رسیدن به آسمایی: 21.09.2009 ؛ نشر در آسمایی: 24.09.2009

سید همایون عالمی

احساس حقارت


 
سپاس به جان آفرین دانا و نیاز به درگاه آن زبان آفرین توانا که آنچه هست مال او دانا، و مانا که برگ درختی بدون اراده اش به زمین نیافتد و جنبیده یی بی امرش نجنبد.
 موضوع
آری حس حقارت و یا به خویش کمی دیدن که ناشی از کم جرئتی و توهین شدن پیهم می باشد در تمام جوامع افراد و اشخاص کم و بیش موجود است، بطور عموم انسانها یک نوع غرور و غریزه خودخواهی دارند که مسلماً یک پدیده طبعی است، این غریزه فقط در یک صورت کم می شود که انسان به علم و دان=D 8 خویش بیفزاید، یعنی به هر اندازه درجه علم و سطح دانش یک شخص بالا برود به همان اندازه از غرور (من میدانم) اش کاسته می شود. زیرا خود مطالعه انسانرا قانع می سازد که چقدر دنیای علم و دانش وسیع است و هیچ انسانی در جهان وجود ندارد که حتی قطره از ابحار علوم را کاملاً با خود داشته باشد، ولی باز هم چون همه چیز نسبی است. بعضی انسانها با داشتن استعداد خدا داد و یا کسب علوم مغرور می شوند و از ای=D 9 حقیقت که هنوز هم از عالم شدن فاصله دارند کاملاً چشم می پوشند.
اجازه بدهید راجع به اینکه ریشه اصلی این امر چه است کمی معلومات بدهم
اول- در بعضی فامیل ها والدین بین اولاد ها چه پسر و چه دختر فرق آورده و بصورت علنی نواقص و کمی های اولاد خویشرا مکرراً به رخ شان طعنه 8 5یدهند و یا استعداد و خوبی های هم سالان شانرا که از جمله اقارب و یا همسایگی هایشان است بر رخ اولاد خود کشیده و به گمان خویش آنها را نیز تشویق می کنند تا بهتر شوند، این تشویق نیست بلکه باعث ازدیاد حس کم بینی و حقارت در شخص می گردد.
دوم-  کشتن استعداد اطفال:
زمانیکه یک طفل پارچه امتحانش را می آورد و یا چیزی را نقاشی کرده است و یا کدام گدی را لباس پوشانیده و یا هم گلی برای کار دستی مکتب مرتب ساخته پیش پدر و مادر می آید، والدین هوشیار کار طفل خویش را به دقت دیده و ارزیابی می کنند
نکات مثبت، و  کارهای خوب طفل شان را تعریف می کنند، با محبت و مهربانی به تشویق می پردازند و بعداً نکاD8 ضعیف را با مهارت خاص که احساساتش را نکشد  خاطر نشان ساخته، راه حل و راه بهبودش را متذکرمی شوند.تا طفل شان هیچگاه احساس کمی نکند
سوم: تعریف بیش از حد شخص دیگر که عین موقف را دارد:
مثلاً دو جوان که هر دو آواز می خوانند طبعی است که یکی شان بهتر از دیگر است، و لی اگر هر دو بمجالس رفته آواز بخوانند آن یکی با آواز خوبش همیشه تشویق می شود و آن دیگر آهسته آهسته دلش از موسیقی سرد شده و بخویش احساس کمی میبیند. مثال خوب درین زمینه قصه {موزارت} آن نابغه دنیای کلاسیک سمفونی است.
