رسیدن: 19.04.2011 ؛ نشر : 26.04.2011
حکمت مانا
محصل سال اول دانشگاه گوهر شادرخ نمایی، به مثابه پارادایم عشق آواتارها
جهان ها، با امکانات بالقوه و حاضری که برای زنده گی کردن در اختیار انسان ها می گذارند تعریف و فهمیده می شوند. از این جمله است دنیای مجازی- یعنی دنیای انترنیت. شاه کلید و ابرابزار این دنیا، انترنت است و تکنولوژی کامپیوتری. روابط مجازی و گاه عاشقانه در دنیای مجازی محدود به کسانی می شود که امکانات فوق را در اختیار دارند و از آن استفاده می کنند. مساله مهم در مورد جهان مجازی–انترنیتی بیمرز بودن آن است، و این که می تواند شهروندانش را به صورت ایدهآل از جوامع مختلف -که در دنیای عینی با مرز های خشن سیاسی مشخص شده اند- برگزیند. به این ترتیب من بر این باورم که شهروندان دنیای مجازی در افغانستان را یک عده ی محدود، مشخص و متفاوت تشکیل می دهد . و وقتی از مسایل دنیای مجازی حرف می زنیم، بایستی آن را نخست در درون، از طریق همین گروه انسانی خاص مطالعه کنیم.
در جامعه ی کنونی افغانستان، بیشتر شهروندان دنیای مجازی را جوانان تشکیل می دهند. مراد از جوانان در معنای خاص کلمه عدهیی اند که حد اقل مکتب خوانده اند. در این معنای حداقلی شاخصه این عده به خوبی معلوم است- سواد و تحصیلات رسمی. به این ترتیب بین این گروه و گروه های انسانی دیگر جامعه ما -به دلیل همین شاخصه- مرز آشکاری وجود دارد. حد اعظم شهروندان دنیای مجازی با سواد اند و در معنای خاص کلمه می توانند با نشانه ها بازی کنند و حرفی را که در ته دل و ذهن شان است را با استفاده از همین نشانه ها بازنمایند. این دقیقا کارکرد سواد در معنای عام آن در دنیای مجازی است.
بستر حقیقی جوانان مجازی
با رشد شهر نشینی، و با همزمانی جهانی شدن و نیاز به آموزش، کار فنی و مهاجرت، نیرو های وسیعی از مردم به نقاط مختلف کشور (افغانستان) جابهجا شده اند. شهر نشینی به دلیل همین نیاز های نو که میل به دانش انسانی و تخصصی و نیاز به امکانات رفاهی مدرن است، موج های عظیمی از مردم و عموما جوانان را در سالیان اخیر، دور هم –در شهر ها- جمع نموده است. بدون این که از تفاوت های فرهنگی و بومی این مردم چشم پوشیده باشیم باید اذعان کنیم که شهرنشینی در انسان، نیازها و از آن طریق هنجارهای نوین و همسان، به وجود آورده است، که روی هم از آن به عنوان رفتار مدنی و شهری اسم می برند. وضع سیاسی اجتماعی و همزمانی با وضعیت بشری در مقایس جهانی، باعث به میان آمدن شبه سیستم های نوین در جامعه شهری افغانستان شده است. نهاد های ویژه یی برای مهارت ها و نوع جدید معیشت در شهر ها به وجود آمده است. هر چند این نهاد ها در انحصار هیچ گروه انسانی نیست اما به طور خاص جوانان به دلیل وجودی، میل و آماده گی بیشتری برای جذب شدن در آن ها دارند.
موسسات آموزش حرفه یی، مکاتب، دانشگاه های خصوصی، و سازمان های غیر دولتی که در راستای آموزش و اطلاع رسانی فعالیت می کنند، برای اولین بار در افغانستان به وجود آمده اند و زاده پویه شهرنشینی و گذار به مدرنیته است. این نهاد ها در کنار نهاد های فرهنگی-مدنی به یک نوع جدید و خاصی از فرهنگ فرصت ظهور داده است.
