07.12.2017

صبورالله سیاسنگ

 سایه‌اش بر من چراغ

بسیاری از کتابهای بزرگ کهن در راست و چپ هر برگ، دو کناره نازک میلانی داشتند: یکی فرارونده و دیگری فروآینده. نویسندگانی که آنجاها کج کج مینوشتند و بیشتر به واگشایی گرههای واژگانی میپرداختند، نام زیبایی داشتند: "حاشیه‌نگار". آنان را "حاشیه‌پرداز" نمیگفتند، زیرا حاشیه‌پردازی که استعاره "گریز از سوژه" بود، آهنگ خوشایند نداشت و ندارد.

با آنکه حاشیه‌نگاری را هنوز خرده ارزشی هست، کفه زیانبارش بر پله سودمندی میچربد: خواننده را آسانگیر و آسایشگرا میگرداند، به بیان دیگر از کاوش و کنجکاوی میکاهد و به تنبلی و سهل‌انگاری می‌افزاید.

آنچه خواندید، حاشیه‌یی بیش نبود برای نمایاندن اینکه چرا بررسی، ارزیابی و نقد در سرزمین ما - به ویژه در پشتو – ریشه زمینگیر ندارد و این ماهی هر دمی که از آب گرفته شود، تازه است.

کردارنامه فرهنگی میرزاخان انصاری - از فروزانترین سیماهای هنر و اندیشه پشتوسرای - در درازای بیشتر از صد سال پسین از سوی هنری جورج راورتی، جیمز دارمستتر، انه‌ماری شیمل، عبدالحی حبیبی، زلمی هیوادمل، حبیب‌الله رفیع، دوست شینواری، همیش خلیل و چند تن دیگر گهگاه حاشیه‌نگاری شده‌است؛ ولی آیا این هستی بزرگ سزاوار رویکرد ژرفتر نیست؟

کوشش پربار محمد اکبر کرگر - نویسنده، پژوهشگر و دوستدار فرهنگ فرامرزی - با سرنامه "د میرزاخان انصاری فلسفی او عرفانی نړۍ ‌لید" (جهانبینی فلسفی و عرفانی میرزاخان انصاری) میتواند پاسخ گوارای پرسش بالا باشد. گزافه نخواهد بود اگر گفته شود که این پژوهش گسترده در بیشتر از 300 برگ، فراگیرتر از همه نبشته‌های پیش از وی درین زمینه است. نامبرده با ساختاری چنین خواننده را فرامیخواند:

بخش نخست: شناسه و جایگاه میرزاخان انصاری در فرهنگ پشتون/ میرزا سرایشگر، اندیشورز و آموزه‌پرداز جنبش روشنایی/ جولان اندیشه در سرودهای میرزاخان

بخش دوم: میرزا در جهان پندار، عرفان، تصوف و عرفان/ زهد، ریاضت، توحید/ فنا، فقرپروری و توکل/ تهداب فلسفی عرفان و تصوف در اسلام/ زنجیره عرفان و تصوف اسلامی/ شیخ محی‌الدین عربی

بخش سوم: اندیشه و باور روشانی/ آموزه‌های تصوفی/ مقامات: شریعت، طرقت، حقیقت
بخش چهارم: فلسفه الفنامه در دیوان میرزاخان/ ارزش حروف و اعداد در فرهنگ اسلامی/ انگاره‌های فلسفی و تصوفی در الفنامه میرزا/ ویژگیهای الفنامه

بخش پنجم: میرزا و ارزش حروف و ارقام/ باورهای جمعیت اخوان‌الصفا/ شعری که رموز است/ تمثیلهای رازورانه میرزا/ بازتاب فرهنگ هندی در سرودهای میرزا/ نیروانا، ستهی، هولی

بخش ششم: پاره‌های بنیادین اندیشه فلسفی عرفانی میرزا/ انسان، اشراق، معرفت، عشق عرفانی/ خواستهای نفسانی/

پیشوا و پیرو/ یکتایی و چندگانگی/ نفی و اثبات/ میرزاخان: یادآوری خیر و شر/ شناسایی خیر و شر در فرهنگ عرفانی/ شر از نگاه روانشناسی/ اهریمن در پیکر آدمی

