05.2014 .09

زرغونه عبیدی

 

غفلت اعمال

 

«گر خدا بودم

ملائک را شبی فریاد میکردم»*

و هرهفت کرسی دربارم

 ز درد برباد میکردم

و مخلوقم شیطان را بسویم باز میخواندم

روان پر گناهش را با آب زمزم میشستم

و انسان را ز قید وسوسه آزاد میکردم

گر خدا بودم

بهشت را بر زمین آباد میکردم

و دین را در هزاران واژۀ رنگین

مسلمان و نصارا

 یهود و مسیح و هند و ......را

شفا بخش هرآن آئینۀ راستین میکردم

گر خدا بودم

غریب و بینوا را شاد میکردم

لباس نرم، غذای گرم و سقف آباد میکردم

حدیث انسانیت را هوا و آب میکردم

و اساس انسان را ز سر بنیاد میکردم

و اما

بندۀ عاصی استم بیخبر از حکمت اش

سر به سجده چون نهم

شرمسار شوم از عزت اش

او بما داده

هر آنچه ما تمنا کرده ایم

راۀ کج رفته، غلط گفته چه پروا کرده ایم؟

شاهد اعمال ماست

هر چند نه افشا کرده ایم

او بمن گوید

 رجوع بر خویش کن ای مدعی

 نه بر آنم که تو گوئی و نه آنم که تو جویی

من ترا در اصل انسان رهنمودی کرده ام

اصل انسایت را معمار بودی کرده ام

هر چه برتوست اینک غفلت اعمال توست

گر خدایم من اما وجدان تو احوال توست

ترس دوزخ را زشرم کرده ات مجبور شدم

رسمت شیطانی بود و از سجده ات معجور شدم

مهر بر انسان روا دار گر مسلمان گر مسیح

شو دمی غافل ز خویش بر گرد به اصل ادمی

08.05.2014 جرمنی

---

*  فروغ فرخزاد :

 گر خدا بودم ملائک را شبی فریاد میکردم
سکه خورشید را در کوره ظلمت رها سازند
خادمان باغ دنیا را ز روی خشم میگفتم
برگ زرد ماه را از شاخه ها جدا سازند