امروز شاهد نسلی هستیم که در معنای عام کلمه با ابژه های جدید سر و کار دارند. بدون این که وارد بحث پدیدارشناسی این ابژه ها شویم باید بگویم که ابژه ها از آن جهت که برای رفع نیازی و خلق نیازی ساخته و پرداخته می شوند، متعلق به یک وضع خاص انسانی اند و کارکردی خاصی می یابند. درجامعه افغانستان عموماً جوانان بیش ترین، و به زبانی دیگر؛ تمام استفاده را از نهاد ها و ابژه های مورد نظر می برند. جوانان به علت وجودی،ماهیت نیاز های شان با سایر طبقات انسانی جامعه فرق دارد. بنا بر این، حتا از ابژه های که همگانی اند استفاده های خاص می کنند. در این مورد خدمات تیلفونی و موبایل را می توان مثال آورد. هرچند از تیلیفون همیشه برای ارتباط استفاده می شود اما ماهیت و معنای این مفهوم، برای جوانان با آن چه گروه های سنی دیگر از آن مراد می کنند به کلی فرق دارد.
خلص کلام این که، جامعه حقیقی به خوبی آماده پذیرش جوانان مجازی است.
وضعیت بشری جوانان
جوانان با استفاده از ابزار ها و ابژه های جدید (مثل تکنولوژی، دانشگاه ها، نهاد های آموزشی خصوصی و نهاد های فرهنگی–مدنی، اتوبوس، تاکسی، خیابان، محلات تفریحی) با همالان خود برمی خورند، آشنا می شوند و ملاقات می کنند. همین ابزار ها و ابژه ها از آن جهت که همه گانی اند، انکارناپذیر اند و دارند جا می افتند. لذا، در حوضه عمومی توجیهِ برای موجودیت آنها و میزانی از تساهل در قبال رفتار حاصل از آن بوجود می آید. این کار را دست های پنهان تمدن انجام می دهد. بنا بر این راهی به جز فهمیدن و به خصوص تحمل آن، باقی نه می ماند. می گویم تحمل، زیرا، اصولا بزرگتر ها –که در قطب مقابل جوانان اند- به دلیل یک نوع تبعیض مثبت نسبت به تجدد در معنای کلی آن، وادار به تحمل آن می شوند.
به هر تقدیر، شکاف عظیم بین جهان های دو نسل پیر و جوان از آن لحاظ که در وضعیت بشری متفاوت به سر می برند، وجود دارد. نسل جوان هم از آن جهت که متعلق به دوره سنی جوان اند و هم از آن جهت که به لحاظ تاریخی هماهنگ با عصر مدرن اند، بیشتر وقت خود را در نهاد های که قبلا از آن نام بردم میگذرانند. این مکان ها جای مناسبی برای دید و بازدیدها، و برخورد گروه های انسانی موسوم به "جوانان" اند. عده یی ممکن است برای اولین بار در همین جاها با هم آشنا شوند و دامن این آشنایی را به دنیای مجازی بکشانند. عده یی ممکن است ادامه دوستی های که در دنیای مجازی شکل گرفته است را درون این نهاد ها پی گیرند و عده یی نیز ممکن است هیچگاه فرصت دیدار را نیابند و صرفا به روابط قاره یی بسنده کنند. اما در هر صورت، نسل جوان چه در دنیای مجازی و چه در جوامع حقیقی در مکان های خاصی حضور می یابند. در شهرها که زیست بوم بخش اعظم جوانان -به ویژه شهروندان دنیای مجازی- اند، این نهاد ها به طور روز افزون ایجاد می شوند، و لزوما عشق نسل ما به جوی و چشمه ها و یا زیر سایه " درخت سنجید" نه می کشد تا بوی و طعم باروت بگیرد.
آواتار ها، و پارادایمِ دنیای بدون تن
روابط در فیس بوک و شبکه های مجازی، همیشه به دور از کلیشه های محلی (مذهبی، قومی، نژادی) برقرار می شوند. دلیل این امر آن است که شبکه هایی مثل فیس بوک هستی افراد را در قالب های مشخص و همه گانی ارایه می دهد، که در آن جای کمی برای شجره مندی محلی افراد منظور شده است. هرچند از همان امکانات می توان به منظور آن چه من شجره مندی محلی می نامم استفاده کرد اما به دلیل این که مرز مشخصی میان شهروندان دنیای مجازی وجود نه دارد و هر یک آنها میتوانند متعلق به یک مرز متفاوت سیاسی و منطقه یی باشد، میل به بومی گرایی هم اهمیت اش را از دست می دهد. از سوی دیگر، چون شبکه های انترنیتی ماهیت گفتگویی دارند، هیچ مسله یی –حتا آنهایی که با پیش فرض های ثابت به میدان می آیند– از تیر رس گفتگو و نظر دور نه می ماند، و این خود جزمیت هایی از این نوع را صیقل می دهد و تعدیل اش می کند. فاکتور هایی که با آن مشخصات فرد در فیس بوک ارایه می شود، سکولار و از لحاظ اخلاقی و ارزشی خنثا اند و این خود به خود فرد را وادار به پذیرفتن الگو های ارزشی فرهنگ جهانشمول می کند.
