مصاحبه با داوود سرخوش

در مورد آلبوم «سیاه و سپید»


یوسفی : ازین که به  برنامه رنگین کمان تشریف آوردید، یک جهان تشکر؛ زیرا شنونده گان منتظر بودند و من شخصاً انتظار میکشیدم.

داود سرخوش : سلامت باشید، بسیار زیاد تشکر.

یوسفی : ممکن است در مورد آهنگهای این البوم؛ برای شنونده گان معلومات ارایه کیند که چی وقت ساخته شده و چه انگیزه های باعث آن شد که آهنگ ها  را بنوازید، شعر از کی ها است و غیره. اجازه خواست؟

سرخوش : حتما، شما در یک سوال، پرسشهای زیادی را مطرح کردید.

یوسفی : دیگر این کار را نمیکنم. خوب داود جان، اولا اگر ممکن است بگویید که این البوم را در چه مدتی ساختید، اگرچه یک دو بار هم حرفهای در این  ارتباط اظهار داشته اید.

سرخوش : بلی، البته این البوم خیلی زود ساخته میشد؛ با آن آماده گی که من داشتم. این کار خیلی طول کشید. علت طول کشیدنش صرفاً عوارض تخنیکی در کار بود که در دوران ثبت پیش آمد و طول کشید.

یوسفی : شکر که به خیر تیر شد و ثبت شد. ممکن است در مورد نوازنده گان و کسانی که با خودت در این البوم موسیقی نواختند، بگویید.

 کی ها هستند- هنرمندانی هستند که اسمهای شان و نام های شان به گوش شنونده گان آشنا هستند. یا مردمانی هستند که تازه با شما کار کرده اند؟

سرخوش ـ برای شنونده  افغانی ما آدمهای تازه هستند، اما برای کار من آدمهای تازه نیستند. به این معنا که قبلا با من کارکردند. مخصوصاً در جریان کنسرتهایی که در ایران داشتم، تعدادی از آنان با من بودند. دوستانی را که می توانم نام ببرم، نوازنده گان خوب پاکستانی هستند. جناب قمر الدیتا که در واقع تنظیم کننده موسیقی سی دی سپید وسیاه بوده و هم گیتاریست خوبی نیز است.

یوسفی : اینها در پاکستان زندگی می کنند؟

سرخوش : بلی، این ها در پاکستان هستند. تنظیم کار موسیقی این البوم را آقای قمر به عهده داشته، برای نوازنده گی بورد؛ خورشید احمد، نوازنده جاز و  در مجموع پور تیشن وقار احمد و همچنان نواختن طبله ارشدعلی سهیم بودند.

نوازنده گان فلوت دو تا برادر هستند، هردوی شان خیلی جوان اند و نهایت مقبول می نوازند. نوازنده ویلون اسلام الدین است، میتوانم بگویم که یکی از ویلونست های خوب پاکستان است.

یوسفی : داود جان، اول شروع می کنیم از آهنگ اول البومت، چه وقت این آهنگ را ساختید؟ در مورد شیوه پرداخت این آهنگ برای شنونده گان معلومات  بدهید.

سرخوش : لطف دارید. شعر این آهنگ از آقای قمبرعلی تابش؛ از شعرای معاصر و از جمله دوستان صمیمی من است. ساخت آهنگ در واقع بعد از سقوط طالبان در افغانستان است. همین آهنگِ « وطنم دوباره اینک» که اساساً آهنگ های البوم سپید و سیاه در دورانِ حاکمیت طالبان و همچنان در زمانی که من خودم هنوز در کمپ مهاجرین زنده گی می کردم و احوال افغانستان را می شنیدم و هر روز مهاجری که دران جا میامدند، در این مورد جویای قضایای افغانستان از ایشان میشدم؛ در واقع همان احساس بسیار خسته و غریبی که در دوران حاکمیت طالبان در افغانستان برای هر افغانی به وجود میامد، طبعاً این احساس برای من هم دست میداد، حالا که می شنوم آهنگهای که ساخته شده آن دوره است، از پوشش سپید و سیاه به وجود نیامده؛ تماما در واقع از یک حجم نهفته صحبت دارند. حتا روان موسیقی و روان اجرا و خود روان آهنگ و شعرهای که درمجموع ساخته شده اند.

یوسفی : شعر از قمبر علی تابش است؟


سرخوش : بلی شعر از قمبرعلی تابش است، قسمت اول آهنگ همی توانم بگویم که با یک موسیقی بی قاعده شروع شده است. یک پراگنده گی در آغاز آهنگ وجود دارد که البته قصداً همین طور ساخته شده است.

یوسفی : همین پراگنده گی آهنگ را مقبول ساخته است.

سرخوش : زمانی که درباره آهنگ کار میکردم، به نظرم رسید که پراگنده گی را باید داشته باشیم.

یوسفی : آهنگ را به اجازه ات می شنویم، که شنونده گان منتظر هستند...


