01.03.2016

اسماعیل درمان

ماستر روانشناسی

تحلیل روانشناختی زجرکُشی

 

زجرکُش شدنِ فرخنده شاید نخستین واقعه یی در افغانستان بود که حین وقوع و پس از وقوع به شکل گسترده یی پوشش داده شد. قتل او از نظر نوعیت و ماهیت نیز بسیار متفاوت بود، و شاید یکی از دلایل عمده یی که این حادثه را از حوادث دیگر متمایز ساخت و این قدر تکان دهنده گشت، همین بود. این تفاوت، اما، سبب شد تا تعداد قابل توجهی از شهروندان افغانستان و افغان های مقیم کشورهای دیگر، عواطفی چون خشم، درمانده گی، افسرده گی، و استرسِ شدید را تجربه کنند. تجربه کردن مخلوطی از این عواطف و احساسات تقریبا به این معناست که شخص استرس یا ترامای حاد را از سر می گذراند. تراما یعنی آسیب روانی؛ آسیب خفیف، متوسط، یا شدید روانی.

در کنار این، یکی از پرسش های عمده این بوده است که چه چیزی سبب می شود تا فرد یا افراد حاضر می شوند دست به چنین «عمل وحشیانه» بزنند و یک فرد دیگر را، به ویژه یک زن در جامعه ی محافظه کار و سنتّی افغانستان را، مورد حمله قرار دهند و در نهایت با قساوتِ شگفتی برانگیز مرتکب زجرکُشی lynching شوند؟

مرور کوتاه وضعیت اجتماعی کشور نشان می دهد که آن چه منجر به چنین حادثه یی شد، شبکه ی از عوامل است. به عبارت دیگر، یک عامل به تنهایی معمولا منجر به چنین حوادثی نمی شود. در اکثر موارد، عوامل متعددی دخیل اند، از آن میان آموزش و تأیید خشونت، نبودِ آگاهی، عدم تطبیق قانون، افراط گرایی تقدس محور، اطمینان داشتن از شکستن قانون و پاسخگو نبودن،

در این نوشته به شکل مختصر به چند عامل عمده ی روانشناختیِ زجرکُشی اشاره می کنم.

انسان موجودی است دارای چندین نقش. او به یک نقش خلاصه نمی شود. مثلا فرد تنها به شغل خود خلاصه نمی شود؛ یا تنها به پدر بودن یا مادر بودن خلاصه نمی شود. یک فرد، وقتی در یک گروه و موقعیت است، دارای یک نقش است، و در گروه و موقعیت دیگر، دارای نقشی دیگر. شخص در منزل نقش مادر را دارد. برای شوهرش، نقش همسر را دارد. بیرون از منزل نقش معلم یا داکتر را دارد و… در کنار این، همان گونه که یک فرد، در زمان داخل شدن به یک گروه (مثلا گروه همکاران، گروه اعضای خانواده، گروه دوستان…)، تأثیر وارد می کند، به همان گونه و بالمقابل، تأثیر نیز می پذیرد. لیکن معمولا تأثیرپذیری فرد از گروه بیشتر است. به عبارت دیگر، معمولا این فرد است که تابع گروه می شود؛ از گروه پیروی می کند؛ از گروه تقلید می کند؛ و از گروه حمایت می کند. فرد در هنگام وارد شدن به گروه، بخش عمده یی از هویت خود را ذوبِ آن گروه می کند، و حتی اگر نخواهد، معمولا به شکل ناخواسته هویت اش متأثر از هویت گروه خواهد شد.

ذوب شدن هویت فردی در هویت گروهی

یکی از پرسش های رایجی که مطرح می شود، این است: چرا برخی افراد که حتی درس خوانده اند، یا ظاهرا اصلا خشن نیستند، با گروهِ زجرکُش همراهی کردند و در زجرکُشی سهم گرفتند؟

همان گونه که اشاره کردم، هویت گروه، نیرومندتر از هویت فرد است. فرد، وقتی داخل گروه قرار گرفت، به رفتار اعضای دیگر گروه می نگرد و در اکثر موارد از این رفتار تقلید می کند. او به شکل خودآگاه یا ناخودآگاه به این نتیجه می رسد که “اگر این همه آدم چنین کاری می کنند، لابد کار شان درست است و دلیل کافی برای این کار دارند.” و اگر، بر حسب تصادف، آن گروه برای ارتکاب جنایت شکل گرفته باشد، احتمال دخیل شدن فرد در آن جنایت بسیار بالاست.

