رسیدن به آسمایی: 11.2007 .25 ؛ تاریخ نشر در آسمایی : 11.2007 .26

جاوید فرهاد

 

تأملی بر سه نظریه ی تاگور

رابطه ی انسان باطبیعت وتمدن،آزادی ووحدت تمدن ها

رابطه ی انسان با طبیعت، رابطه ی کهن، پیچیده و تاریخی است. این که طبیعت چیست و رابطه ی انسان با طبیعت چگونه است؟ مجموعه یی از پرسش هایی است که همواره در ذهن بشر مطرح بوده است.

لیوناردالم هرست زیست شناس معروف (1) در این باره می نویسد: " پاسخ به این پرسش که انسان چیست، علاوه بر پژوهش های هستی شناسانه در مورد انسان، نیاز به پاسخ های فلسفی دشوار دارد؛ ولی این که طبیعت و رابطه ی انسان با آن چگونه است؟ می توان از روی علایم عینی، مقداری به تشریح آن پرداخت."

" هرست" با آنکه توجیه معین و مشخصی از رابطه ی انسان و پیوند او با طبیعت، ارایه نمی کند؛ اما اشاره یی درباره ی پیوند انسان با طبیعت دارد، که تا جایی ما را به درک درستی از ماهیت این رابطه می رساند. او می نگارد: پیوند انسان و رابطه اش با طبیعت، رابطه ی قراردادی است.

انسان برای رفع نیازمندی های روزمره اش، نیازمند طبیعت است؛ طبیعت به او غذا، کالا و مسکن می دهد و نیازی های اولیه اش را مرفوع می سازد؛ از این رو انسان تعمداً در پیوند با طبیعت قرار دارد.(2)

اما رابیندرانات تاگور متفکر بزرگ هندی، بر علاوه ی آن که رابطه ی انسان را در فضای طبیعت به حیث موجود طبیعی مورد بررسی قرار می دهد، از پیوند انسان با محیط اجتماعی و برخورد عقلانیش با تمدن نیز سخن می گوید و انسان را موجود طبیعی و اجتماعی دانسته و پیوندش را با طبیعت و تمدن ، دو سویه می داند.

پیوند انسان با طبیعت و تمدن:

با وصف اختلاف نظریات اندیشمندان در مورد پیوند انسان با طبیعت و تمدن ( و محیط اجتماعی ) تاگور تعریف روشنی از پیوند انسان باطبیعت و تمدن ارایه می کند: " ما باید به گونه ی طبیعی وحشی و به گونه ی عقلانی متمدن باشیم؛ به این صورت که در فضای طبیعت موجود طبیعی ودر محیط اجتماعی انسان باشیم."(3)

با آنکه این توجیه تاگور _ به نحوی_ بازگو کننده ی برداشت شاعرانه ی وی از طبیعت، انسان و رابطه ی انسان با تمدن است؛ اما با درک ژرفتر آن، می توان رگه های روشنی از تفکر عقلانی را در آن بازیافت. تاگور با ابراز این عقیده ، به دنبال آشتی انسان با طبیعت و تمدن است.

هماهنگی انسان با طبیعت و تمدن، داشتن روح وحشی و بی آلایش انسان در برخورد با طبیعت و بعد هم برخورد عقلانیش در برابر تمدن ، به نحوی دعوت به خاطر حضور دو سویه ی انسان در فرایند ( طبیعت و تمدن) است. مفهوم اجتماعی بودن انسان د راندیشه ی تا گور، کوششی است برای ساختن انسانی که با طبیعت خوی جزم گرایانه گرفته است و از محدوده ی آن پا فراتر نمی گذارد. (4)

بدون تردید، یکی از آسیب هایی که انسان را در محدوده ی خود زندانی می سازد، عادت گرفتن جزم گرایانه به مسأله ی طبیعت و تمدن است. بنابراین تاگور برای جلوگیری از این محدوده پذیری انسان _ و به خاطر تعالی بیشتر وی_ انسان را در دو محیط ( طبیعت و تمدن) به گونه ی طبیعی وحشی و به صورت عقلانی متمدن می داند.

باارایه این مفکوره، تاگور مهمترین اصلی را که به عنوان عاملی برای پیوند انسان با طبیعت و تمدن مطرح می کند، مسأله "نسبیت" است. برخورد دوگانه ی انسان در طبیعت به گونه ی طبیعی وحشی و در تمدن به گونه ی "عقلانی"، اشاره یی است بر این که باید رابطه ی انسان و پیوندش با طبیعت و تمدن با روش افراط و تفریط همراه نباشد. دیدگاه تاگور در مورد حضور انسان در این دو فرایند به ظاهر متضاد، دو سویه است. به نظر وی ، انسان به حیث موجود مسؤول و متعهد در برابر طبیعت و تمدن باید ویژه گی تغییر عادت و زیست در دو محیط متضاد را داشته باشد.