بخش هفتم: هویت اجتماعی در جریان تصوفی عرفانی پشتو/ میرزاخان، زادگاه و سرزمین: پشتونخوا/ فقیر ای پی میرزا علیخان/ سرچشمه‌ها

رضا سید حسینی در برنامه ویژه گرامیداشت کارنامه دکتر رضا براهنی (تورنتو/ کانادا، جون 2005) گفته بود: «سالی که "طلا در مس" تازه غوغا انگیخته بود، به براهنی گفتم اگر نوشته‌هایت به جای پرخاشگرانه، آموزشگرانه میبودند، خدمات ارزشمندت خوشتر جا می‌افتادند. خلقی را با نوک قلم زخم زدی، تعدادی را شل و پل کردی و شماری را از عرصه فرهنگ رماندی. درس تو "زمزمه محبت" نیست، چماق سرزنش است!»

با آنکه اکبر کرگر تورنتو نیامده‌بود، گویی سخن حسینی را بیست‌وپنج سال پیش از برگزار شدن آن برنامه شنیده‌بود؛ زیرا نقد و نگرهایش همواره نرمش آموزشگرانه داشته‌اند: از کاوش در آثار خوشحال ختک و عبدالرحمان و بایزید روشنان تا ارزیابی هنر حمزه، غنی، اجمل، ملنگ جان و ...

ناگفته نگذرم که نخستین بار با شیوه روشنگرانه او هنگام گفت‌وشنودی در پیرامون دهه جهانی فرهنگ و جایگاه نقد در ادبیات پشتو - ماهنامه "سباوون"/ کابل، اپریل 1990 - آشنا شدم. نیز دریافتم که پایتخت آن روزگار سه کانون بزرگ داشت: کتابخانه عامه، کتابخانه دانشگاه و کتابخانه شخصی کرگر

افزون بر پُرخوانی و پُرنویسی، سه ویژگی او را از بسیاری نویسندگان پشتو دگر میسازد: (1) پشتوانه بلند آگاهی از گنجینه‌ فرهنگ پشتو، فارسی و انگلیسی، (2) پابندی به محور سوژه، (3) بینش و سنجش فرامرزی

کرگر حاشیه نمیرود، برای افزایش شماره نمینگارد و از همین‌رو نوشتارش را بی‌نیاز از پیرایش مییابیم. دلبسته مستندگویی است و تا جایی که میدانم از آوردن گمانه‌های بدون زمینه میپرهیزد.

تازه‌ترین کتابش، زندگی خانوادگی میرزاخان را در چند پاراگراف کوتاه فشرده است‌، زیرا نیک میداند که "تو همان اندیشه‌ای". مگر نباید شناساندن مابقی (استخوان و ریشه) را گذاشت به تذکره‌‌نویسان؟

او خواننده را گیج یا سرگردان نمیسازد. اگر - همانند من - کسی تا کنون از برجستگی نقش میرزا انصاری در جنبش روشانی آگاه نبود، ناهمگونی تیوریک "عرفان" و "تصوف" را نمیدانست و به واکاوی مفاهیمی چون پارسایی، ریاضت، فنا، توکل، اشراق، نفی و اثبات دسترسی نداشت، با خواندن "جهانبینی فلسفی و عرفانی میرزاخان انصاری" که دنباله بیدرنگ پژوهش 300 برگی دیگری از کرگر با سرنامه "په حالنامه کی د بایزید روښان عرفانی او فلسفی څیره/ کابل، ۱۳۴۹" (چهره عرفانی و فلسفی بایزید روشان در حالنامه/ کابل 1970) است، فراوان بهره خواهد برد.

