نشر در آسمایی 10.2014.26

 

 حمیرا نکهت دستگیرزاده

 

رباعی ها

 

یک جام پر از هوای بودن چشمت

یک فصل ز عاشقی سرودن چشمت

آوارۀ یک صدا به پهنای خیال

آسایش یک نگه غنودن چشمت

***

دستت همه دستبند تنهایی هاست

آویزۀ پر صدای شیدایی هاست

عاشق به صدای که نمی آید است

آوارۀ تراز گمان پیدایی  هاست

 

 

بگذار صدا ز بیستون گم گردد

شرین به جزا نصیب مردم گردد

خسرو به شَکَر ترانه ی تلخ شود

فرهاد به نام تیشه انجم گردد

 

لیلا ز کجا؟ قیس چرا؟ نامی شد

این ها همه از نهایت-انجامی شد

ورنه ز کجا عشق به پایان برسد

عشق آیینه ی همیشه- هنگامی شد

 

 

 

شب ناله یی قوم باد و باران آمد

از حنجره سحر چه توفان آمد

از بس که به بام دیگران باریدند

در خانه حدیث شان به پایان آمد

 

 

تو سوز صدا به مجلس ار ساز کنی

دعوی دل رمیده ابراز کنی

در نغمه یی بی صدای آواره گیم

جانی بدمی گلو پر آواز کنی

 

.....

18/05/2014