فوتو گالری

برای دیدن عکس ها در سایز بزرگ لطفا روی آن ها کلیک کنید

در شمار ده فوتوی برتر جهان

پورتریت بچه ی افغان

مسابقه

----------------

دو فوتوی خود فوتوژورنالیست

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نشر : 12.04.2011

حمید عبیدی

از سلسله ی سیماهای جوان

محمد رضا شیر محمدی- از قعر ناداری تا تریبون جهانی

پدر و مادرش با آن که بی سواد و نادار بودند، اما تعلیم و تحصیل دوازده فرزند، را فرض زنده گی قرار داده بودند.  « پدرم کارگر ساختمانی بود و کف دستانش همیشه پر از کفیده گی های خونین . پدرم خود و نیز زنده گی توانفرسایش ، به ما می گفت که اگر بخواهیم زنده گی بهتری داشته باشیم باید تمام توان مان را متوجه درس و مکتب بسازیم » . در نخستین سال های مکتب ، چون معلم بیولوژی اش را دوست داشت، وی را سرمشق زنده گیش قرار داده  و آرزو داشت در آینده معلم شود. و اما برگشت به افغانستان و به خصوص فاجعه ی منفجر ساختن پیکره های بودا توسط طالبان، انگیزه های دیگری را در او پرورش دادند  که راهش را به  مشهور ترین رسانه های ملی و بین المللی  باز کردند.

محمد رضا، در سال 1984 در مشهد چشم به جهان گشود  و همان جا هم مکتب را آغاز کرد. « در مکتب گاهی کسانی می آمدند و می پرسیدند : کی ها افاغنه اند. چون اول نمره ی صنف بودم و معلمانم مرا دوست داشتند ، به من می گفتند: تو که چشمان کشیده نه داری و بچه ی لایقی هم استی ، نه گو که افغان استی ... گاهی هم ما را در صف نانوایی به خاطر افغان بودن عقب می زدند. و اما ، باید بگویم بر خلاف رفتار مقامات رسمی و حلقات ضد افغانی ، همسایه ها و هم کوچه گی های ما که مثل ما مردم غریب و نادار بودند، با ما روابط خوبی داشتند و آدم های مهربانی بودند » .

پدر و مادر رضا در محیط خانواده گی می کوشیدند فرزندان شان را با گفتن خاطرات خوب شان از دوران صلح و آرامی در افغانستان به حیث افغان های وطندوست تربیت کنند . « ما می دانستیم که افغان هستیم و به افغان بودن ما افتخار می کردیم . پدرم می گفت که  تنها در افغانستان خود مان را انسان کامل و آزاد احساس خواهیم کرد». همین بود که دوازده سال پیش خانواده تصمیم به برگشت به وطن می گیرد . « وقتی به سرحد رسیدیم گردباد شدیدی می وزید . از پدرم پرسیدم که آیا تمام افغانستان همین طور است؟!... وقتی به هرات  و به خصوص به کوچه و خانه ی مان رسیدیم و همسایه ها و اقارب با خوشی و شور از ما استقبال کردند، دیگر چنان ذوق زده بودم که نه می خواستم درون چهاردیواری خانه بمانم .  تا هوا تاریک نه شده بود، با همسن و سالانم مصورف بازی و شهرگردی بودم».

گرچی  در وطن از بسیاری از تسهیلات محروم بودند - مثلاً  در منزل برق نه داشتند و باید با اریکین گزاره می کردند- ولی مهم برای شان این بود که  دیگر کسی آنان را تافته ی جدا بافته نه می دانست و با نگاه حقارت آمیز به آنان نه می نگریست.

با برگشت به وطن، فرزندان بزرگتر خانواده نیز در کنار درس ، هر یک در حد توان و امکان باید کار هم می کردند- گرداندن چرخ خانواده ی بزرگ کار آسانی نه بود. و اما درس و باز هم درس در مرکز توجه خانواده بود .

محمد رضا شیر محمدی ، هر قدر با وطنش از نزدیک بیشتر آشنا می شد، همان قدر در مورد علل عقبمانی ها و مصایب و راه های رسیدن به فردای بهتر افغانستان بیشتر فکر می کرد . از روزی که هنگام عبور از سرحد با ژورنالیستان خارجیی که مصروف تهیه گزارش در مورد عودت کننده ها بودند، مواجه شده بود، شوق ژورنالیست شدن بیشتر و بیشتر در ذهنش ریشه می دوانید و او را به سوی مطالعه می کشانید.  سقوط طالبان برای او نیز معادل بود با گشایش افق های گسترده امید برای فردای بهتر افغانستان . «اوایل وجودم پر از خوشبینی بود. و اما، حالا نسبت به آینده نگرانی هایی نیز دارم ؛  با وجود آن هم  باور دارم اگر هر افغان برای تأمین آینده ی بهتر کشورش در حدی که برایش ممکن است، کار بکند، غلبه بر دشواری های کنونی و دست یافتن به آینده ی بهتر ممکن خواهد شد». 

