهي به جاي همه حرف ميزند. پرگويي وقضاوت ميكند. بدون معرفي شخصيت هاي داستاني ويا اصلي و زمينه سازي و آمادگي براي بستر وقايع و حوادث با بيحوصله گي تمام و قضاوت تند و شتاب آلود پيامي صادر كرده خيلي سريع همه را جمع و جور و قالب بندي مي كند. در رمان كوچه ما تا زماني كه امين و پهلوان درمحمد وآغا و موسي خاخام مردمان ساده يي هستند، واقعيت بي هيچ واسطه يي عرضه مي شود. اما به مجرد سياسي شدن و حزبي شدن امين و ديگران، ذهنيت خاص نويسنده وحب وبغض او نسبت به وقايع تاريخي و سياسي و شخصيت هاي درگيرآن، ميان صحنه ها و حوادث و خواننده حجاب ضخيمي ايجاد مي كند و به تئوري بافيها و پخش ايديولوژي مي انجامد.
در اين بخشها از ايجاز و فرازوفرود داستاني، بحرانها وگرهكشايي ها و ارائه تصوير هاي داستاني كمتر خبري هست ودر عوض توصيف و توضيح مستقيم وحتي پرگويي همه جا به چشم ميخورد. در بسياري از صحنه ها نويسنده اغلب به تزئين نثر خود با استفاده از امثال و حكم و ضرب المثل هاي عاميانه و زبان ولهجه گفتاري كابليان قديم ميپردازد و الحق در اين زمينه توانمندي زيادي به ظهور ميرساند. اما از عطف توجه به ساختار داستانش دور ميماند. يا به توصيف و نقل مستقيم حوادث تاريخي و سياسي و سرگذشت رهبران سياسي امثال سردار محمد داود، نورمحمد تركي، حفيظ الله امين، ببرك كارمل ودگران بدون ارائه پرداختها وتزئينات خاص ادبي متنوع و ابتكار خاص هنري مي پردازد.
رمان كوچه ما به پرداخت زندگي و سرنوشت ناپخته بالايي ها «سفرا، وزرا، اعضاي كميته مركزي و بيروي سياسي، رجال سياسي و رهبران تنظيم ها اختصاص دارد وبه سپاهيان و سياهي لشكر و پابرهنه گان وتوده هاي خاموش و هزاران نفري كه به مثابه چوب سوخت حوادث تاريخي ونزاعهاي سياسي و قدرت طلبانه تاريخ اخير كشور سوخته و ساخته اند، توجهي نداشته و اگر كس يا كساني از آنان در اين جا و آن جا سرك كشيده اند، در پيشبرد حوادث سهمي ندارند وغمها وشاديهاي آنان جلوه يي در رمان ندارند. شخصيت هاي فرعي داستان مانند عارف، عباس آقا، حسن، رسولي، وحيد عبدالله، مجيد الكوزي، داكتر اختر، دريا خان، رفيق X، عبدل، قويدل، عظيم اوف وعده يي ديگر كه گاه و بيگاه و تصادفي و خاطره گونه در داستان حضور يافته اند، غالبا جنبه تزئيني وتفنني وپركاري دارند. از ورود خروشف و گرباچف و فاروق يعقوبي و جنرال باقي و پرتو نادري و نام و نشان آنان در رمان چه بگويم...
حوادث مربوط به اينها به سان وصله ناجوري برتنه داستان تحميل شده و به سير رمان وابسته نيست وشخصيتهاي اصلي چون امين و زليخا و موسي خاخام در آنها حضور ندارند. اين كار عامل آشفتگي رمان وفرعي شدن واقعه و دور شدن خواننده از متن اصلي رمان ميگردد.
غالب كركتر هاي نسبتا عمده داستان تك بعدي و فاقد احساسات و عواطف انساني اند و موجوديت آنان در داستان مبتني بر شانس و تصادف است و شخصيتها به صورت تيپهاي برخاسته از شرايط ويژه تاريخي به نمايش گذاشته نشده است. آقاي اكرم عثمان در بيشتر بخشهاي رمان كوچه ما تا حد زيادي مورخ است اما تاريخ نويس دل آدمي در روزگار خاصي نيست. فقط كركترهايي چون امين، موسي خاخام، زليخا، آغا و پهلوان وچند تاي ديگر تاحدي نمود طبيعي وبهتري دارند و هنري و داستاني به نظر ميرسند.
نويسنده در برخي از بخشها كوشيده كه با روشنفكران و آزاديخواهان وهنرمنداني همچون باقي قايلزاده، داكتر محمودي، طالب قندهاري، غبار، محمد يونس سرخابي، طاهر بدخشي، ميراكبرخيبر، زهما، استاد سرآهنگ و فضل احمد نينواز هم رابطه ايجاد كند وعنايتي و لطفي هرچند كوچك ومختصر هم باشد به شخصيت هاي مورد علاقه اش ابراز كند وهمفكري و آزادمنشي خويش را در ادوار گوناگون تاريخ اخير كشور در برابر جنبش آزاديخواهي و مبارزه ازاديخواهان در مقابل ستم و بيداد حاكمان وقت نشان دهد. تلاش نويسنده براي نيل به اين مامول قابل قدر است، اما در درون داستان به طور طبيعي جا داده نشده است.
