25.09.2017

«فمنیست بد» و همه «طعم» های فمنیزم

«رکسانا گی» ۴۳ ساله ، نویسنده ، استاد دانشگاه ، سر دبیر  و  مفسر امریکایی است.   از او چند مجموعه  داستان های کوتاه و  نیز یک رومان منتشر شده است. و اما، در اصل او با مجموعه پرفروش نوشتارهایش به نام «فمنیست بد»  به شهرت رسید.

هنگامی که روکسانا گی خود را به گونهٔ طنزآلود "فمینیست بد" نامید و زیر همین عنوان یک سلسه نوشتارها را منتشر کرد،این عنوان و این مجموعه گل کرد و گیرا شد.

خانم رکسانا گی در یک کنفرانس رسمی TED در یک گفتگوی تفکربرانگیز و تحریک آمیز، این خواست را مطرح کرد که باید تمام «طعم» های فمنیزم در نظر  گرفته شوند –  از جمله   اقدامات و گام های کوچکی که  مجموع همهٔ آن ها میتواند منجر به تغییر و تحول واقعی شوند.

ما ترجمه متن این سخنرانی ارزندهٔ خانم روکسانا گی را همراه با ویدیوی آن با زیرنویس دری به خدمت تان پیشکش میکنیم. این سخنرانی به چند دلیل ارزشمند است : یکی شیوه بیان جذاب و قابل فهم ؛ دوم برای درک اهمیت تفاوت ها و مجال دادن مساعی گوناگون- ولو این مساعی در ظاهر چندان بزرگ و با اهمیت هم نه باشند؛  چهارم برای اهمیت درس گرفتن از تجارب تلخ خودی برای کسب نیرو جهت دوباره کمر راست کردن و رسیدن به هدف ؛ پنجم شرم نه داشتن از اعتراف به کاستی های انسانی؛ ششم  برای شناخت موج سوم فمنیزم در جهان...

رکسانا گی

اعترافات یک «فمنیست بد»

من به عنوان يك زن ناموفقم، به عنوان يك فمنيست ناموفقم.

عقايد شورانگيزى درباره برابرى جنسى دارم، اما نگرانم كه پذيرفتن آزادانه عنوان "فمينيست"، در حق فمنيستهاى خوب عادلانه نباشد.

من فمنيست هستم، اما از دسته نسبتاً بد. خوب، براى همين خودم را فمنيست بد مىنامم.  اول یک مقاله نوشتم، و بعد کتابی نوشتم با عنوان «فمنیست بد» و بعد در مصاحبهها در این مورد سخن گفتم. سپس هم  مردم شروع کردند تا  فمینیست بد صدایم کنند. (خنده)

پس، چیزی که در ابتدا به عنوان شوخی با خودم و انگیزش ارادی شروع گردید، صاحب هویت شده است.

بگذارید کمی به گذشته برگردم . وقتی جوانتر بودم، بیشتر در نوجوانی و دهه ۲۰ زنده گیم، ایدههای عجیبی درباره فمنیستها داشتم : این که زنانی پرمو، عصبانی، متنفر از مرد و متنفر از سکس بودند- طوری که گویی چیزهای بدی باشند. این روزها، به نحوه برخورد دنیا با زنها مینگرم، و خشم، به طور خاص، عالیترین واکنش موجه بنظر میرسد.

اما آن موقع، نگران  صدای کسانی  بودم  که میخواستند نشان بدهند که من احتمالا فمنیست هستم. برچسب فمنیست یک اتهام بود- کلمه یی که با اف "F"در انگلیسی شروع میشود و خوشایند نیست. تاپه زنی را خورده بودم که در بازی پیرو مقررات نه بود، به ناحق متوقع بود، خودش را زیادتر میدانست، با جرأت به داشتن این باور که من برابر - (سرفه)- برتر از مردی هستم. شما نمیخواهید که آن زن سرکش باشید، تا زمانی که تشخیص میدهید که خیلی به آن زن شباهت دارید، و تصوری غیر از آن بودن برای تان ممکن نیست.

با بالا رفتن سن و سالم، شروع کردم به قبول این که من در واقع فمنیست هستم و حتا  به آن میبالم. معتقدم که برخی حقایق بدیهی اند: زنان با مردان برابرند. ما شایسته دستمزد برابر در برابر کار برابر هستیم. حق داریم حرکت مان در این جهان را طبق انتخاب مان انجام بدهیم- فارغ از خشونت یا آزار. ما از حق دسترسی آسان و ارزان به خدمات كنترول زاد و ولد و توليد مثل برخورداريم. حق داريم دربارهٔ تن مان تصميمگیری کنیم- فارغ از هر گونه بررسی قانونی یا آموزههای مذهبی- حقی که قابل احترام است.