چهارم: هیچ انسان بی عیب نیست این معایب چه از نظر شکل و قیافه و چه از لحاظ عادات و خواص یک شخص باشد، در جوامع عقب مانده حتی یک معلول که خودش باعث آن علت و یا عیب نبوده بلکه طبعی و یا در اثر کدام حادثه معلول میشود عیب شمرده شده و از طرف مردم دور و پیش توهین می شود، نام ها بالایش می گذارند، استهزا و استمخار می کنند، این شخص مظلوم را یکطرف علت عضو بدنش به تکلیف میسازد و از طرف دیگر طعن و خندیدن مردمان بی خرد دور و پیش، حتی اکثراً آن علت خداداد آنقدر آزار دهنده نیست که طعن زهرگین مردم است. در ج وامع عقب مانده مثل افغانستان با شخص معلول چه پسر و یا دختر کسی ازدواج نمکیند اگر چند این پسر و یا دختر از هر لحاظ دیگر مستعد و با کفایت هم باشند.
خوب مثالها زیاد اند ولی من بسنده میکنم، درین اواخر متوجه یک تعداد جوانهای کشور ما هستم که در حقیقت همین ها اند آینده و آینده ساز مملکت عزیز ما که طی کشمکشهای سالهای متمادی 1قط متاسفانه نامی از آن باقیست، حس حقارت در بین این جوانها آنقدر زیاد است که بممجردیکه یکدیگر را می بینند حق و نا حق به توهین یکدیگر میپردازند و ظاهراً به هیچ وجه گفته هایشان شوخی و مزاح نیست بلکه مستقیماً ملیت، منطقه، کسب و کار پدر، نمیدانم پای لنگ برادر بیچاره و یا چشم کم بین خواهر یکدیگر را طعنه میدهند و همیشه خود را از دیگران برتر فکر میکنند، کار کردن برایشان عیب است بزرگتر=D Bن هیرو و به اصطلاح، (رومادل) شان اکتر های فلم های هندی است. در کابل جوانان اکثراً لباسهای شانرا از فلم های هندی کاپی میکنند چه پسر و چه دختر همه عاشق فلم هندی و مقلد فلم هند اند.
البته چنین تلقی نشود که من با فلم هندی دشمنی دارم چنین نیست اما در فلم ها بسیار کار میشود که اکثراً از حقیقت کاملاً دور است و تمام مردم هندوست ان هم از فلم کاپی نمیکنند، من هرگز مخالف مد و فیشن و آرایش نیستم چرا نه؟ ولی هر که را فرهنگ خودش میزیبد، دیری نمیگذرد که ملت بیچاره ما تحت یک فرهنگ عجیب و غریبی قرار داشت که نه اسلامی و نه انسانی بود، زن ها همه زندانی بخانه ها و مرد ها
باید ریش شان تا ناف و شمله لنگی، هژده متره شان زمین را جاروب میکرد، ولی همه آنها فراموش شده و20جوانان متاسفانه کار های عجیب و غریبی میکنند (نه به شوری شور و نه به این بی نمکی) همگی نکاتی را که متذکر شدم علتش همین احساس حقارت است اکثرً جوانانیکه والدین شان و حتی خویشاوندان شان کار های خوب دارند آنانرا متواتر نامبرده و به آنها افتخار میکنند چه خوب گفته اند:              ( فرزند هنر باش نه پدر فرزند پدر        فرزند هنر زنده کند نام Eدر)
 در جای دیگر: (پرستار زاده نیاید بکار    اگر چند باشد پدر شهریار)
 کسانیکه کمی ها و کمبودی های خویش را بسیار بزرگ دیده و از آن رو میخواهند به دیگران توهین و تحقیر کنند تا دیگران را پائین تر از خویش جلوه دهند، در حقیقت اشتباه میکنند. تا آنجا که من میدانم=2 0هیچ انسانی کامل نیست و هیچ انسانی باطل نیست. و خداوند به هر بنده اش استعداد داده و در وجود هر شخص هنر های خوابیده است، شرط آنست که انسان استعدادش را بیابد و خواری محنت بکشد زحمات را متقبل شود حتماً و حتماً بسر منزل مقصود میرسد. و من الله توفیق
سید همایونشاه عالمی
اگست202007م
 افغانستان
 
