رسیدن: 01.10.2011 ؛ نشر : 03.10.2011
رفعت حسینی
شب را با چشمت
سپری خواهم کرد
نگاه کن به چشم های من
و بنگر
دلگیری سنگینِ همۀ تأریخ را !
** **
بگذار مگرکه از قُلۀ بلندِ تأریخ بگذریم
و دمی بیاساییم
و آنگاه
تو
موسیقی چشمهایت را
در جانِ سکوتِ شب
جاری کن
و زمزمه های حزینِ پُر دلهره را
از ذهنِ لحظه ها بتکان
بمان که گیسوانت
از زادگاهِ شب
قصه گوید !
** **
به تو وقتی می اندیشم
هزار سال دارم
فکر می کنم
و نوشداروی عشق را
نوشیده ام !
** **
با اعجاب
یا با همآوایی تسلی
شب را
با چشمت
سپری خواهم کرد
و خواهم شنید
از گیسوانت
که به همراهی باد
ـ با خرامی که درآن
زنده گی و مرگ می زید ـ
از سرچشمۀ شب
گونه گون حکایت ها را
سرازیر کند !
برلین ،
نومبر نزده نووهشت عیسایی