گمان نمیبرم پیش از او کسی با روآوردن به دهها یادگار دیروز و امروز، از سنایی، عطار، سهروردی و ابن عربی تا بهاءالدین مجروح، راج ولی‌شاه ختک و ... چنین نگاشته باشد:

1) «با دریغ، روند نقد و بررسی در فرهنگ شعری پشتو نمای خشکیده و نارهنمون داشت. به جهانبینی و دانش فلسفی شاعر خیلی کم توجه شده‌است. اگر دیوان میرزاخان را برداریم، میبینیم که آفریده‌هایش از آغاز تا فرجام نمایانگر دستگاه ویژه اندیشه هستند. همچو هنجار ریشه در پندار روشانی دارد.» (برگردان/ برگ 24)

2) «در دیوان میرزا افزون بر تصوف و تغزل، پندارهای فلسفی هندی، نوافلاتونی و علم کلام دیده میشوند. سرایش وی با سرشار بودن از جانمایه اندیشه‌های فلسفی [شرقی] بهترین خاستگاه پژوهش است.» (برگردان/ برگ 26)

3) «با نگاهی به تفسیر حروف در دیوان میرزاخان میتوان گفت: شاعر از "آیین حروفیه" نام نمیبرد و به آن باور ندارد. ناهمانند با پیروان نهضت یادشده، به تعبیر اصطلاحات متداول پشتو میپردازد و بر بنیاد ساختارهای پشتو اندیشه خویش - وحدت الوجود- را شرح میدهد: ث ثنا، ج جمال، ح حضور، د دلیل، ذ ذکر، س سالک و ... این واژگان زیادتر در فارسی، شاید عربی نیز، دارای همین معانی باشند؛ زیرا ادبیات تصوفی در فارسی، بیشتر از عربی، دامن گسترده است. از سوی دیگر، فارسی زبان دربار مغلی در هند بود. به اینگونه، اشکالی در کار نیست. میرزاخان همین اصطلاحات را در شعر پشتو شرح داده‌است.» (برگردان/ برگ 118)

گرچه در پایان کتاب از 40 ماخذ یادآوری شده، پینوشتهای سراسر کتاب نمایانگر رویکرد نویسنده به دستکم 200 سند پشتو، فارسی، عربی، انگلیسی، اردو، روسی و جرمنی است.

پرداختن به فلسفه "الفنامه" و ارزش شماره‌ها (اعداد) در نگرش فلسفی و عرفانی میرزاخان انصاری با ژرفای بایسته بیان شده‌است. همچو رویکرد در نقد و ارزیابی ادبیات پشتو پیشینه نخواهد داشت. بازتاب باور و فرهنگ هندی در سرودهای وی نیز تازگی روشنگرانه دارد و بررسی نیروانا، ستهی و هولی بار نخست در همین کتاب به چشم میخورد.

من خواننده که به فروتنی این پژوهشگر گریزان از آوازه و هیاهو رشک‌ورزانه ارج مینهم؛ خواهشمندم در چاپ سوم کتابش گوشه چشمی به هفت پیشنهاد زیرین - هرگاه پذیرفته آیند - داشته باشد:

یک: بررسی ادعای غیرمستند هنری جورج راورتی در پیرامون زبان میرزاخان انصاری؛ زیرا اگر کژنویسی وی آگاهانه نباشد، بیراهه‌پیمایی ندانسته هست:

« ... وقتی [میرزاخان] با تنگی قافیه رویارو میشد، به برخی واژه‌های ناب سنسکریت پناه میبرد. این کار شاعران، بدون آنکه واژگان یادشده در زبان [دوم] دارای جایگاه آشنا یا در گفتار روزانه مردمان جاری باشند، در کشورهای شرقی رواست.»

Selections from the Poetry of the Afghans

Henry George Raverty, 1862, pp: 53 - 54

در سراپای دیوان میرزا کمتر از چهل واژه هندی، همه برخاسته از نیازمندی و ناگزیری مفهوم، یافتم و در یکی از آنان نشانی از سرخوردگی و بن‌بست در تنگنای قافیه ندیدم:

ٹهنڈ (سرد)، هولی (جش رنگها)، آنند (آرامش)، جیون (زندگی)، انجان (ناآشنا)، بہت (بسیار)، کنول (نیلوفر)، سجن (دلدار)، ناتاڑ (یورش)، سہاگن (عروس)، میل (پیوست)، بگاڑ (درهم برهم)، کهیت (کشتزار)، مور (طاووس)، مالن (باغبان‌بانو)، نواڑه (قایق)، بهولی (ساده)، کلیاں (غنچه‌ها)، دهرم (مذهب)، تهچ (میان‌تهی)، کاجل (سرمه)، سانہ (پاکنهاد)، ارگجے (رنگارنگ)، ڈاونی (روسری نازک) و شاید دو سه تای دیگر

دو: راورتی با آویختن نام، تبار و گاهشمار من‌درآوردی "فتح‌علی خان یوسفزی/ ۱۰۴۰ هجری قمری" به شناسنامه میرزاخان انصاری، می‌افزاید:

«گفته میشود که میرزا در سالهای پسین زندگی ازدواج کرد، باشنده وادی تیراه در جنوب تنگه خیبر گردید و به باور روشانی پشت پا زد.»