دوست و دشمن
 
سپاس آن ذاتی را که خود دوست داشتنی است و دوستی فقط با او بایست. شنیدی که گفت( الحب و لله والبغض و لله ) محبت و کینه باید بخا ر خدا باشد، یعنی آنکه و آنچه را اگر دوست میداری بخاطر خدا بدار ، آنچه و آنکه را نمیپسندی نیز بخاطر او مپسند
ما به حیث یک انسان با داشتن احساسات و عواطف انسانی به صورت طبیعی ناگزیر
باید دوستانی داشته باشیم. و یافتن دوست خوب کاریست خیلی دشوار.
 
چه بسا کتب و مضامین ، فیلم ها و داستان ها،قصه ها و افسانه های که درین باب مکرراً نبشته شده و یا به نمایش گذاشته شده است ولی درین باب حساس هر قدر بدانیم باز هم فکر کنم کم است یکی از ضرب المثل های معروف عامیانه ما است که ( گپ شنیدن بیخ دولت است)من به تائید این ضرب المثل همواره سخنان بزرگان را شنیده و یا در کتاب ها به دقت مطالعه کرده آمده ام و همیشه دوست دارم Aجارب و آموخته های ناچیزم را با دوستان و وطندارانم در میان بگذارم و در مقابل از هموطنان قلم بدست و دانشمندان بزرگ چیزی بیاموز م و همیشه تقاضای من اینست هر گاه سهو و اشتباهاتی را در نوشتار من میبینید برایم بنویسید و من خوشحال خواهم شد.
 
در باب دوست و دشمن من کتب متعددی را به خوانش گرفته ام که از جمل7 کلیله و دمنه را خیلی  دلچسب و آموزنده درین باب سفارش میکنم ، اما درین اواخر در کتاب قابوس نامه به عنوانی بنام ( آئین دوست یابی) مقابل شدم که حیف میدانم این مضمون را به خوانش شما عزیزان قرار ندهم . البته در پایان این مقاله متن اصلی آنرا تحریر خواهم کرد.
 
رودکی سمر قندی گفت:
 
هیچ شادی نیست اندر این  جهان     
بر تر از دیدار  ِ روی  ِ دوستان
هیچ تلخی نیست  بر دل   تلخ تر     
از فراق    ِ  دوستان    ِ پُر  هنر
 < /SPAN>
یک ضرب المثل است که ( تنهایی به خدا میزیبد) داشتن دوستان خوب و با وفا برای انسان یک سرمایه بزرگ است و انسان را فقط دوستان میتوانند در مواقع خوشی و غم حمایت بکنند، یک ضرب المثل دیگر هم است که ( انسان سر ِ انسان زنده است) 
بعضاً دوستی ها دشمنی های را نیز در پی دارد چنانچه رسول مقبول (ص) گفت:
 
1-( هزار دوست نتواند کار یک دشمن را انجام دهد).
2- (بهترین دوست کسی را گویند که وقتی او را یاد کردی یاریت دهد و زمانی که او را از یاد بردی ترا به یاد آوَرَد.
3- دو دوست مانند دو دست اند که یکدیگر را میشویند.
4- دوستی با مردم نصف عقل است.
 
 
-----------------------
امام حسن (رض) فرمودند:
با مردم چنان دوستی کن که خود میخواهی با تو چنان دوستی شود.
 
روایت است که چون عمر ابن خطاب (رض) برای فریضه حج رفت و به مقابل حجرالاسود زانو زد چنین گفت ( ای سنگ ! اگر امر حق تعالی نبود و رسول (ص) او ترا بوسه نزده بود با این شمشیر پارچه پارچه میساختم ترا. من بخاطر دوستی خدا و رسولش ترا بوسه میزنم)  
 
دوستی از مردم معنی جوی   
آب حیات از دم افعی مجوی
 
محتاط باید بود که دوستان مطلبی را تعداد خیلی زیاد است، و متاسفانه تعداد مردمان ابن الوقت نیز کم نمیباشد.
 
