رسیدن: 10.01.2012 ؛ نشر : 10.01.2012

ویرایش مطابق به روش املایی نویسنده

س.ح. روغ

10.01.2013

"بودینه" مرادف "بوزینه" نیست

در حاشیهء نوشتهء جناب پروفیسور عبدالخالق رشید

با پوزش از تأخیر، در نوشتهء جناب عبدالخالق رشید، استاد کرسی زبان پشتو در یونیورسیتی در هند، چند نکتهء مثبت وجود دارد:

- یکی این که جناب ایشان دقیق و به جا فرموده اند که

« ضرور نیست که هرکسی زبان فارسی (منظورجناب ایشان زبان دری است) بداند و فلسفه بداند، بیدل شناس هم باشد»؛

من ، به سهم خود، با این نظر جناب پروفیسور رشید کاملاً موافق هستم؛

- دودگر این که جناب شان به نقل از منابع بیدل شناسی در هند، ملاحظاتی قید کرده اند که برای ما افغانان، که ازین منابع متأسفانه اکثراً به دور افتاده ایم، از غنیمت ها است؛ کاش ایشان این هدف را وجه همّ خود قرار دهند که این آثار، و در گام نخست دیوان بیدل چاپ دهلی، تجدید چاپ شوند.

پیرامون نظر ایشان دربارهء "بودینه" به مرادف "بوزینه" عالی جنابان هر یک محمد ابراهیم زرغون، عبیدصافی، مولانای تلخ، و ربانی بغلانی و سایرین در فیسبوک نظرات خود را نوشتند و هر کدام با دلایل متعدد و قناعت بخش این فکر جناب رشید را رد کردند که تکرار آن زاید است؛


و اما - از سایر موارد که بگذریم- در سه جا با جناب رشید موافق نیستم:


- یکی آنجا که جناب ایشان با یک استخفافِ نهفته به کاظم کاظمی اشاره کرده اند؛ چنین برخوردی شایستهء شأن اکادیمیک جناب عبدالخالق رشید نیست؛ و این درست درحالی که شخصیت ارجمندی چون جناب استاد محمد اسحق نگارگر با ستایش صمیمانه جناب رشید را در کرسی بمراتب بالاتر ارتقأ می بخشند.

فرهنگی فرهیخته و شناخته شده جناب کاظم کاظمی شاعر، نویسنده، محقق، ومنتقد زبان دری هستند؛ «گزیدهء غزلیات بیدل» که بکوشش کاظم کاظمی اقبال نشر یافته است(1385)، یکی از آثار غنیمت است؛ تردیدی نیست که در کار ایشان نارسایی هایی هم بتوان نشانی کرد؛ اما این نشانی ها از ارزش کارجناب کاظمی نمی کاهد؛ و گو این که چنین نارسایی هایی را در کار همهء ما می توان نشان داد؛ از جمله در همین نوشتهء خود جناب رشید.

شخصیت هایی بمانند پروفیسورعبدالخالق رشید که با محیط اکادیمیک محشور هستند، مرجح تر می نماید هرگاه ایشان به ما راه نشان بدهند و نمونه شوند برای این که ما چگونه می توانیم بر فصل تلخ انفصال درمحیط محدود و مجروح و مصدوم روشنفکری افغانستان فایق بیاییم و به سوی یک اجماع روشنفکری رخ بگشاییم که شاید یگانه مایهء امید در وضع درد آلود کنونی وطن باشد؛


- سپس آنجا که جناب رشید می نویسند که تحلیل "روغ" ازین بیت «داروینی است»، راست بگویم این بیان جناب پروفیسور رشید برای من بسیار تعجب برانگیز بود.


الف- از داروین دررابطه با این بیت پیوسته، و پیش از نوشتهء من، نام برده شده، و پیوسته هم با بدفهمی نام برده شده است؛ پس برای رفع این بدفهمی من از نظریهء داروین یک بررسی فشرده داده ام و نوشته ام که نظریهء داروین در زیست شناسی معاصر (که یک علم است) «قاطعانه تأیید شده است»؛ من این سخن را اینک هم تکرار می کنم:

در زیست شناسی معاصر، موجودات زنده به سه بخش منقسم می شوند:

1- Archeas و این ها موجودات غیر سلولی تا یک سلولی هستند که سوابق موجودیت آنها بر روی زمین تا دو و نیم میلیارد سال می رسد؛


2- Monozellulairs و این ها موجودات اختصاصاً یک حجره یی استند که درمیان خود به وحیدالحجروی های فاقد هسته و صاحب هسته منقسم می شوند؛ و نمایندهء اصلی این سلاله میکروب ها هستند؛


3- Multizellulaires موجودات چندین سلولی تا موجودات پیش رفته به شمول انسان.

