رسیدن به آسمایی: 28.09.2010 ؛ نشر در آسمایی:28.09.2010
کاکه تیغون
مرگ
خبرازناکجا رسد روزی
مرگ من هم فرا رسد روزی
مرگ یعنی سلام آخر من
قدمی سوی کوه قاف وطن
مرگ یعنی که هیچ و دیگر هیچ
گم شدن در غبار یک کج و پیچ
مرگ یعنی که قلب رخصت شد
محو شیطان چراغ مهلت شد
مرگ یعنی کسی صلا زد و رفت
دزد سوم که بیصدا زد و رفت
مرگ یعنی به خط میخی خوش
او نویسد: بکُش! و من که: نکُش!
مرگ یعنی که آمدی؟ گُدبای
چشمک یک حریف دیده دَرای
مرگ یعنی سکوت، دیگر هیچ
در فلان جا هبوط، دیگر هیچ
مرگ یعنی خدا خدا گفتن
کمی از اصل ماجرا گفتن
مرگ یعنی که قال، حال شود
بعد هردو به یک جوال شود
مرگ" آی لف یو" ی آن سوهاست
روز آخر برای ترسو هاست
مرگ یعنی اشارتی که برو!
مستقیما ً به سوی " گوانته نمو"
مرگ یعنی که مرگ ، یعنی مرگ
لرزش بزدلانه یی یک برگ
مرگ یعنی چراغ قرمز شد
زآن طرف ها صدای وزوز شد
وزوزی مثل وزوز زنبور
زوزه یی از زمان دورا دور
نیمه یی نام شب برای عبور
طرح و برنامه و پلان ترور
یک چلیپا به روی حق حضور
ویزه یی بهر بازگشتِ ضرور
مرگ بر هرچه مرگ باد ، ای دوست
حق او را کسی نداد ، ای دوست
جنوری 2007 ، هامبورگ