صائب تبریزی گفت:
 
دشمن  ِ دوست نما را نتوان کرد علاج     شاخه را مرغ چه داند که قفس خواهد داشت
 
در اکثر مواقع دشمن درامه دوستی بازی میکند و در فرصت مناسب کار خود را انجام میدهد چنانچه مولانا جلال الدین بلخی (رح)در قونیه گفت:
 
دشمن هر چه  دوستانه  گویدت    
دام دان گر چه ز  دانه  گویدت
گر ترا قندی دهد آنرا زهر دان    
گر بتن  لطفی کند آنرا قهر دان
 
و استاد سخن بزرگ مرد سعدی شCرازی (رح)فرمود:
 
دشمن چو از همه حیلتی فروماند،سلسله ی دوستی بجنباند پس از آن کار های کند که هیچ دشمن نتواند.
و باز فرمود:
عدو را  نباید   کوچک   شمرد   که کوه کلان دیدم از سنگ خُرد
 
سعدی (رح) نیز گفت:
 
نصیحت از دشمن پذیرفتن خطاست ولیکن شنیدن رواست که خلاف آن کار کنی حین صواب است.
 
هر که را دشمن پیش است گر نکشد دشمن خ=D 9یش است.
 
میرزا عبدالقادر بیدل (رح) فرمود:
 
تواضع های دشمن مکر صیادی  بوَد  بیدل
 که خم خم گشتن  صیاد بهر قتل مرغانست
 
و باز گفت:
 
تواضع گر کند دشمن  ز  تعظیمش مشو  غافل  
  کمان هر چند خم گردد خدنگش تیز تر گردد
 
و این بیت:
 
دشمنت گر نرم گردد احتیاط از دست مده    
گردن از بهر  ِ گزیدن مینماید مار کج
 
شاعری بنام اسدی طوسی گفت:
 
به صد سال یک  دوست آید  بدست    
به یک روز دشمن توان کرد شصت
 
در مضامین گذشته ذکر کرده بودم که آدم حسود هیچگاه دوست انسان نمیتواند شود.
همچنان دوستی با نادان اشتباه است ، دوستی با مردم به اص=D 8لاح ( پله بین ) نیز خطا است.
 دوستی با آنانی که همواره تقلید میکنند نیز ناروا است. اشتباه نشود که انسانها از سهو و خطا خالی نیستند، همه ما اشتباهات و خلا های داریم اما خلا های چون حسد بخل، کبر و غرور، تعصب، دروغ ، ریا کاری و غیره را مشکل است درمان کرد و زمانیکه انسان با اشخاصی دوستی میکند که عادات ذکر شده فوق را دارند حتماً ضرری برای=D 8ان میرسد. چنانچه گفته اند:
 
با بدان کم نشین که درمانی   
خو پذیر است نفس انسانی
 
 گر چند بعضی ها گفته اند که دوستی با مردم خوب آسان است با مردم بد دوستی کنید که آنها از خوی نیکوی شما خوب شوند ، ممکن20است در بعضی حالات این مسئله صدق کند اما آنهای که فطری عادات نا شایسته دارند و عمر شان هم از بلوغ گذشته و درختان بزرگ شده اند و این اعمال بد در برگ و ساقه و ریشه های شان پراگنده شده است چطور میتوان از آنها توقع اصلاح شدن را داشت؟
ونیز گفته آمده است که:
با ماه نشینی  ماه  شوی     
با دیگ نشینی سیاه شوی
 
زیب النسا خفی گفته است:
 
گر غباری خاطری از دوستان بینی مرنج    
کز دعای دشمنان بهتر بود دشنام دوست
 
و دوستان نادان حتماً گلی را به اصطلاح به آب میدهند ازین رو گفته اند:
 
دشمن  دانا  که غم جان  بوَد   
بهتر از آن دوست که نادان بوَد
 
و در اینجا میرسیم به نقل قول از قابوس نامه نوشت7 امیر عنصر المعالی  کیکاووس
ابن اسکندر ابن قابوس بن ِ وُشمیر.
 