این تقسیمات، تقسیمات علمی هستند؛ علم چنین تقسیمات می کند، اگر پروفیسور رشید بخواهند و یا نخواهند.

و علم، به تأیید از داروین، اثبات می کند که در میان این موجودات ربط ساختاری موجود است؛ منظور از ساختار درین جا "چار اِشکِل بیرونی" ویا هم "مقایسهء استخوان ها" نیست، بل منظور درین جا مبنای ساختار ذیحیات، یعنی RNA و DNA، و کدکس ژنیتیک است و علم امروز نه تنها اثبات میکند که از نظر این مبنای ساختاری درمیان ذیحیات ربط غیر قابل تردید وجود دارد؛ بل علم امروز ازین هم بسیار فراتر رفته و به جستجوی انواع ذیحیات در خارج از زمین مصروف شده است که زیر نام Exobiologie کار می کند.

و اما از همان زمان تاکنون مخالفت با این نظر داروین موجود بوده است؛ و مجامع دینی نه تنها در جهان اسلام، بل درجهان مسیحیت هم با این نظر مخالفت کرده اند، و همین اکنون نیز این مخالفت فعالانه ادامه دارد، زیرا نظر داروین با عقاید دینی تعارض دارد؛ و من این حقیقت را تصریح کرده ام.


ب- دو مفهوم "تکوینی" و "سلسله مراتبی"، بسیار پیش تر از این که مفاهیم داروینی و مارکسی و گویا ماتریالیستی بوده باشند، مفاهیمی استند که در مباحث اولی پس از صدر دوم در جهان اسلام (1200سال قبل) پیوسته مطرح بوده اند؛ و دوستانی، بمانند جناب رشید، امروز از بس دچار «داروین هراسی» و«داروین کُشی» شده اند، چنین می نماید که این سابقهء بسیار جالب را یکسره از نظر انداخته اند و از یاد برده باشند.


مفهوم "تکوین"، باب تفعیل است از ثلاثی "کَون"؛ و مفهوم کون در دوگانهء مفهومی «کَون و فَساد» در فکر آغازین دورهء اسلامی مطرح شده و خاصتاً درعرفان اسلامی با پیگیری دنبال شده است؛ و منظور از کَون و فَساد،که خاصتاً درعرفان اسلامی در مبحث "طبایع" مطرح می شوند، هم اتفاقاً همانست که بعد ها در تحت مفهوم تکوین (به معادلEvolution)،عنوان شده است؛ در فکر اسلامی، کون عبارتست از ترک یک صورت؛ و فساد عبارتست از پذیرا شدن یک صورت بعدی؛ و من در نوشتهء قبلی نشان داده ام که بیدل چگونه با این تبدل صورت کار می کند.

مُسَلَّم است که فکر اسلامی این مفاهیم را با نظام مفهومی خاص خود که اصولاً متفاوت است با نظام های مفهومی مثلاً اروپایی، تبیین می کند؛ پس این که جناب رشید نیت و یا تلاش کرده باشند تا این مفاهیم را صرفاً بر دسترخوان داروینی هموار کنند، نشانهء نابلدی جناب ایشان است.


ج- تحلیل من ازین بیت نه تنها داروینی نیست، بل من در آن نوشته صریحاً ازین نظر و تمایل انتقاد کرده ام که رد و یا تأیید نظریه داروین در بیدل جستجو شده است؛ زیرا بیدل دو قرن پیش تر از داروین می زیسته و مراجعه دادن نظریهء داروین به بیدل «حمل بِما سبق» است و «حمل بما سبق، باطل است»؛ و نوشته ام که بیدل یک مسلمان عارف بوده است و داروین یک دانشمند اروپایی بوده است؛ و سیرباطنی عرفانی را با یک نظریهء علمی اروپایی چی کار؟؟


معلوم نه شد که چرا و چگونه این بیان کاملاً روشن و صریح نتوانسته است در مد نظر جناب پروفیسور رشید قرار گیرد.


-بالاخره آنجا که جناب رشید"بحرطویلی" گشوده اند در بارهء دو تفسیر از بیدل در افغانستان؛ یکی تفسیر داروینی و دیگری تفسیر عرفانی از بیدل.

این تفکیک که جناب رشید برقرار می سازند، بر این پیشفرض استوار است که گویا تفسیر بیدل در افغانستان و یا در حوزهء دری زبان موجود است، و آن هم نه یکی، بل دو تا موجود است.