آزادی:

مقوله ی " آزادی" در اندیشه ی تاگور در صدر سه سازمان آموزشی وی " شانتی نیکتن، ویسوابهاراتی و شری نیکتن" (5) جا دارد. آزادی از دید تاگور مشمول آغاز نو، ادامه دادن و تجربه ی پدیده های کهن و دستیابی حقیقت به خاطر هماهنگی کامل تر است: " آزادی قضیه نوزایی مداوم است؛ یعنی از نو آغاز کردن و ادامه دادن و کهنه را به آزمون کشیدن؛ تا با چند پدیده ی بنیادی از حقیقت، بتوان به هماهنگی کامل تری دست یافت.(6)

نگاه تاگور به آزادی، ماهیت آموزشی دارد. وی هدف آزادی را "نوزایی مداوم" در عرصه ی حیات می پندارد، تا از این طریق انسان ها بتوانند به هماهنگی کامل برسند. مفهوم هماهنگی کامل از نظر تاگور، در برگیرنده ی وحدت نظر و عمل، تفاهم، همدلی و همسویی میان انسان ها است.

هدف اصلی و اساسی نظریه های آموزشی تاگور عبارت است از آزادی و آزاد سازی انسان ها از قید محدودیت های دست و پا گیر پدیده های کهن. تأکید بر مسأله نوگرایی و نوزایی مداوم و به آزمون کشیدن پدیده های کهن به خاطر دستیابی به هماهنگی کامل، نیاز عمومی بشریت است.

تاگور رابطه ی انسان را در پیوند با مقوله ی آ زادی در متن مناسبات اجتماعی _سیاسی مورد ارزیابی قرار می دهد و برای دسیابی به این ارزش ( آزادی) بر مسأله وحدت میان انسان ها تآکید می کند.

جذاب این است که با توجه با اصل مسأله وحدت میان انسان ها، حصول آزادی را امر جمعی می داند و دستیابی به آن را محصول تلاش مشترک و ثمره ی کار جمعی بشریت و جهان می خواند .

تاگور دستیابی به آزادی و اقعی را منوط و مربوط به آموزش و آگاهی مردم و یگانه راه رسیدن به آن را در حوزه ی آموزشی ممکن می داند: بدون آموزش مردم ، هرگز نمی توان به سواراج ( آزادی ) واقعی دست یافت. آموزش مردم؛ یعنی آزاد سازی روح آنان از هر آنچه ناسنجیده و فاقد خلاقیت است. اگر بتوانیم یکی دو روستا را از بند جهل و فقر برهانیم، در مقیاسی خورد، برای سراسرهند آرمانی بناء خواهد شد ." و به دنبال آن می افزاید: " منشاء اصلی نیروهای کوری که راه را بر آزادی و حرمت ما می بندد، همین نابخردی است. (7)

تأکید این متفکر بزرگ بر مسأله آزادی از طریق آموزش برای مردم، مهمترین اصلی است برای درک عمیق انسان ها از مقوله ی آزادی. تاگور در حوزه ی آموزشی، اولین اصلی را که برای دستیابی انسان ها به آزادی مطرح می کند، آموزش و آگاهی است. او آزادی را محصول آگاهی مشترک می داند واز این طریق راه وصول به آن را پیشنهاد می کند.

در نظام آموزشی تاگور، آگاهی از مقوله ی آزادی و معرفت ، در صدر مسایل قرار دارد. او هر گونه تلاش اجتماعی و سیاسی را بدون آگاهی به خاطر حصول آزادی " نابخردانه " دانسته و مردم را نیازمند فهم بیشتر از این مقوله می داند.

وحدت تمدن ها:

نظریه ی " وحدت تمدن ها" نه تنها در محور اندیشه ی تاگور جا دارد، بل وی خود یکی از نظریه پردازان رده ی نخست در این حوزه است. تاگور به حیث مهمترین نظریه پرداز،مولفه های رسیدن به تمدن بشری و و حدت میان تمدن ها را " مشارکت"، همکاری و ارتباط می داند و در این مورد می نویسید: " به باور من، تمدن بشری چه بسا با همکاری و مشارکت و در ارتباط با تمدن های گوناگون پایدار بماند."

.

امروز_ و پس از چندین سال بعد از مرگ تاگور_ این نظریه ی وی زیر بحث " جهانی شدن" و گفت و گوی تمدن ها ادامه دارد و شخصیت تاگوربه عنوان مهمترین نظریه پرداز بزرگ جهانی در این عرصه، مطرح است.

اندیشه ی تاگور درباره ی وحدت تمدن ها، محوری ترین نقطه یی است که در برابر هر نوع سنترالیسم تمدنی ( محور گرایی تمدنی ) به چالش بر می خیزد و ماهیت تمدن را در حوزه ی تمدن جمعی و نظریه ی وحدت میان تمدن ها بررسی می کند.