آئین دوست یابی
 
1-  بدان ای پسر که مردمان تا زنده باشند ناگزیر باشند از دوستان، که مرد اگر ب8 C برادر باشد به که بی دوست.از آنچه حکیمی را پرسیدند که : ( دوست بهتر یا برادر؟ گفت : ( برادر هم دوست به ) پس اندیشه کن به کار دوستان به تازه داشتن ِ رسم هدیه فرستادن و مردمی کردن. ازیرا که هرکه از دوستان نیندیشد ،دوستان نیز از او نیندیشند. پس مرد همواره بی دوست بوَد،و ایدون گویند که:( دوست دست باز دارنده ء خویش بوَد).
 
2- و عادت کن هر وقت دوستی گرفتن. ازیرا که با دوستان بسیار عیب های مردم پوشیده شود و هنر ها گسترده گردد، ولیکن چون دوست ِ نو گیری پشت با دوستان ِ کهن مکن. دوست ِ نو همی طلب و دوست ِ کهن را بر جای همی دار، تا همیشه بسیار دوست باشی، که گفته اند:( دوست نیک گنج بزرگ است ).
 
3- دیگر اندیشه کن از مردمانی ک با تو به راه ِ دوستی روند و نیم دوست باشند. با ایشان نیکویی و سازگاری کن و به نیک و بد با ایشان مُتفق باش،تا چون از تو همه مردمی بینند،دوست ِ یک دل شوند ، که اسکندر را پرسیدند که ( بدین کم مایه روزگار این چندین ملک به چه خصلت به دست آوردی؟ گفت که ( به دست آوردن ِ دشمن به تلطف و به جمع کردن دوستان به تعَهد )و آنگه اندیشه کن از دوستان  ِ دوستان، که دوستان  ِ دوستان هم از جمله دوستان باشند. و بترس از دوستی که دشمن  ِ ترا دوست دارد،که باشد که دوستی ِ او از دوستی  ِ تو بیشتر باشد، پس باک ندارد از دشمنی با تو کردن از قَبل  ِ دشمن  ِ تو. و بپرهیز از دوستی که مر دوست تو را دشمن دارد، و دوستی که از تو بی بهانه و بی حجتی بِگِله شود،نیز به دوستی وی طمع مکن.
 
4- و اندر جهان بی عیب کس مشناس،اما تو هنر مند  باش، که هنرمند کم عیب بوَد، و دوست بی هنر مدار، که از دوست بی هنر فلاح نیاید.
 
5- و بنگر میان ِ نیکان و بدان، و با هر دو گروه دوستی کن : با نیکان به دل دوست باش و با بدان به زَفان(زبان) دوستی نمای،تا دوستی هر دو گروه تو را حاصل گردد،
اما با بی خردان هرگز دوستی مکن، که دوست بی خرد از دشمن بخرد بتر بوَد، که دوست ِ بی خرد با دوست از بدی آن کند که صد دشمن ِ با خرد با دشمن نکند. و دوستی با مردم هنری و نیک عهد و نیک محضر دار، تا تو نیز بدان هنر ها معروف و ستوده شوی که آن دوستان  ِ تو بدان معروف و ستوده باشند. و تنهای دوست تر دار از همنشین  ِ بد.
 
6- و حق مردمان و دوستان به نزدیک خویش ضایع مکن، تا سزاوار ِ ملامت نگردی که گفته اند:( دو گروه مردم سزاوار ملامت باشند : یکی ضایع کنند گان  ِ حق دوستان  و دیگر ناشناسندهء کردار ِ نیکو.)
 
7- سقراط را شنیدم که همی بردند تا بکشنA F ش، که وی را الحاح (اصرار کردن)  کردند که :( بت پرست شو) وی گفت :(معاذ الله که من صُنع ِ صانع خویش را پرستم) ببردندش تا بکشند. قومی شاگردان با وی همی رفتند و زاری همی کردند چنان که رسم باشد. پس وی را پرسیدند که ( ای حکیم، اکنون که دل ِ خویش به کشتن نهادی، بگوی تا تو را کجا دفن کنیم ؟) سقراط تبسم کرد و گفت:( اگر چنان باشد که مرا باز یابید ، هر کجا که شما را باید دفن کنید.)یعنی که آن =D 9ه من باشم ، چه قالِب من باشد.
 