نويسنده در نگارش اثر بيشتر از زاويه ديد سوم و داناي كل استفاده مي كند. در اين شيوه هم بيشترين جا را توصيف مستقيم و پند واندرز و قضاوت دارد. گاه بعضي از توصيف ها به سخنراني ها و گزارشهاي هرچند جذاب ومطنطن ژورناليستيك پهلو ميزند اما از بار هنري اثر ميكاهد. ساختار اثر عمدتا تحت تاثير روايتگري است. نويسنده گاه به دليل آن كه ميخواهد نقل را به درازا بكشاند. يا شيرين گرداند، تشبيه مي كند. از شعر وامثال و حكم استمداد ميجويد. به روايت ونقالي وتوصيف و اظهار مستقيم و حتي به قضاوت صريح رومي آورد. صحنه هاي اضافي وبدلي مي آفريند. و ساختار اثر راسست ولرزان و قطعه قطعه ميكند. و گاه ريتمي بسيار تند وشتابزده دارد و ماجرا هاي داستاني هنوز به قوام نرسيده كه همه چيز پايان مييابد و مرگ و مير و زوال و سقوط آغاز ميگردد.
نويسنده در رمان كوچه ما آدميست عاطفي و احساساتي و نسبت به آدمهاي داستاني اش به برداشتهاي احساساتي و اخلاقي اكتفا مي كند. به يكي همدردي نشان ميدهد. به ديگري بد بيني و حتي خصومت و نفرت. يعني بسياريها را از پشت عينك سياه وسفيد مينگرد ودر نهايت نگرش روشنفكراني را مي نما ياند كه با برخورد اخلاقي محض، مسايل اجتماعي و تاريخي را مطرح ميكنند. نويسنده تاريخ را به مثابه داستان تلاشها و رنجهاي مردم مورد توجه قرارنداده و شكلي از پرس و جوي اجتماعي نيست. استنباط تازه يي از تاريخ بخصوص براي جوانان ندارد. رمان تاريخي اثري تخيلي و مبتني بر احساس نويسنده يي است كه غالبا بر مبناي نظريه عقيدتي نمي نويسد. اما اگر تصويري كه از دوران مورد نظرش ميدهد، جامع و بي غرضانه باشد، ميتوان به غناي آگاهي ما از آن دوره كمك كند. پس اثر او كوششي است براي روشن كردن مرحله اي از تاريخ، خود شناسي و رسيدن به سطح عاليتر از هويت ملي. آقاي اكرم عثمان در رمان كوچه ما تا حد زيادي مورخ است تا داستان نويس. و نميدانم كه نويسنده گرامي چرا به اين كلمات و جملات خودشان در مقدمه كتاب وفاداري و پايبندي كمتري نشان ميدهند « در باره عكس برداري مو به مو از واقعيت بايد عرض كنم كه چنين طرز تفكري به شدت ژانر داستان را زيان ميرساند و دست و پاي آن را مي بندد. بايد برحسب ضرورت، همواره بريده ها و پاره يي از رخداد هاي سياسي و خصوصي كنار هم بگذاريم ومنطق و روال حركت و تكوين داستان را مدد برسانيم...» و اين نكته را فراموش ميكند كه در ادبيات داستاني شخصيت خوب وبد مطلق وجود ندارد و اگر اسائه ادبي نباشد گهگاهي هتك حرمتي هم به مشام ميرسد... درنتيجه اساسي ترين جنبه داستان كه همان نشان دادن دادن است فراموش ميگردد و جايش را توضيح دادن مستقيم و پرگويي به خود اختصاص ميدهد. بدين جهت گاهي نويسنده در ارائه پيامش به خواننده ناتوان ميماند و نميتواند تاثيري پايدار بر خواننده بگذارد.
كتاب كوچه ما در اغلب بخشها و بخصوص در جلد دوم گرفتار دوگانگي عجيبي است. در مرز بين يك اثر تاريخي و يك اثر ادبي نوسان دارد. بهرصورت رمان كوچه ما كه سالهاي دراز منتظر چاپ ونشر آن بوديم، يك اثر خواندني و سرگرم كننده و آينه حوادث گوناگون و متنوع دهه هاي اخير كشور است و نويسنده زمان دراز و زحمات بيحد وبي حصري را براي نگارش آن به خرج داده است وبايد زحمات ايشان را به ديده قدر نگريست و آن را تجليل و تكريم كرد. اما بايد اذعان كرد كه همه حوادث خورد وبزرگ سالهاي پرآشوب چهل پنجاه سال اخير آنهم از سير تا پياز بحريست كه قاعدتا در هيچ كوزه يي هرچند بزرگ ولو رمان قطور كوچه ما هم نميگنجد و نبايد به اين خطر دست يازيد.

جوزا 1389