Selections from the Poetry of the Afghans

Henry George Raverty, 1862, pp: 54 - 55

شیرازه پژوهش را نمیتوان بر تهداب لغزان "گفته میشود" استوار نگهداشت. باید نمایانده شود چه کسانی، در کجا، چگونه، چرا و از کدام دیدگاه چنین یا چنان گفته‌اند. هر پاره بی‌پشتوانه میتواند زیر چتر آوازه دروغین آید.

سه: سخن از بازتاب زبان و فرهنگ هندی آمد، بهتر است بخشی به فارسی‌گرایی میرزاخان هم داده شود. او زیادتر از عبدالرحمان، خوشحال ختک و حمید مومند واژگان و آمیزه‌های فارسی را در بافت پشتو کار گرفته‌است، مانند:

بزرگی، یگانگی، دوگانگی، بیگانگی، ستارگان، گرهکشا، شبگیر، واژگون، خدنگ، گلگون، رویگردان، گهگاه، گلریز، هرگز، جانگداز، گرداب، بازیگر، پیوند، پگاه، پارسا، پندار، پرورش، پاکیزه، نازپرور، هژبر، بزهکار، درمانده، شنوا، رسیده، کشیده، تهمتن، شتاب، آفتاب، آزموده، هنوز، برهنه، مردمک، سیاهی، زنده، مرده، درون، بیرون، گردش، دیوار، دل، شمشیر، تلخ، شیرین، بدخواه، آغاز، پایان، یک، یکباره، چهار، شش، سگ، همنشین، همخانه، زنبورخانه، بیهوده، چون و چگون، شیرخوار، گل صدبرگ، راست و خم، زبان‌دراز، آب و گل، هست و نیست، جوفروش گندم‌نما، ریشخند، خودبین، خودپرست و چندین نمونه دیگر تا آنجا که یگانه مخمس دیوان با ردیف "است" پایان مییابد:

یو چندگاه خاوری انسان است

که انسان دی روبران است

د صالح عقل میزان است

مرزا مرغ لامکان است

یادگار یی ځای خیبر دی

چهار: میرزاخان هفت بار از حدیث "موتو قبل ان تموتوا" (بمیرید پیش از آنکه بمیرید) یاد کرده‌است. شگفت اینکه هر هفت روایت در بخش غزلیات آمده‌اند، نه در قصاید. واکاوی کشش نامبرده به این اصل تصوفی - "چی له مرگه پخوا ومری"/ مردن پیش از مرگ" - شایان پژوهش بیشتر است و نباید از آن خموشانه رخ برتافت.

شاید سرچشمه برداشت میرزاخان از مقوله بالا، اندرز سنایی غزنوی باشد: "بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی/ که ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما". چرا چنین گمان میبرم؟

الف: گاه میرزاخان پرداز گذشتگان را با کمترین دگرگونی پشتو گردانده‌است، مانند دو مصراع مولانا رومی (ای برادر تو همان اندیشه‌ای/ مابقی تو استخوان و ریشه‌ای) در فرجامین غزل دیوان (برگ 258، چاپ پشتو تولنه/ کابل ۱۳۵۴):

دا سړی په عقل و علم ښایسته دی

د حیوان هډو ماغزه شته گوشت و چرم

ب: برگردان دوم پشتوسازی مصراع به مصراع غزل پرآوازه "نفس باد صبا مشک‌فشان" حافظ از زبان و نام میرزاخان در مقطع است (برگهای 223 و 224 همان دیوان):

