رسیدن:  12.12.2013  ؛ نشر :  01.01.2014

 

غلام حیدر یگانه

 

ستایش ستاره گان



ستاره زارِ جهان را مخوان ستاره ستیز

ستاره پروَرَد او و جهان: ستاره ستیز



ستاره بخش و ستاره شناس و ماه روش

چه ممکن است شود کهکشـان، ستاره ستیز



به نام شهر چرا ختم می شود، حضرات

شماستید مخدر ـ همان ستاره ستیز



ز نام شهر، مخوان شاهنامه های غلط

کجـا بدند یلان زمان، ستاره ستیز



به خاکسار سیه، بیگمان، سقوط کند

اگر فلک شود, از آسمان، ستاره ستیز



ستاره، زمزمه ها، رود هاست امت تو

تو: آن پیمبر دریا؛ خسان: ستاره ستیز



ببخش این غـزل شرمگین شب زده را

که بخت این قلم ست و بیان، ستاره ستیز



دماغ نور و نظر درگرفت و سوخت لطافت

سکوت، بس که بـوَد بی امان ستاره ستیز



ستاره، غلغله شو، بی لب و زبان و کلام

که ای ستاره گرِ بی کران ستاره ستیز



بیا و بی لب و کام و دهان، شهادت ده

که تو ستاره پرستی، نه آن ستاره ستیز



لندن ـ 1392