وطنم دوباره اینک، تو و شانه های پامیر

بتکان ستاره ها را که سحر شود فراگیر

بتکان ستاره ها را که ستاره های این شهر

همه یادگار زخم اند، همه یادگار زنجیر



یوسفی : آهنگ دومت سفرنام دارد؟ هزاره گی است؟

سرخوش : بلی، آهنگ دوم سفراست. و هزاره گی است.

یوسفی : ممکن است سوال کنم، اینجا نوشته کرده که شاعرش ناصر خادم است. قبلاً شعرهایش را خوانده ای در آهنگ هایت؟

سرخوش : نه این اولین بار است که در اجرای البوم چند دوبیتی از دوست خوبم ناصر علی خادم که یکی از شعرای جوان است و همین جا در اتریش زنده گی میکند، استفاده کردم. یکی و دو شعرهم در کنسرت های سابقم به نظرم که در سال2000 در دنمارک داشتم استفاده کردم. در کل آن چه که در اجرای رسمی آمده، همین یک شعر از آقای ناصر خادم اجرا شده است.

یوسفی : شروع آهنگ بسیار مقبول نواخته شده، چه فکر میکنید؛ انسان فکر میکند که یک آهنگ هندی شروع می شود؟

سرخوش : دقیقا چنین چیزی است که شما میگویید.

یوسفی : بعدً دفعتاً افغانی می شود.

سرخوش : موسیقی یک پدیده مشترک و مروج بین دو کشور است.همانطوری که شما گفتید، روان آهنگ آهنگ با یک موسیقی هندی ـ پاکستان شروع شده؛ آن را من قصدا همانگونه ساختم. فلوتی که همان دو جوان می نوازند، خیلی قشنگ و مناسب جا افتید، در قالب این گونه یک آهنگ چه فرق میکند ما که همین آشنایی و همسایه گی را با این موسیقی همیشه داشته ایم.

یوسفی : داود جان، شنونده گان را منتظر نمی مانیم. همه گی منتظر هستند که همین آهنگ سفر را بشنوند. آهنگ سفر را که از ساخته های خود تان است، می شنویم.


بلی بورد شنوم ترک سفر کن

هوای ملک غیر از سر بدر کن

نرو هلی، نکو دوریله زمانه

نَکن یکدم دلت زین آشیانه

بده بخشی دلم چیزی نشانی

خدا دانه که باز آیی تو یانه


یوسفی : آهنگ دیگرت ؛ من و دریا نام دارد، نامش هم آشناست و همین شعرش هم از استاد بزرگ خدا مغفرت کند، لایق شیرعلی است. داود جان! اول آهنگ را ساختید و این شعر را در قالب آهنگ انداختید یا این که شعر را پیدا کردید، بعدا آهنگ را مطابق آن ساختید؟

سرخوش : همین شعر در واقع با آهنگ خود یکجا ساخته شده؛ شعر را میخواندم،و یک نوع احساس برایم پیدا میشد، میاندیشیدم که این طور یک شعر در قالب اینگونه آهنگ خیلی زیبنده است. البته در مجموع درباره البوم سپید و سیاه دو نکته را عرض کنم: اولا مجموع آهنگ های سپید و سیاه ساخت بسیارناب نیست. چرا میگویم ناب نیست. به خاطری که شعر و موسیقی که در البوم سپید و سیاه انتخاب شده، هنوز برای شنونده عامه ما بسیار  چیزی مانوس نیست. بنا براین با در نظرداشت شعر های انتخاب شده، همچنین با نظر داشت کار موسیقایی در این البوم بایست اجرا میشد. خواستم آهنگها حد اقل یک نوای آشنا تر داشته باشد؛ برای خواندن ها، تا بتواند از سنگینی منظورم ثقل بودن خود شعر و خود موسیقی اش تا حدی کاسته باشد، به ویژه برای شنونده يی که بار اول می شنود. اشعار بیشتر با پبروی از سبک کلاسیک است با زبان کاملا تازه وارد میدان شده. نماد ها و سمبولها تمام تازه است در واقع مجموع آهنگ های سپید وسیاه بر شالوده آهنگ های ساخته شده که تا حال به گوش مردم آشنا ست. شنونده ها به نحوی باید حس کند که یکنوع آشنایی و نزدیک با این آهنگ ها دارند.

یوسفی : داود جان، همین آهنگ « من و دریا» را یکبار بشنویم.

سرخوش : بفرمایید.

یوسفی :به اجازه تان. من و دریا

دو راه سازیم و راه پیما، من و دریا من و دریا

دو همراهیم، دوتا تنها، من و دریا من و دریا

ز یک سر چشمه میاییم یک سر چشمه کوهی

به پایین ها ازا ن بالا، من و دریا من و دریا

من از وی شور میگیرم، وی از من شعر میگیرد

دو پرشوریم و پر غوغا، من و دریا من و دریا

دل او مست توفانها، دل من مست طغیانها

دو سر مستیم و پر سودا، من و دریا من و دریا



یوسفی : آمدیم سر آهنگ چهارم، که نامش است « بازی اِشکَنک دارد»

سرخوش : بازی اشکنک دارد، بلی.