-----------
 
و این بود نقل کامل آنچه در قابوس نامه نگاشته شده بود و این کتاب را خود پادشاه یعنی قابوس برای پسرش منحیث نصیحت نامه نوشته بود که دیگران نیز از نصایح اش میتوانند مستفید گردند .
 
همچنان نگاهداشتن راز دوستان نیز از جمله فرایض دوستی باشد که متاسفانه بعضی ها این اصل را مراعات نمیکنند و برای دوست خویش درد سر ایجاد میکنند، چنانچه من تجربه کرده ام اشخاصی را که چنین گویند ( و الله اگر چه احمد گفته بود که به کسی نگویی اما برای تو میگویم اما قسم بخور به کسی دیگر نگویی ) و آن شخص حین قصه B 1ا تکرار میکند تا آن راز دیگر راز نمیماند.
کلیم کاشانی درین باب میگوید:
 
ای دل چو راز دوست نخواهی سمر شود    
نامش چنان مبر که زبان را خبر شود
 
چرا راز دوست خویش را آ م قصه سر زبانها بسازد و آنگاه لاف دوستی زند.
خوانندگان عزیز با تقدیم یکی از سروده هایم که درین رابطه در سال 2004م نوشته بودم از حضور مبارک شما رخصت میشوم خداوند ما را توفیق دهد که دوستانی خوبی برای دوستان خویش باشیم و خداوند ما را دوستانی نصیب کند که همچون آئینه برای ما باشند.
 
 
دوستی
 
شمار   ِ   دوستان   ِ خود   بافزای      
کنار  ِ  دوستان    خود   بیاسای
نهال   ِ  د ستی  را   تازه   میدار      
که  روز   ِ بد  همیشه آیدت  کار
به کار دوستان  دقت  ضروراست      
اگر دانا  بوَد  چون کوه نوراست
مکن  هر جاهلی  را  د وستی  بین     
 ز بَین  ِ یک هزار یکتای برچین
اگر با  تو   بوَد   هفتاد   فی  صد      
بارزد   دوستی  باشد  همین  حد
نگه  کن   دائماً   پیمانه ی    خود     
مسوزان بهرهرکس خانه ی خود
خلل  آرد   خلاف   ِ  وعده   دایم      
به عهد  ِ خویش  محکم باش قایم
شنیدم گفته اند  دوستی  و  دوری      
و یا نزدی کی  و آن  چشم  کوری
زمونازکتراست این  رشته  دانی     
اگر   کم کم    کنی   دائم   بمانی
مشو هر لحظه را  شیرین  بسیار     
مکن ترشی  شود  مردم  دل آزار
مگو  افسانه ی  زشت  ِ کهن  را       
ببین  چون موی میزان سخن را
مودب  باش  با  سیمای  ِ  خندان      
ادب  گوهر بغیرش  خاره  انسان
زبد دشمن شود مردم چه سهلست    
مودب  را  همه  مجلس ز اهلست
به مردی نان  ده  شو دوستان را      
مراقب  باش  دایم   دشمنان   را
نگهداری   تو   راز  ِ   دوستانت     
که  تا  هر  جا   نگوید   داستانت
نه  انسان هم تهی  از عیب  باشد    
کجا  آگه   ز  کار  ِ  غیب    باشد
طلب  را  از دلت  بیرون&n bsp; بینداز    
بیاور  از قناعت    چاره ی   ساز
مکن  گردن  فرازی  انجمن  را     
بسی  سنجیده  آور  هر سخن  را
زبان  ِ بد  دهد  سر را  به  بادی     
زبان   ِ  نرم   آرد   هر   مرادی
ز لطف دوستان   گشتم   (همایون)
به  عشق  حق  شدم شیدا ومجنون
 
 
 
 
 
 
 
سید همایون شاه عالمی
29 قوس 1387 ه ش
وزیر اکبر خان میD9ه