10.07.2015

 

هارون یوسفی

 

بی پدر ها!

دیدی چه سان قباله ما را فروختند

مالِ هزار ساله ما را فروختند

صد تیشه بر نهال و سپیدار ما زدند

یآس و گلاب و لاله ما را فروختند

مرغانچه های چوبی مامای ما شکست

سه بار باغ خاله ما را فروختند

آفتابه و لگن به فنا رفت و بعد از ان

تفدانی و اماله ما را فروختند

از سرنوشت تی وی و یخچال ما مپرس

بشقاب و هم پیاله ما را فروختند

خلص که این چتل صفتانِ حرام خوار

از سطل ها زباله ما را فروختند