08.12.2014

ع- فروغ
 

چرا انتحاری نشد؟
 

امروزکدام جا انتحاری نشده اوبچه ؟

 پیرمرد بود که ازکودکی در خیابان پرسید . کودک که تکه نانی می جوید خندیده گفت:  بابه جان پشت انتحاری دیق شدی ؟

پیرمرد با اخمی ناشی از بد عنقی گفت: دیق که نه، ولی روزما هم بی ازو بیگاه نمیشه . صبح هرچی شیشتم که کی تلویزیون خبرعاجل میگه ، نگفت که نگفت ، برآمدم بیرون .

کودک رو به پیرمرد گفت :خی تو ازتلویزیون فقط خبرعاجل شه خوش داری .

پیرمرد جواب داد : ها دیگه ، غیرازاو چیز به درد بخوری نداره بچیم. چی داره غیر از خبر عاجل ؟

کودک گفت :  من ازقیوس موترهای پولیس د خبرعاجل بدم میایه، هیچ خوش ندارم بشنوم .

پیرمرد گفت: من اما خوش دارم بچیم . وقتی قیوس کده تیر و بیر میشن بیخی سر شوق میایم.هاهاهاه

کودک گفت : مه باز در دلم میگم : کاش نزدیک انتحاری می بودم .

پیرمرد پرسید : که چی می کدی ؟

کودک جواب داد : که یگان چیزپیدا میکدیم ، ندیدی د انتحاری خیلی ها یگان چیزای خوب پیدا می کنند؟ یک همصنفی ما ازانتحاری کارته سه موبایل پیدا کده بود .

پیرمرد گفت: مال مرده اس بچیم . مال مرده ها ره خوب نیست آدم برداره .

کودک گفت : اوووووه بابه جان تو هم یک چیزایی میگی . مردم جیبایشه می پالن .

پیرمرد گفت :  مه فقط خبر شه خوش دارم بشنوم بچیم ، عادته دیگه ، آدمی به چیزی که عادت کنه بی ازو روزش بیگاه نمیشه . ترک عادت موجب مرضه .

کودک پرسید :  از لاشای افتاده روی سرگ بدت نمیایه ؟

پیرمرد گفت :  نه بدم میایه نه خوشم ، فقط همیقه میفامم که هر چه کشته بیشتر باشه خبرعاجل برایم جاذبه پیدامی کنه ، خدایا توبه چقه ما مردم سنگدل شدیم . خدایا توبه . صبح تا شام چشم به راهیم کی خبرعاجل میشه ، توبه خدایا....

پیرمرد رفjه رفته  از کودک دور شد . کودک در حالی که آخرین تکه های نانشه می جوید ، صدا کرد : بابه جان بابه جان اونه دودش بلندشد، می بینی ؟ کودک جلوخنده اش را گرفت و ادامه داد :  می گفتی انتحاری نمیشه اونه ببین که شد . قاه قاه خندید و گفت :  مزاق کدم بابه جان برو خانه شاید خبرعاجل داشته باشی .

پیرمرد قهرش گرفت و با خود زمزمه کرد :  آخرالزمان شده آخرالزمان ، به ریش بابا می خنده .

15/9/1393