و اما، وقتی درباره نیازهای زنان صحبت میکنیم، باید هویت های دیگر خود را هم مدنظر داشته باشیم.ما تنها زن نیستیم- آدمهایی با بدن های متفاوت، حالات جنسیتی، ایمان، گرایش های جنسی، پسزمینه طبقاتی، قابلیتها، و بسیار موارد گوناگون دیگر نیز هستیم. باید این تفاوتها و نحوه تاثیرگذاری شان بر ما را در نظر بگیریم- به همان میزان که نقاط مشترکمان را به حساب میاوریم. بدون چنین شمولی، فمنیزم ما هیچ است.

به باور من،  اینها حقایق بدیهی اند؛ اما بگذارید شفاف باشم: من افتزاحم؛ سرشار از تناقض؛ از خیلی جهات در فمینست بودنم به خطا میروم.

اعتراف دیگری هم برای تان دارم. موقع راننده گی به محل کارم، آهنگهای رپ خلاف و سخیف را با صدای بلند گوش میکنم(خندهٔ حاضران) .  حتا با این که در آهنگ های شان زنها را تحقیر میکنند. این آهنگ ها به من تا اعماق وجودم توهین میکنند... آهنگ کلاسیک یین یانگ توینز -«نمکدان»- شاهکار است(خندهٔ حاضران).  «نشان بده زیر تیشرت ترت چی داری. بدکاره، سرینت را بلرزان  تا لای پایت دربگیره!» (خندهٔ حاضران). فکرش را بکنید(خندهٔ حاضران). خوب شعر است دیگر، نه؟ از سلیقه موسیقیایی خودم شدیدا شرمندهام(خندهٔ حاضران). 

من قویاً به کار مردانه باور دارم- چیزهایی که نمیخواهم انجام بدهم، از جمله- (خنده)- همه وظایف منزل، اما همینطور: کشتن حشرات، بردن زباله، مراقبت از چمن و نگهداری از موتر. هیچ بخشی از آن را نه میخواهم(خندهٔ حاضران). گلابی رنگ محبوبم است. از مجلههای مد و چیزهای زیبا لذت میبرم. سریال «مرد مجرد» و کمدیهای رمانتیک را میبینم. و فانتزیهای عجیب و غریبی درباره به حقیقت پیوستن قصههای پریان دارم.

شماری از معصیتهای من شنیعتر اند. اگر زنی نام خانواده گی همسرش را بخواهد بپذیرد، این انتخاب اوست و من حق داوری در موردش را نه دارم. اگر زنی بخواهد در خانه بماند تا کودکانش را بزرگ کند، تصمیمش را میپذیرم. مشکل این نیست که او خودش را با این انتخاب از لحاظ اقتصادی آسیبپذیر میکند؛ بل مشکل در این است که   جامعه ما چنین ی بنا شده تا  زنان را با تصمامیم شان از لحاظ اقتصادی آسیبپذیر بسازد. بیایید با آن مواجه شویم.(تشویق)

من فمنیزم جریان اصلی را رد میکنم - چون در طول تاریخ به نادیده گرفتن یا منحرف کردن نیازهای زنان رنگین پوست، زنان طبقه کارگر، زنان همجنسگرا و زنان تراجنسیتی به نفع زنان سفید پوست طبقه بالای و متوسط جامعه پرداخته است. خوب گوش کنید: اگر آن فمنیست خوب است پس من فمنیست خیلی بدی هستم. (خنده)

یک نکتهٔ دیگر: به عنوان یک فمنیست،  خودم را تحت فشار حس میکنم. تمایل داریم که فمنیستهای قابل رویت را روی پایه مجسمه قرار دهیم. از آنان انتظار داریم که حسابی ژست بگیرند. وقتی ما را ناامید میکنند، با خوشحالی آنان را از روی پایه یی که گذاشته ایم پایین میکشیم. همانطور که گفتم، من افتزاحم-- قبل از این که سعی کنید من را آن بالا بگذارید از روی پایه به پایین کشیده فرض کنید. (خنده)

برای بسیاری از زنان، به ویژه زنان پیشرو و رهبران صنعتی از خوردن تابه  فمنیست واهمه دارند. از این که بایستند و بگویند، «بلی، من فمنیست هستم» واهمه دارند. برای ترس از معنای آن برچسب ، برای ترس از قادر نبودن به برآورده کردن توقعات غیرواقعی.