مهمترین نکته یی را که تاگور در بحث وحدت تمدن ها مطرح می کند، روش جلوگیری از بحران تمدن بشری است. وی معتقد است: اولین اصلی که می تواند از بحران تمدن بشری جلوگیری نماید، وحدت میان تمدن ها است . او با نقب زدن به گذشته، در مورد این مسأله می نگارد: " وحدت میان تمدن ها می تواند اقوام گوناگون را از چهار گوشه ی دنیا گرد آورد. وحدت بصیرت، در تمدن های بزرگ سابقه دارد_ مانند: روم و یونان باستان. می بینیم که تشبث به وحدت، هرگز در بوته ی فراموشی نبود که به تاریخ سپرده شود.

یکپارچگی بسیار گسترده ی اقوام گوناگون، از جمله آریایی ها، دراویدی ها، پارسی ها در هند نیز همین روند را پیموده است. ما باید این سازگاری را حرمت نهیم..... زمان آن رسیده است که جهان بشریت را همسان خود بپذیریم. از سر عشق و خردمندی درک کنیم که انسان نماینده ی هیچ قبیله ی خاصی نیست. بارزترین هویت انسان، خود انسان است. دیگر زمان آن است که واقعاً بپذیریم انسان برای تمام کشورها و تمامی اعصار وجود دارد و برای اختلاف های ملیتی و رنگ، هیچ محلی ندارد. ( 8)

با توجه به این مفکوره ، تاگور نگاه جهانی به انسان و بعد هم برخوردش با تمدن ها دارد. او پیوست این نظریه می افزاید: " انسان باید از موانع فردیت بگذرد و خود را با همه یکی بشناسد؛ تا به وجدان جهانی برسد. باید حقیقت خود را از رهگذر حقیقت بس مهمتر و بزرگتری - حقیقت جهانی که به تمامی بشریت تعلق دارد_ محقق گرداند. جز از این راه ، انسان هرگز نخواهد توانست طعم هماهنگی آفرینش را بچشد. و نیز تنها با این شیوه می توان تمدن بشری را از بحرانی که در پیش دارد، حراست کرد. "( 9)

با توجه به مطالعه ی این نظریات، می توان به این نتیجه دست یافت که مقوله هایی مانند پیوند انسان با طبیعت و تمدن، آزادی و وحدت تمدن ها سه نظریه ی مهمی است که در حوزه ی فکری تاگور از ارزش ویژه یی برخوردار است. تاگور دستیابی به این سه اصل مهم را منوط به آموزش میداند و راه نجات بشریت را به خاطر حصول این ارزش ها، آگاهی و معرفت می پندارد.

پانوشت:

1_لیوناردالم هرست، زیست شناس و کارشناس کشاورزی انگلیسی که در دانگشاه "ایلینویز" تحصیل کرده بود و همراه با پسر تاگور _راتیندارنات) مفکوره ی ایجاد مرکزی برای تولیدات و توسعه ی صنایع کشاورزی را برای تاگور پیشنهاد کرد تا شماری از اقتصاد دانان، داکتران و مهندسان کشاورزی به خاطر توسعه ی اقتصاد روستایی در آنجا فعالیت نمایند.

2_ رابطه ی انسان با طبیعت، الم هرست ترجمه ی پرویز بیانی، مجله ی اندیشه ی نو، چاپ بریتانیا 1997، ص 34

3_رامین جهانبگلو، شانتی نیکتن یا هنر آموزش، ترجمه ی خجسته کیا، نشر نی ، چاپ اول، 1379، تهران، ص53

4_ برعکس همین باوررا تاگور در مورد انسان هایی دارد که در محدوده ی تمدن و محیط اجتماعی گیر مانده اند و با طبیعت سر آشتی ندارند. تاگور برای هر دو دسته از آدم ها، نظریه ی هماهنگی و پیوند دو سویه با طبیعت و تمدن را تأکید می کند.

5_سه سازمان آموزشی تاگور به گونه ی ذیل بنیاد شد:

الف: شانتی نیکتن محل آموزشگاهی بود که تاگور آن را در دسمبر 1901 ایجاد کرد. ب: دانشگاه ویسوابهاراتی را در سال 1921 بنیاد نمود. پ: و در فبروری 1922 به فکر تأسیس شری نیکتن یا مرکزی به خاطر توسعه ی امور روستایی در سورول شد. هدف اصلی تاگور در این مراکز سه گانه، آموزش در ابعاد مختلف علمی برای دانشجویان بود.

6_fabindrath Tagore, the religion of Harper Collins, New Delhi, 198,P.34

7_Sashar Sonha, Socil Thingking of Rabindranath Tagore,P.98.

8_Rabindranath Tagore ‘Shantiniketan Patrika" Citeinmonit chakrabarti.

Philosophy of education of R Tagore, Atlantic publishers, New Delhi, 1988,P 75

9_ رامین جهانبگلو، تاگور وجدان بشر، ترجمه ی خجسته کیا، نشر نی چاپ اول، تهران 1379، ص 56