رسیدن:  12.11.2011 ؛ نشر : 13.11.2011

هارون یوسفی

 

مُردن مُردن

شنیدم که چون کرزی ما بمیرد
فهیم و خلیلی چه زیبا بمیرد
یکی زوروالا دگر پول والاست
چو لالا نباشد دو والا بمیرد
چنان خاک و دود است این جا که ترسم
صنم از مریضیِ اسما بمیرد
شنیدم اگر طالب آید به کابل
صبوری و فرهاد دریا بمیرد
زمستان رسید و دلم در تکان است
مبادا غریبی،ز سرما بمیرد
گناهی کند شیرخان و اما
به جایش فریبا و رویا بمیرد
چنان گدودی شد به دنیا که بینی
سفیر فرانسه به لیبیا بمیرد
ازآن ترس دارم در این مُلک خشخاش
که گوساله در کُرد نعنا بمیرد
چنان وحشتی را ببینی به میهن
که کاکا به همرای ماما بمیرد
اگر احمقی را به کرسی نشانند
ز دستش دوصد مرد دانا بمیرد
دعایم همین شد که ظالم به هرجا
به زور خدای تعالی بمیرد

لندن 11ـ11ـ 7