برای مثال، بیانسه را در نظر بگیرید یا همانطور که صدایش میکنم الهه، (خنده) . وقتی به عنوان یک فمنیست قابلرویت شد که در جوایز موزیک ویدیو امتیوی ۲۰۱۴ در مقابل کلمه ۳ متری فمنیست به اجرا پرداخت. نمایش خیره کننده یی بود. این ستاره موسیقی پاپ فمنیزم را روشن  در آغوش گرفته و به زنان و مردان این امکان را میدهد که بدانند فمنیست بودن چیزی است که باید آن را جشن گرفت. با فروکش کردن مراسم، منتقدان فرهنگی مجادله بیپایانی را درواقع درباره فمنیست بودن یا نبودن بیانسه شروع کردند. فمنیست بودنش را درجه بندی کردند، به جای این که بسیار ساده حرف یک زن موفق و بالغ را بپذیرند. (خنده) (تشویق)

ما خواستار کامل بودن از فمنیستها هستیم، چون هنوز برای چیزهای زیادی مبارزه میکنیم، خواست های ما بسیار زیاد اند، چون احتیاجات لعنتی ما زیاد است.

از انتقاد سازنده و موجه فراتر میرویم، و به کالبد شکافی فمنیست در هر زن فرضی پرداخته، و چنان تکه تکهاش میکنیم که دیگر چیزی از آن باقی نماند. لازم نیست این کار را کنیم. فمنیزم بد- یا در واقع فمنیزم احتسابیتر- یک نقطه آغازین است.

اما بعد چه اتفاقی میفتد؟ از اذعان به کاستیهای خود به جوابگویی میرسیم، یا به جای حرف زدن، فقط کمی شجاع میشویم. اگر به موسیقی تحقیر کننده گوش میکنم، خلق کننده تقاضایی هستم كه هنرمندان از قبالش براى دخيل بودن در عرضه یی نامحدود بسیار مشعوف خواهند شد. این هنرمندان شیوهٔ حرف زدن شان در باره زنان را در آهنگهای شان آن گاه  تغییر خواهند داد  که ما خواستار آن تغییر به واسطه تاثیر گذاشتن بر خط سود شان باشیم . یقیناً، کار دشواری است-چون باید بسیار جذاب و گیرا باشد(خندهٔ حاضران).  گرفتن تصمیم بهتر دشوار است، و خوب توجیه یک تصمیم کمتر دشوارتر آسان است. اما- وقتی انتخاب های بد را توجیه میکنم، دستیابی به برابری را برای زنان دشوارتر میکنم- برابریی که ما همه گی شایسته آن هستیم، و من نیازمند داشتنش هستم.

به خواهر زاده ایم که در سنین سه و چهار اند فکر میکنم. آنان دختران زیبا، پیگیر و باهوش و استعدادی اند، بسیار شجاع  هم هستند. میخواهم شاهد رشد شان در جهانی باشم که به آنان به خاطر این که موجودات قوی اند ارزش داده شود. به آنان فکر میکنم، و ناگهان، اتخاذ انتخاب بهتر بسیارراحتتر میشود.

همه میتوانیم تصمیمهای بهتری بگیریم. میتوانیم کانال را تغییر بدهیم وقتی برنامه تلویزیون با خشونت جنسی علیه زنان سروکار دارد. میتوانیم ایستگاه رادیو را  عوض کنیم وقتی آهنگهایی خلاف حیثیت زن پخش میکنند. میتوانیم پول تکت سینما را در جاهایی خرج کنیم که مثل فیلم ها با زنان به عنوان چیزی بیش از اشیای تزیینی برخورد نمیکنند. میتوانیم دست از پشتیبانی ورزشهای حرفه یی برداریم که قهرمانان ورزشی آنها با همسران شان مثل کیسه بوکس رفتارمیکنند. (تشویق)

به عبارت دیگر، مردها- و به ویژه مردان سفید پوست دگرجنسگرا- میتوانند بگویند:« نی، در مجله اثری منتشر نه خواهم کرد، یا در پروژه شما مشارکت نمیکنم یا با شما کار نمیکنم تا این که شمار منصفانه یی از زنان را هم به حیث  مشارکت کننده و تصمیمگیرنده داشته باشید. با شما کار نخواهم کرد تا انتشارات یا موسسه شما همه انواع تفاوتها  را در نظر نه گیرد.»