او بالاخره در سال 2002 با سپری کردن موفقانه ی امتحان کانکور، تحصیل در رشته ی ژورنالیزم را در پوهنتون هرات آغاز کرد . همزمان با تحصیل همکاری با رسانه های محلی و سپس رسانه های ملی را آغاز نمود. « مسلماً که تنها با فراغت از پوهنتون، به خصوص در افغانستان -جایی که سیستم  تعلیمی و تحصیلی هنوز درست سازمان نه یافته و حتا مواد و منابع درسی امروزی نه شده اند- انسان نه می تواند در رشته ی مورد نظرش و از جمله ژورنالیزم  به صورت نظری و عملی به حد اقل کافی برسد . مثلاً : برای ما عکاسی به همان سیستم کهنه ی انالوگ تدریس می شد و در مورد  عکاسی دیجیتال سخنی نه بود. من خودم عکاسی دیجیتال را فراگرفتم  و داشته هایم را در خدمت همصنفانم هم قرار دادم. کاستی اساسی دیگر این است که  سیستم آموزش ما  به جای این که  پرورش توان تفکر و تجسس مستقل و نقادانه را هدف قرار دهد، القای باورهای معین را آن هم  به روایت بسیار عقبمانده هدف قرار داده است ».

شیر محمدی ، در مورد آن مراحلی از جنگ و فاجعه که خود شاهد آن نه بوده است، از قضاوت امتناع می کند. « در مورد گذشته یی که من در آن نه بوده ام، قضاوت کرده نه می توانم . طبعاً من روایت ها و تعبیرهای مختلف را خوانده و شنیده ام ؛ ولی فکر می کنم ، موضع و گرایش خود راویان در چی گونه گی ارایه تصویر گذشته ، نقش تعین کننده دارند. شاید نسل دیگری در آینده با واقعبینی و حقیقت پسندی بیشتری بتواند، این داوری را انجام بدهد و تصویر نزدیک به واقعیت از این گذشت  را به صورت تمام حجم و رنگی ارایه کند. اما، به صورت کل اگر بگویم ، افغانستانی را که نسل  گذشته به میراث  گذاشته ، چنان است که پرسش های بسیاری را متوجه ی این نسل ها می  سازد.   امیدوارم نسل من چنان کند که  فردا مورد پرسش های سخت نسل بعدی قرار نه گیرد».

به باور شیرمحمدی ، کثرت بی سوادان و عدم شناخت مردم افغانستان از جهان و امکانات ، چانس ها و چالش های آن ،  منبع اصلی مشکل افغانستان است . مساله ی مرکزی دیگر را فقدان درک مفهوم،  ضرورت و مفاد همپذیری و تعامل سازنده با محیط جهانی و ملل و فرهنگ های دیگر می داند. « من خواستم ژورنالیست شوم، چون از این طریق است که می توانم به کار روشنگرانه بپردازم و ذهنیت هموطنان را روشن بسازم ».

شیر محمدی بر این باور است نسل جوان مانند نسل پیشین  دچار بیماری شدید فرقه گرایی  ، نیست. « با وجود همه نارسایی ها در نظام، باید گفت که رییس جمهور توانسته اقوام و مذاهب افغانستان را در کنار هم نگهدارد. امروز در این رابطه تنش آنچانیی که در گذشته بود، نیست . حتا در برخی نقاط این مساله دیگر وجود نه دارد . در محیطی که من زنده گی و کار می کنم با این مساله بر نه خورده ام . برای من همه ی هموطنان یک برابر افغان اند و من نیز برای آنان هموطنی هستم مثل دیگر هموطنان شان». مشکل اصلی درسخوانده گان را در این می داند که هنوز مفاهیم مدرن را درست نه فهمیده و درک نه کرده اند . « درسخوانده گان و روشنفکران ما اگر خود  مفاهیم مدرن و از جمله  دیموکراسی را درست فراگیرند و دیموکرات شوند، اگر مزایای دیموکراسی را به مردم معرفی بکنند و قدرت جامعه ی مدنی را به نمایش بگذارند، در این صورت خلع قدرت جنگ سالاران و جنایتکاران و تحقق اصلاحات مثمر و سازنده از طریق مسالمت آمیز کاملاً ممکن خواهد شد. مشکل اساسی این است که نسل جوان نه توانسته جنایتکاران و کسانی را که در فجایع گذشته مسوولیت دارند، عقب بزنند. البته ما باید در کنار این که شرایط کنونی را غمنیمت می دانیم، به وضعیت موجود قناعت نه ورزیم و از فرصت هایی که در دسترس اند برای حرکت در مسیر بهروزی  استفاده نماییم».

