نشر در آسمایی 10.2014.26

 

 حمیرا نکهت دستگیرزاده

 

همای پر بسته

 

ماییم و همیشه روبروی ما این پنجره های تا ابد بسته

رفتیم ز یاد خویشتن اینک  در خالی نای تا ابد بسته

این دست، اسیر مانده در بندی و آن دست، به عشق بسته پیوندی

خواهی ز کشش ، به عشق رو آرم با این پر و پای تا ابد بسته

ای یار کسی به باغ می آید با حیله و با چراغ می آید

تو خانه به باد ها رها کردی با بغض و صدای تا ابد بسته

یک کس که شکسته  آرزو ها را درکوچه تمام آبرو ها را

 برکنده پر پریدن ما را ، مایم و همای تا ابد بسته

تا شب بشتابد از در ودیوار خاموشی فکنده پرده بر پندار

تنهایی و یک سکوت معنی دار : دربان سرای تا ابد بسته

بگذار که دستهای فردا را از سلطه شب رها کنم یارا

شاید که صدا زند من و ما را نایی نوای تا ابد بسته

شاید که دری دوباره واگردد بال و پر شب، سپیده سا گردد

فریاد ز سینه ها رها گردد از این من و مای تا ابد بسته

مایم و صدای در گلو مانده خورشید صفت سپیده را خوانده

شب را ز گلوی خود برون رانده وز بند هوای تا ابد بسته

30-9-2014