اینک از دو تا که بگذریم، جناب رشید لطف کنند و همان یکی را نشان بدهند؛ جناب رشید که خوشبختانه در محیط دانشگاهی فعالیت دارند، مسلماً بهتر از دیگران آگاهی دارند که تفسیر به منزلهء شناخت منتظم و سیستماتیک درونمایهء متن، هنوز در افغانستان شناخته نیست؛

و عبیدالله صافی کاملاً حق بجانب هستند آنجا که مینویسند که بیدل شناسی در افغانستان تا کنون چیزی بیشتراز تلاش های منفردانه و پراگنده نه بوده است؛

و این که من در پایان نوشتهء قبلی به تصریح تأکید کرده ام که ما باید بنیاد های مفهومی کار با بیدل را پی ریزی کنیم، معطوف بوده است بر درک همین حقیقت و همین ضرورت.

بیدل یک اندیشمند و عارف و شاعر ناشناخته است، و تا مدت مدیدی نیز ناشناخته خواهد ماند.

در ایران که بنگرید، "در خَم هر کوچه ای" 12 تن حافظ شناس به پهرهء بی بهره نشسته است؛ این که ایشان از حافظ در"حافظ شناسی" چی ساخته اند، این یک بحث دیگر است؛ اما این غیر قابل انکار است که اینان کوشیده اند تا مبانی مفهومی کار با حافظ را پی ریزی کرده اند (حافظ نامهء ب.خرمشاهی وآثار ع. ندوشن و دیگران)؛

خوب ما ، در بحث دربارهء بیدل، تا کنون ازین مقام فاصلهء بعید داریم؛ و یک شاهد روشن بر این احوال ما، همین بحث جاری است که درآن مذاق شخصی مستولی است؛ و صایب چی رقم هم مستولی است!

- و بعد منظورجناب رشید درین رابطه از کی ها است؟

از«چپ دیروز» درعرصهء بیدل شناسی ما سه تن داریم:

جناب دکتوراسدالله حبیب (اول ذکر می کنم چون در بیدل شناسی دکتورا دارند)؛

استاد گرامی واصف باختری؛

واستاد گرامی مضطرب باختری (اسحق نگارگر)؛

هرگاه جناب رشید به سوی این شخصیت های ما انگشت گرفته اند، پس لطف کنند و نشان بدهند که این شخصیت ها در کجا و در کدام موارد از بیدل طوری تفسیرکرده اند که جناب رشید آن را "داروینی !" فهمیده اند.

این شخصیت های ما، دربیدل شناسی راهی را پیموده اند که ما هنوز بسیار بکوشیم تا به سوادِ ایستگاه های آنان برسیم؛

و آثار قابل اعتنا به حاصل آورده اند که در محافل بیدل شناسی در حوزهء دری زبان هنوز باید بسیار کار کنند تا به فواد پایگاه های آنان برسند.

چی مصلحت است که در حالی که ما خود رهتوشه ای در بساط نه داریم، همین چند تایی را که هم داریم، بر فرش"پایکوبی مستانه!" زیر پا بسازیم؛ آن هم در حالی که با "گز-تیشه" ای که در دست بر داشته ایم، خودِ ما هنوز نمی توانیم کاه بوزینه را از پگاه بودینه جدا بسازیم؟؟


کمی هم خود دار باشیم؛

تا آنچه را داریم، نگه داریم؛

و آنچه را نه داریم، چشم به ره داریم.

*

لینک مقالات مرتبط با موضوع در  آسمایی:

 

سید حمیدالله روغ

«آدمی هم پیش ازان کادم شود بوزینه بود»- در باره ی یک شعر بیدل

در فورمات عادی

در فورمات پی د اف

*

دکتور حشمت حسینی                       

«آدمی هم پیش از آن کادم شود بوزینه بود»- چند نکته به ارتباط   نبشته ی آقای روغ

*

سید حمیدالله روغ: بیدل  در این جا «بوداست» آورده است

پاسخ سید حمیدالله روغ به ارتباط نبشته ی دکتور حشمت حسینی

*

رشاد وسا: آدمی هم پیش از آن کادم شود بوزینه بود

*

پروفیسور دکتور عبدالخالق رشید : اندر  باب معنی  «بوزینه » ابوالمعانی بیدل که در اصل «بودینه» است و نه «بوزینه»

*

عبید صافی : نگاهی به بیدل و داروین در یک نظریۀ علمی و فلسفی

*