آن دسته از ما که از درصد نماینده گان کمتری برخورداریم و به مشارکت در پروژههای این چنینی دعوتیم، هم میتوانیم از مشارکت در آن سرباز بزنیم تا این که تعداد بیشتری از ما این مانع را پشت سر بگذارند، و دیگر پیشکشی محسوب نهشویم.

بدون این اقدامات، بدون اتخاذ این مواضع، دستاوردهای ما از ارزش خیلی کمی برخوردار خواهند بود. توانایی انجام این اعمال کوچک شجاعانه را داریم و امیدوارم که انتخابهای ما بر افراد در راس قدرت تاثیرگذار باشند- تولیدکننده گان موسیقی و فیلم، سردبیرها، مدیرعاملها و قانونگذران- آدمهایی که قدرت انجام تصمیمگیری های شجاعانهتر و بزرگتر را برای ایجاد فمنیزم پایدار و پرمعنا را دارند.

همچنین میتوانیم جسورانه فمنیزم خویش را ادعا کنیم- خوب، بد یا چیزی مابین. سطر آخر کتابم «فمنیست بد» میگوید: «ترجیح میدهم یک فمنیست بد باشم تا این که اصلا فمنیست نباشم». این گفته به دلایل  بسیار زیادی حقیقت دارد؛ اما از همه مهمتر، این را میگویم چون روزی روزگاری، صدایم از من دزدیده شد، و فمنیزم کومکم کرد تا صدایم را پس بگیرم.

یک پیشامد بود. آن را پیشامد مینامم تا بار آنچه رخ داد را بتوانم تحمل کنم. بعضی بچه ها مرا شکستند. وقتی بسیار جوان بودم، خبر نداشتم بچه ها چه کارهایی میتوانند برای شکستن یک دختر انجام بدهند. طوری با من برخورد کردند که گویی هیچم. شروع به این باور کردم که هیچ بودم. صدایم را دزدیدند، و به دنبال آن جرات نداشتم که باور کنم حرفی که شاید میزدم، اهمیت داشت.

اما؛ نوشتن را دشتم. و آنجا، دوباره خودم را نوشتم. نسخهٔ قویتری از خودم را نوشتم.  از جمله حرف زنانی را که مثل من بودند و میفهمیدند حرکت با پوست تیره در دنیا چه گونه است. شروع کردم به خواندن حرفهای زنانی که به من نشان دادند من هیچ چیز نه بودم. یاد گرفتم مثل آنان بنویسم. و بعد یاد گرفتم مثل خودم بنویسم. دوباره صدایم را یافتم، و شروع به این باور کردم که صدایم به طور باارزشی قدرتمند است.

از طریق نوشتن و فمنیزم، همچنان پی بردم که اگر یک کمی جسارت داشته باشم، زن دیگری ممکن است صدایم را بشنود، من را ببیند و تشخیص بدهد که هیچکدام ما آن چیزی نیستیم که دنیا سعی دارد بگوید هستیم.

حالا از یک سو، به قدرتم برای انجام هر چیزی متعقدم؛ و از سوی دیگر، به این واقعیت بیآلایش هم توجه دارم که من فقط یک زن هستم.

من یک فمنیست بدم. من یک زن خوبم. تلاشم را برای بهتر فکر کردن میکنم.  همینطور در باره آنچه مىگویم و آنچه انجام میدهم، میکوشم بدون رها کردن چیزهایی باشد که از من انسان میسازد. اميدوارم كه همه بتوانيم اين كار را انجام بدهيم. امیدوارم همه گی بتوانیم کمی شجاع باشیم- زمانى كه بیشترین چیز مورد نيازمان چنان شجاعتى است(تشویق).

من یک فمنیست بدم، من یک زن خوبم، تلاشم را برای بهتر فکردن میکنم، همینطور درباره آنچه مىگویم و آنچه انجام میدهم، بدون رها کردن چیزهایی باشد که از من انسان میسازد. اميدوارم كه همه بتوانيم اين كار را انجام دهيم. امیدوارم همه گی بتوانیم کمی شجاع باشیم، زمانى كه بیشترین چیز مورد نيازمان چنان شجاعتى است. (تشویق)

*

ویدیوی  این گفتار را در صفحهٔانترنتی ناب  زیر این لینک میتوانید ببینید:  

https://www.facebook.com/asamai.nab/videos/156314034962984/