باد به بوی د دغه ز ړه وری لون لون
هغه زوړ عالم به سر له سره ځوان شی

ارغوان به عقیق جام و سمن ورکه
چه نرگس و شقایق ته نگران شی

په شعبان کښی ته پیاله له لاسه مه ږده

بیا وعده به یی تر عید د رمضان شی

هر یو گل چی په دا لار راغی و باغ ته

دغه هسی به پر بله لار روان شی

ددی نن ورځی امید په پگاه مکړه
بیا د تیر ساعت څوک څه لره ضمان شی

دا میرزا په جهان ستا په رضا راغی

په رخصت به دی له دی سرایه روان شی

***

نفس باد صبا مشک فشان خواهد

عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد

ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد

این تطاول که کشید از غم هجران بلبل

تا سراپرده گل نعره‌ زنان خواهد شد

ای دل ار عشرت امروز به فردا فگنی
مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد

ماه شعبان منِه از دست قدح کاین خورشید

از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد

گل عزیزست غنیمت شمریدش صحبت

که به باغ آمد ازین راه وز آن خواهد شد

حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود

قدمی نِه به وداعش که روان خواهد شد

پنج: قافیه‌های مطلع غزل گرامیداشت جشن هولی در برگ 178 کتاب "جهانبینی فلسفی و عرفانی میرزاخان انصاری" (د میرزاخان انصاری فلسفی او عرفانی نړۍ ‌لید) دو نادرستی تایپی دارند: "دا څه وخت شو د هولیه/ هندوان ټول شولو لولیه"

از آنجا که یازده واژه پایانی مصراعهای جفت نمیتوانند با نگارش "هولیه" و "لولیه" همقافیه باشند، درست آن در برگهای 251 و 252 دیوان میرزاخان (چاپ پشتو تولنه/ کابل ۱۳۵۴) چنین است:

دا څه وخت شو د هولی/ هندوان ټوله شو لولی
زه و تاسی ته وایم/ ای د برهمن
ټولی
عقل کل در
څخه والوت/ چی ایام شو د هولی
نارینه چی دیوانه شو/ هسی
ښځی دی بهولی
ستاسی اصل دی له کومه/
ځان په کوم نامه بولی
خوله
ټوپک ژبه ماشه ده/ بد گفتار پکښی گولی

نامشروع مو ارگجه کړه/ په دستارو په جولی

بدخویان تیره اغزی دی/ بدکاران لکه ځولی

نادان یو له بل څکوینه/ بی صرفی لکه پولی
سړی خوی دی که باور کری/ دا صورت تشه ډولی
و خپل یار وته عشوه که/ خبسر ساز که تن بولی

میرزا حال وایی نه عیب/ که په زړه یی وتولی

شش: واکشایی فشرده غزل "چی پر ما باندی ډیوه وه دده سیوره" (... سایه‌اش بر من چراغ بود) از سوی اکبر کرگر و پیشبینی اینکه آماج میرزاخان درین سروده - به گمان زیاد - "پیر روشان" خواهد بود، در چشم من درست می‌آید.

اگر از نگاهم ورنرفته باشد، نشانی "شیرین آشنا" را سه بار در دیوان پیشگفته یافتم: برگهای 135، 183 و 235. برخورد میرزا هر بار با "آشنای شیرین" نمایانگر شیفتگی فراتر از دلبستگی است. به اینگونه، باز هم میتوان بر نادرستی پندار جورج راورتی در پیرامون آنچه "بی‌باوری میرزاخان سالمند در برابر جنبش روشانی" میخواند، چلیپا کشید. جا دارد کرگر گرامی ارزیابی رشته هر سه نشانه را دامنه‌دارتر سازد.

هفت: دریغم می‌آید چگونگی کاربرد طنز خنجری میرزاخان در چاپ آینده کتاب نادیده گرفته شود. دیوان دستداشته انبار کنایه‌های تلخ روزگار با انگشت‌گذاری بر زنجیره ناهنجاری، بدبیاری و سنگدلی زمانه است.

نامه را میپیچم با آوردن این آویزه: کارکردهای ارجناک اکبر کرگر را نیرومندترین تکانه نقد نوین ادبیات پشتو میدانم و باور دارم که کفه دوم ترازوی سنجش سرمایه فرهنگ گرانبار سرزمین ما به وزنه خامه او نیاز دارد.

[][]
کانادا/ یازدهم نوامبر 2017