شیر محمدی ، در حال حاضر به حیث فوتوژورنالیست  در  حوزه ی غربی- هرات، فراه ، غور، نیمروز و بادغیس- با رسانه های مهم ملی و بین المللی همکاری دارد. سال گذشته یکی از آثار او در شمار  ده فوتوی برتر جهان ، برگزیده شد. این فوتو که توسط اسوشیتیدپرس منتشر شده، بچه یی را با مرکب و سگش در غروب هرات نشان می دهد . و اما او خود- از میان آثار خودش- پورتریتی را که از یک بچه برداشته بیشتر می پسندد. و اما میان همه فوتوهای معروف سالیان اخیر او فوتوی «بی بی عایشه» اثر خانم جودی بیبیر را یکی از برترین آثار می داند . « با دیدن این عکس از این که مرد افغان استم خجالت کشیدم. اما، وقتی از برکت کومک بشردوستانه ی عده یی صورت او دوباره ترمیم شد، از این که انسان استم، افتخار کردم».

محمد رضا شیرمحمدی ، چند روز پیش به کوشش خانم نادیه قانع ، جهت سپری کرده یک دوره ی کوتاه آموزشی وارد آلمان شده است. « در میدان هوایی فرانکفورت برخلاف آن چی شنیده بودم و تصور می کردم، بدون هیچ مشکل و استجواب و با برخورد محترمانه و مهربانانه در پاسپورتم مهر ورودی زدند. تا امروز در هیچ جایی در آلمان با برخورد و حتا نگاهی که از آن احساس ناگواری به من دست دهد، مواجه نه شده ام. به  دیدار از آلمان به خصوص از این جهت  بسیار علاقه مند بودم که این کشور دو جنگ بسیار ویرانگر و  دوره ی نازی را پشت سر نهاده است. و اما، آلمان ها امروز نسبت به مردمان کشورهای پیشرفته ی دیگر در مورد مسایل حقوق بشری ، صلح  و عدالت بیشتر حساس اند. امروز وقتی در جاده ها قدم می زنی و رفتار مردم را می بینی و آن را با گذشته ها مقایسه می کنی ، عظمت و ابعاد ژرف تغییر را در می یابی. همچنان این سفر به من فرصت داد تا با خانم نادیه قانع، از نزدیک آشنا شوم و دریابم که افغان ها در پیشرفته ترین کشورهای جهان نیز از برکت پشتکار خود می توانند از هیچ به جایی خود را برسانند که در سطح عالی مورد تقدیر قرار بگیرند» .

شیر محمدی قصد ماندن و مهاجرت به خارج را نه دارد. « پدرم می گوید: تو از برکت پولی که مردم به حیث مالیات به دولت پرداخته اند، 16 سال درس خوانده و تحصیل کرده ای . اکنون موظف استی تا دینت را در برابر مردم و وطنت انجام بدهی . من خودم نیز انجام این دین را وظیفه ی وجدانی خودم می دانم. باور دارم اگر هر کدام ما آن چی را که در توان مان است انجام بدهیم، افغانستان کشوری خواهد شد که افغان ها در آن به آزادی و خوشی کار و زنده گی بکنند و دیگر کسی خود را ناگزیر از مهاجرت از آن نه یابد ».

در گذشته در افغانستان، هر سال مادر برگزیده سال انتخاب می شد. معیار عمده ی این انتخاب داشتن فرزندان به جا رسیده بود. آیا پدر و مادر شیر محمدی که به رغم همه ی مشکلات و با آن که خود از نعمت سواد محروم بودند، توانسته اند سه پسر و نو دختر تعلیمیافته و تحصلیکرده- از جمله یک داکتر طب، یک فوتو ژورنالیست، یک استاد زبان، یک مهندس تعمیرات...- به جامعه تقدیم نمایند، مستحق چنین تقدیری نیستند؟! اين خانواده شايد به چنين تقديري نياز نه داشته باشد ، زيرا خود تقدير خويش را رقم زده است، ولي برکشيدن چنين نمونه هايي مي تواند مشوق قويي باشد براي صدها هزار خانواده ي ديگر...