از سوی دیگر، شبکه های انترنیتی فرد را مجاب می کند که صورت ایدهآل تر از خود ارایه نماید. برای ساختن یک پرونده انترنیتی و حتا قبل از آن- یا به زبان دیگر برای هستی یافتن- جا برای چون و چرا، در حد وسیعی باز است. فرد می تواند بین هستی و نه بودن دست به انتخاب بزند و در صورت تمایل به هستی یافتن، قادر است صورت مقبول به خود بدهد. حتا خلاف آن چی در دنیای حقیقی، عملا هست! خلاصه ذات انسان و سرنوشت آدم ها فقط در دنیای مجازی دست خود آنها است. به زبان دیگر انسان ها با قرار گرفتن پشت صندوق جادویی، سوار بر آواتار های خوش رنگ و رو، تا مرز های فکر و تخیل شان پیش می روند. و این در جامعه یی که تمام فلسفه وجودی افراد از پیرامون او و از بالا تعین می شود، رادیکال ترین پارادایم وجودی است.
این مساله از کل سختار و سیستم شبکه های چون فیس بوک، رنگ و بو می گیرد. از آن جا که روابط مجازی روابط اصولا بدون تن است، کنش افراد همیشه در یک قالب خاص بیان می شوند: گفتگو با نشانه ها.
کلمات بخشی از این نشانه ها اند. این نشانه ها عنصر اصلی و بنیادین روابط، و به عبارتی؛ هستی انترنیتی است. در جوامع در حال گذار –از سنت– مثل افغانستان، به دلیل این که سیستم ها هنوز ماهیتا سنتی اند، و نیز از این جهت که سیستم ها نقش تعین کننده در جهان مفهومی مردم دارند، به ساده گی می توان دگم های فکری را در رفتار نسل نو مفروض گرفت. جوانان با ورد به جهان مجازی بخشی وسیعی از جزمیت های فکری و دگم های معنایی را با خود به آن جا می برند. اما الگوی فرهنگیِ دنیای مجازی که مبتنی بر گفتگو است، زمینه یی می شود برای محک زدن حقانیت تمام نظام های فکری.
ویژه گی بارز شبکه های مجازی این است، که در آن نه می توان از نقد و گفتگو فرار کرد. هر کس ممکن است از یک جهان مفهومی خاص وارد این جهان شود اما مجبور است بر مبنای پارادایم خاص فرهنگی رفتار کند: رفتار مکتوب.
در فیس بوک به صورت پیش فرض، دوستان فهرست شده، از جزیی ترین رفتار دیگران با خبر اند و به دلیل مکتوب بودن رفتار ها فرصت های غنی برای بازبینی "خود" و "دیگری" وجود دارد. عنصر سرعت در شبکه های مجازی مثل فیس بوک در کنار اکنونیت محض، امکان بازگشت انسان ها را به افق های زمانی دور دست میسر می کند. چیزی که در زنده گی اجتماعات حقیقی به کلی ناممکن است. از سوی دیگر، غیبت وجودی افراد منجر به نوعی بی ملاحظه گی مدنی، در افراد دیگر می شود. این مساله کومک می کند افراد به ساده گی و به دور از دلهره های آشنایی اجتماعی به نقد و تفسیر رفتار مکتوب دیگران بپردازند، خاصه آن که افراد با صورت مواجه اند و صورتگری به مثابه پارادایم عشقی می تواند فرصت بازبینی انتقادی را به خوبی میسر می کند.
نشانه ها به دلیل نسبیت معنا بار های متفاوت معنایی حمل می کنند. هر فردی با عالم و جهان مفهومی خودش وارد دنیای مجازی می شود. هرچند نشانه ها (یا همان کلمات) به ظاهر همه گانی اند و همه روی کارکرد های دستوری آن توافق دارند اما هر کلمه برای فرد معنا می شود و از آن جهت که متعلق شناسایی فرد در دنیای مجازی در ذهن خود فرد است و عینیتی مشخص و انضمامی برای افراد وجود نه دارد، لذا، افراد از کلمات معنا های متفاوتی مراد می کنند.
