رسیدن: 06.01.2012 ؛ نشر : 14.02.2012
قیوم بشیر
وصا ل
شبی به دربِ سرایت دویده می آیم
شکوفه های دلم چیده چیده می آیم
بهار حسن تو بس عالمی دگر دارد
چو قطره قطرهِ باران چکیده می آیم
ز بس خمارِ می نابِ آن لبانِ تو ام
شراب شوق ترا سر کشیده می آیم
صدای ناله ی مرغِ شکسته بال و پرم
ز ماورای طبیعت شنیده می آیم
من ازسکوت سحرگه بدل هراسم نیست
برای دیدنت ای ماه ، سپیده می آیم
اجل اگر دهدم مهلتی برای وصال
بگو « بشیر» ز دل وجان تپیده می آیم
ملبورن – استرالیاششم فبروری 2012