رسیدن به آسمایی: 04.07.2010 ؛ نشر در آسمایی: 04.07.2010

کاکه تیغون
 

سلام
 


ازمن همه زنگیدن، از تو نه جوابیدن
زنگیدم و زنگیدم با شوق سلامیدن

از شوق سلامیدن گنگیده شدم الکن
سَل سَل سَله لا سَل سَل، سرمست تو بشنیدن

سل سل سله لاسل سل ، انبوۀ گل مُرسل
تندیس سلام خود از خنده تراشیدن

از بهر سلام آخر صد گونه غزل گویم
لک لک غزلک لک لک ، جنبیدن و رقصیدن

وعلیک نمی آید یا آمده و شاید
در اوج غزالیدن مشغول غزل چیدن

یک صوتک ِ " توت توت توت" ، در گوشک و پس تر زان
گفتی که :" هلو!" گفتم " این بنده غلامیدن"

هَل هَل هَله لو لولو این چیست مرا برگو
گفتی که همان است این ، سل سل سله لامیدن

" بسیار سفر باید تا پخته شود خامی "
تا غرب جنوبیدن ، تا شرق شمالیدن

صوتم به فلک رفته تا گوش ملک رفته
در قول و قوافیدن سنجیدن و عقلیدن

این آن و همان این است ، دنیا همه رنگین است
از خنده چه می خیزد ، رخشیدن و تابیدن

من در طلب آنم تا آن به کمند آید
هین! آن به کمند آمد ، از صوت سلامیدن