23.03.2016

کاوه شفق

نامه ی سر لچِ نوروزی به آدرس نامعلوم خداوند

خداوندا،

درود های بنده ی حقیر از کشور افغانستان را بپذیر. ارچند وقتی فکر می کنم که از تقریبن چهل سال به این سو یک دعای ما را نپذیرفته ای، دلم از درود فرستادن سیاه می شود، با آنهم، بر حسب فرهنگ احترام به بزرگان، برایت درود می فرستم تا نگویی که ما ملت بی ادبی هستیم و تربیه ی فامیلی ما ضعیف است.

قبل از همه، سال نو را برای خودت و همه عزیزان و محبان و نزدیکان و فرزند دلبندت عیسی جان تبریک گفته و از بارگاه لطف و کرامت ات برای تان سلامتی، لب پر خنده و موفقیت آرزو می کنم. و اما بعد:

استاد محترم، حد اقل چهل سال است که نه خبری از تو داریم و نه هم خبر ما را می گیری. به قول آن بنده ی رندِ گنهکارت: "چه افتاد این سر ما را که خاکِ در نمی ارزد؟"

هر چه هم به آدرس سابقت دعا و گریه و زاری و نامه و اس ام اس و ایمیل و چه و چه می فرستیم، جواب و خبری نیست که نیست. سال گذشته هم چند ویدیو از فرخنده و رخشانه و معصومه و چند محفل و بزرگداشت سنگسار و سر بریدن و شلاق زدن را از طریق فیسبوک و وتس آپ برایت فرستادیم و پرسیدیم که عاملین ادعا دارند که همه را به امر و امضای تو انجام می دهند اما تا همین لحظه جوابی از تو بزرگوار ندیدیم. حتی یک اسمایلی هم نفرستادی تا مطمئن شویم که پیام های ما را دریافت کرده ای. بر علاوه، کمی هم از تو گله مندیم. آخر استاد، این چگونه عدالت است که برای دیگران کانت می دهی و نیچه و سارتر و فوکو و هابر ماس، برای ما اما ملا نیازی و سیاف و گلبدین و روستار تره کی و عبدالله و اشرف غنی و کرزی و غیره؛ برای مردم نیوتن می دهی و آینشتاین، برای ما اما صدیق افغان می دهی و دیگر هیچ.

بهر رو، وقت گرانبهایت را نمی گیرم که نوروز است و حتمن عزیزان به دیدنت می آیند. اما استاد، وقتی که تنها شدی، کمی فکر کن که هر چه نباشد همی ما مردم هم آدمیم و گاه گاهی به یک لطف و کرامت و گوشه ی چشمی نیاز داریم. تو فقط همینقدر لطف کن و همین آدمچهره های مثل ملا نیازی ها را که به جان ما رها کرده ای، پیش خودت در قفس های شان برگردان، باقی اش را خود ما درست می کنیم. "سراغِ دل شکسته گان بجو، ثواب می شود"

قربانت عزیز!

جواب:

کاوه شفق عزیز، نامه ات را دریافت کردم. اما به قول آن بنده ی طناز، صمد آغا: "هرچه بِگَم، بَیتره هیچی نگم!" از سال هاست که هر آیینه به شما مردم حیرانم. اصلن نمی دانم شما چه می خواهید. من برای بشر عقل دادم اما استفاده اش را به اختیار خودش گذاشتم، این که شما به جای پیروی از عقل، عنان کار تان را به دست این و آن می گذارید و به هر کسی سجده می کنید، گناه من چیست؟! اگر بی پرده حرف بزنم، نه مسلمان تان به مسلمان می ماند و نه کمونیست تان به کمونیست. شاعر و "روشنفکر" تان می رود سخن گوی وزارت های پر از فساد می شود و در فیسبوکش می نویسد: "امیدوارم تا از این طریق بتوانم مصدر خدمت به مردمم شوم!" با خواندن این پیام تمام اهالی بهشت و دوزخ از خنده گرده کفک شدیم. عزیز جان، سخن گوی یک مرجع چه خدمتی می تواند برای مردمش بکند، آنهم سخن گوی یک وزارت پر از فساد؟! جالب هم این که چند صد نفر "روشنفکر" و قلم به دست تان همان چرند را لایک می کنند و پیام های می نویسند که گویا زمانی که من عقل را در کله ها می باراندم، این "روشنفکران" شما چتری روی سر شان گرفته بودند!؟ خُب، گناه من چیست که هر ناسلامتی را به من تهمت می بندید؟! ملا نیازی ها به من چه ربطی دارند؟ بدت نیاید، شما مردم ساده لوح هستید و ملا نیازی ها دوکانداران زیرک و شیاد. همین چند روز قبل شیطان از دستش شکایت کرد که او مردم را بیشتر گمراه می کند و دیری نخواهد گذشت که شیطان را نیز فریب دهد. حالا، شما مردم هم به جای این که از متاعِ عقلِ که برای تان داده ام استفاده کنید، از امتعه ی بی کیفیت ملا نیازی ها استفاده می کنید! اگر نیازی ها نباشند، به نام قوم و قبیله خون همدگر را می مکید، اگر قوم و قبیله نباشد، به نام شیعه و سنی به جان همدگر می افتید، اگر شیعه و سنی نباشد، با دانشگاه و پوهنتون به روی هم می پرید و از این قبیل حرف ها بسیار. خُب، حالا ترا به عقل قسم، بگو که در این میان گناه من چیست؟

کاوه شفق عزیز، گفتنی ها زیاد است، فرصت کم و زنگ دروازه هم بلند شد که مهمانان رسیدند. فقط یک توصیه برای تان دارم و آنهم این که لطفن از عقل تان استفاده کنید تا رستگار شوید.

نوروز تان پیروز، هر روز تان نوروز!