رسیدن به آسمایی: 28.12.2010 ؛ نشر در آسمایی: 28.12.2010
کاکه تیغون
عمر خبیث
از عمر خبیث باستانی
یک سال گذشت، ناگهانی
مانند عبور باد، سرخوش
از خشتک زرد زعفرانی
با سه صد و شصت و پنج روزش
هر روز هزار خردوانی
رفت است و نرفت بعد یک سال
آن غایله های آب و نانی
او خوش که دوباره برنگردد
ما مانده و ژست سخت جانی
او لحظه و لمحه و اشاره
ما از پی نقش جاودانی
این بار هزار متر گشته
این لست طویل ناجوانی
کاش از همه گونه بُعد و ابعاد
گم بود یکی و آن، زمانی
با عمر نمی توان سخن گفت
حتی به زبان ترجمانی
ای عمر چه می شدی که هر بار
تمدید تو بود رایگانی
غربال تو بیخت این و آن را
برکند نشان و بی نشانی
تا سال دگر چه؟ چیز؟! ما نیز
گوییم: فلان ِبدگمانی
دسامبر 2010، هامبورگ