دلیل دیگر این است که فرد، زمانی که به تنهایی عمل می کند، بیشتر متوجه ی رفتار و گفتار خود است. او معمولا این را در نظر می گیرد که رفتارش تحت نظر است و باید خودش، شخصا و مستقلانه، در برابر رفتار خود پاسخگو باشد و مسوولیت گفته های خود را داشته باشد. لیکن زمانی که فرد در جمع بود و این جمع شروع به کاری کرد که واضحا خلاف قانون و هنجار اجتماعی بود، فرد معمولا با آن جمع همراهی می کند، چون برداشت و احساس اش این است که “این مسوؤلیت مربوط به کُل گروه است، تقسیم ِ بر اعضای گروه است، و من به تنهایی پاسخ گو نخواهم بود”. برداشت مشابه دیگر این است که “هر کاری بکنم به من ضرری نخواهد رسید!”. این یعنی تقسیم شدن مسوؤلیت بین تمام حاضران در گروه، یا به عبارت دقیق تر، جمع crowd؛ چون این جمعیت به زودی و پس از ختم ِ زجرکُشی، از هم می پاشد و هر کس دنبال کار خود می رود.

اثر ِ اقتدار

عامل دیگر “اثر ِ اقتدار” – authority effect – است. تحقیقات بارها نشان داده اند که فرد به ساده گی تابعِ کس یا کسانی می شود که در موضع اقتدار و مشروعیت قرار دارند. معمولا فرد حرف یک داکتر را در باره ی یک موضوع پزشکی، یا حرف یک ملا را در باره ی یک مساله ی دینی، می شنود و می پذیرد و تقریبا همیشه «بدون چون و چرا» می پذیرد. حالا کافی است در میان گله، کسی با استفاده از “اثرِ اقتدار”، یکی را بر علیهِ دیگری بشوراند؛ مثلا فرد خودش “ملا” باشد و سپس ادعا کند و فریاد کشد که “فلان شخص به دین توهین کرده”. این کار او معمولا مورد پذیرش ِ بدون ِ پرسشِ اعضای دیگر جمع قرار می گیرد. و چون رفتار جمع، واگیر است، مورد هدف قرار دادن آن شخص سریعا اتفاق می افتد.

غیر انسانی دیدنِ انسان

یکی از مهمترین عوامل ریشه یی جنایت و زجرکُشی این است که فرد، دیگری را به چشم ِ انسان نبیند و به این باور و یقین برسد که “او نه تنها انسان نیست، بلکه حیوان بوده و یک موجود پست و مستحق مجازات شدید و مرگ است”. این قدم اساسی و مهم برای شروع جنایت است. افرادی که دست به جنایت می زنند، نخست با این موضوع کنار می آیند. متأسفانه رویکردهای افراطی ظرفیت این را دارند که چنین باوری را در میان پیروان خود زرق کنند. رهبران گروه های افراطی مرتب به پیروان خود این را القأ می کنند که هر کسی که مثل ماست، خوب است و انسان؛ و هر کسی که مثل ما نیست، او بد، نا انسان و حتی حیوان است که باید “جزای حیوانیت خود را ببیند!”. این باور، پس از مخلوط شدن با عوامل ذکر شده ی بالا، نسخه ی کاملی می شود برای زجرکُشی.

فرصتِ گریز از قانون

یکی از دلایلی که گروه / جمع جرأت پیدا می کند تا دست به زجرکُشی بزند این است که متوجه شود مجریان نظم و قانون غایب اند، یا سکوت کرده اند، یا حتی همنوا با گله – گروه اند. در اکثر زجرکُشی های صورت گرفته در پاکستان و برخی کشورهای دیگر، یکی از عوامل عمده همین بوده است. در مورد زجرکُش شدن فرخنده نیز این عامل دخیل بود. افسران پولیس هیچ رویکرد ویژه یی برای کنترل وضعیت نداشتند و این سبب جرأت بیشتر جمعیت شد. اعضای جمع، با دیدن سکوت (یا حتی همراهی) افسران پولیس بیشتر تشجیع شدند و به این باور رسیدند که پولیس نیز این عمل شان را تأیید می کند. این یعنی آخرین ضربه ی کشنده بر پیکر قربانی.

این عوامل و دلایل نشان می دهند که برای رسیده گی به یک مشکل چند عاملی و چند بُعدی، به راه حل ها و مکانیزم های چند لایه و چند بُعدی ضرورت است و رفتار گله وار می تواند خیلی ها را قربانی کند. مجریان قانون و شهروندانی که به این آگاهی می رسند، باید به شکل جدّی به زمینه های رشد و وقوعِ چنین حوادثی توجه کنند.

برخی پیش نهادهای کلّی:

*

لینک های مرتبط به موضوع:

فراخوان  :‌ فاجعهٔ زجرکشی جمعی فرخنده را فراموش نکنیم  (به ارتباط فرارسیدن سالروز فاجعه )

صفحهٔ‌ویژهٔ ناب به مناسبت سالروز فاجعه

آرشیف سال گذشتهٔ  آسمایی به ارتباط فاجعه

آرشیف سایر مطالب سال گذشته به ارتباط فاجعه