یوسفی : شعرش از آقای کاظمی است؟

سرخوش : شعر از شاعر خوب ما آقای کاظم کاظمی است. که همیشه خلاصه حادثه آفریده است شعرش.

یوسفی : داود جان ممکن است درباره اشکنک یک کمی توضیح ارایه کنید؟

سرخوش : اشکنک یک اصطلاحی است که بیشتر در ایران معمول است. اما فکر میکنم که طرف غرب افغانستان هم از این صطلاح استفاده می کنند. بازی اشکنک قسمی که در این شعر آمده خوب به کار برده شده و عالی استفاده شده، همین جنجال و غالمغالک و خلاصه سر دردی که ایجاد میشود در واقع میشود گفت اشکنک.

یوسفی : بعضی شعر های آقای کاظمی نا مهای بسیارجالبی دارد، مثلا شعر سطرنجش.

سرخوش : بلی، این پیاده میشود، و آن وزیر میشود. چیده میشود درگیرمی شود.

یوسفی : ریتم بسیار عالی را انتخاب کرده اید، اگر چه زیاد من موسیقی را نمی فهمم، ولی همین آهنگ با ریتم یاضربی که انتخاب شده، بسیار میخواند یعنی موزون است.

سرخوش : لطف دارید، آقای یوسفی. من میخواستم درباره شعر بازی اشکنک دارد، کمی بیشتر صحبت کنم. به این معنا که اولا کارهایی که آقای کاظمی تابه حال انجام داده، دو برازنده گی بسیار خاص داشته، اول اینکه تم یا موضوعی جالبی را انتخاب میکند که از نظر موضوعی کارش دلچسپ است برای هر خوانندة شعر آقای کاظمی. ثانیاً در کار برد اصطلاحات محلی مخصوصا در قالب شعر های بسیار بلند واقعاً موفق است. چنانچه شعرای دیه گریکه همزمانه آقای کاظمی اند، این کار را کردند. اما بسیاری از شعر های که آقای کاظمی در چند سال اخیر سروده، در واقع در نوع خودش یک حادثه درسرودن شعر است. مثلاً شعر برگشت اول، شعر برگشت دوم: « درغروب درنفس گرم جاده خواهم رفت» اینها شعر های بسیارجالبی است وقتی ازیک نظر آدم می بیند، موضوعاتی است که در واقع دقیق در زمانه خودش باید مطرح میشده؛ چنانچه بازی اشکنک دارد، ظاهراً یک گفتگوی است با خود شاعرو کودکی که باید داشته باشد. اما اصولاً در مجموع شعر را ...

یوسفی : سمبولیک ساخته.

سرخوش : بلی حالت اصطلاح قدیم المعنی فی بطن شاعر، اما شعر تا آنجا، تا آخرش من میخواندم برایم یک نوع تلقی از اوضاع افغانستان به وجود میامد، ازکشمکش های سیاسی که ما در این چند سال در مجموع دچار اشتباهاتی شدیم که بعضی از اشارات در خود این پارچه شعر به کار رفته و نهایتاً شاعر نتیجه گیری می کند که با تمام این تلاشهای که صورت می گیرد، فرض میکنیم برای کودک خود نصیحت می کنیم و پند میدهیم، که با فلان کس ننشین و فلان کار رانکن، با فلان دوستت بازی نکن که دوستت نخواهد بود. ولی راستش این است که اینها باز هم بازی خود را میکنند، با آن که بازی همان جنجال را دارد، همان اشکنک خود را دارد. بنابراین شعر « دخترم مکن بازی که بازی اشکنک دارد» یک برخوردی است بر اوضاعی که در افغانستان نسبت شرایط و سیاست های که ما در افغانستان تجربه کردیم و شاید هنوزهم تجربه میشود.

یوسفی : داود جان می شنویم همین آهنگ را.


دخترم مکن بازی، بازی اشکنک دارد
بازی اشکنک دارد، سر شکستنک دارد
هم به دور خود بر خیز، هم به پای خود بشتاب
رهروش نیمگوید، هرکه رَو رَوک دارد...


یوسفی : آهنگ دیگرت « او مردم ازره» نام دارد،شعر از آقای صفدری است.

سرخوش : بلی بلی، آهنگش یکی از آهنگهایی است که قبلا ساخته شده بود و این شعر در قالب این آهنگ درست آمد، من قبلا در مزارشریف و بامیان هم اجرا کرده بودم. همچنان در پاکستان. غالبا از یک عادت صحبت می کند تا یک موقف گیری مثلا سیاسی. ممکن بعضی ها یک موقف گیری سیاسی اطلاق کند.

یوسفی : در همین ریتم هم آیا قبلا آهنگ های خوانده بودید. مخصوصاً آهنگ های هزاره گی؟

سرخوش : بلی، آهنگ « جَرَه جوُ» به همین ریتم اجرا شده با کمی فیشن خاص خودش.


یوسفی : همین آهنگ را می شنویم و کیف میکنیم، باز میرسیم سرآهنگ های دیگر.
***

استودیو شماره هفت

داود سرخوش در استوديوی شماره هفت