در عشق های مجازی نسبیت معنا موجب یکی شدن عاشق و معشوق می شود. زیرا در هنگام یک گفتگوی عاشقانه -و در کل در روند معاشقه انترنیتی- دو نفر نهایتا با نشانه ها و تصاویری مواجه اند که به یک معنا از ذهن خود فرد شروع و دوباره به ذهن خود او ختم می شود. این یکی شدن معنایی به یک لحاظ موجب یکی شدن وجودی دو موجود غایب می گردد. شاید گزاف نه باشد اگر بگویم رویای عرفانی الحاق عاشق و معشوق (یا همان، دو روح در یک بدن) در دنیای مجازی به خوبی محقق می شود.
عشق های مجازی را می توان روانشناسانه تبیین کرد. فرد در مراحل اولیه حضورش در شبکه های انترنیتی –مثل فیس بوک– از این جهت که سعی در ارایه تصویر ایدهآل از خودش دارد، به نحوی دچار خودشیفه گی می گردد. زیرا در هیچ جایی بهتر از فیس بوک نه می توان شاهد "خود" به عنوان یک مصداق بیرونی بود. یا اگر به زبان فروید حرف بزنیم، فرد درگیر نیروگذاری روانی به خودِ مجازی اش می شود و آن را به هیت مصداق امیالش در می آورد. اما افراد ممکن است به زودی وارد مرحله دومی شوند: آن جا که فرد متوجه حضور –گاه اغواگرانه– دیگری می شود این نیروگذاری به شخصی یا چیزی غیر از خودش منتقل می شود. به این ترتیب نیروگذاری روانی جای خود را از نفس او، به یک ابژه دیگر که رفته رفته مصداق عاطفه اش می شود، می دهد.اینجاست که فرد عاشق می شود. زیرا بین خودش و دیگری قایل به تمایزی آشکار می گردد.
در دنیای مجازی افراد به دو طریق عاشق می شوند :
- یک. بر حسب شکلی که مبتنی بر خودشیفته گی است:
این طریق، گونهِ ابتدایی ِ بخش اعظم گرایش های عاطفی در دنیای مجازی است. افراد از آن جهت که خود را آن طور که میل دارند ساخته و پرداخته می کنند، به درجات زیادی خود مجازی شان را مصداق امیال خود حقیقی شان قرار میدهند. این را نیروگذاری از نفس به خود می نامیم. بر اساس اصول روانشناختی این مورد را میتوان بیمار گونه قلمداد کرد، زیرا مانع عشق ورزیدن به دیگری می شود – دیگری هم به معنای حقیقی و هم مجازی اش. خیلی ها ممکن است مدت ها، ذیل این گونه باقی بمانند.
- دو. بر حسب گونه یی که مبتنی بر تکیه گاه جویی است:
عشق مبتنی بر تکیه گاه جویی، زمانی به وجود می آید که فرد از مرحله اول عبور کند و میل عاطفی-جنسی او از خود مجازی اش استقلال پیدا کند. تکیه گاه جویی گونه آشکاریست که مرد ها به میزان بیشتری نسبت به زنان به آن گرایش می یابند. البته تاثیر های فرهنگی و اجتماعی می تواند این مساله را به میزان زیادی سیال و نامتعین بگذارد.به هرحال، عشق عشق است و نه می باید آن را در چارچوب های فرهنگی تقلیل داد. به باور من ماهیت عشق هم در دنیای حقیقی و مجازی یکی است. آن چی مفهوم عشق را دوپهلو و نسبی می کند ابزار هایی اند که عشاق، برای بالفعل شدن نیاز ها و امیال تنانه، در اخیار دارند. دنیای مجازی –تا اکنون- مجال زیادی برای این کار نه می دهد. به عبارت دیگر میل به شادکامی تنانه در دنیای مجازی همیشه یک میل محض باقی می ماند و رسیدن حقیقی به آن در دنیای مجازی همیشه به تعویق می افتد. این هزینه ایست که تمدن مجازی –اگر بتوان گفت تمدن مجازی– از افراد می گیرد. در هر صورت بعد از یک معاشقه مجازی این خود فرد است که گلاویز تن اش می شود.
خواستن "دیگری" بنیاد عشق است، و صرف نظر از جنبه های فرهنگی و اجتماعی آن، در دنیای مجازی آن چه عشق را آتشین می کند، مقوله های زیبا شناختی است. این جنبه ها در قالب های معین و ثابت ارایه می شود: عکس، ویدیو، متن، صورتک ها و...
لذا بسته به جهان مفهومی افراد این قالب ها مواد عاطفی متفاوتی عرضه می کند. معنای این حرف چیزی جز این نیست که نه می توان برای عشق مجازی نسخه نوشت.