تاريخ نشر : 03.01.1386 . مطابق به 23.03.2007

حميد عبيدی 

سخن روز
« بهار بد » يا « بهار بدی »


در مورد طاعون طالبی و « ايدز ذهنی»




طالبان تهدید کرده اند که امسال فعاليتها بر ضد دولت افغانستان و قوای اییتلاف مستقر در افغانستان را شدیداً افزایش خواهند داد. به ويژه انتظار می رود که عمليات جنگی در جنوب و جنوبشرق شدت یابند. افزايش حملات انتحاری علیهء نیروهای اییتلاف و مقامات دولتی در مرکز و ولایات ، توسعه و تشدید ترور علیهء هواداران دولت و تلاش برای فلج کردن فعاليت های فرهنگی و اقتصادی، نیز کاملاً قابل پيشبينی اند . در سال گذشته، طالبان توانستند از حملات غافلگیرانه و فرار و کنترول برخی مناطق روستایی در جنوب و جنوبشرق افغانستان، به اشغال مراکز ولسوالی ها که اصولاً مناطق تحت محافظت اند، بگذرند. به این ترتیب می توان گفت که آن چی طالبان می گویند، یک تهدید میان خالی نیست و نمی توان آن را تنها جنگ تبلیغاتی تلقی نمود.
 خیزش دوبارهء طاعون طالبی قبل از همه ناشی از سیاست و رفتار نابخردانهء سیاسی و نظامی امریکا و ناتوانی دولت افغانستان از جمله در پاسخگویی به حداقل انتظارات مردم است که در نتيجهء آن محبوبیت، اعتماد و حتا اعتبار دولت نزد مردم شدیداً کاهش یافته است. خوشبینیی که در آغاز نسبت به حضور و کومک جامعهء بین المللی وجود داشت اکنون ديگر جای خود را به سرخورده گی داده است. در مناطق عملیات نظامی وضعيت هنوز هم بدتر است. برای مردم این مناطق تفریق وضعیت کنونی از شرایط زمان اشغال شوروی دشوار گردیده و این جا و آن جا خوشه های خشم دارند بارور می شوند.
با آن که نشانه های بحران کاملاً مشهود اند، ولی متأسفانه دولتمداران افغان به جای درک اشتباهات و درس گرفتن از آن ها و ارایه برنامه های مشخص و کارآ برای برون رفت از وضعیت کنونی ، تلاش می ورزند تا دستآوردها را بزرگتر و خطرات را به مراتب کوچکتر جلوه دهند. از احزاب ، تنظیم ها ، گروه ها و حلقات سیاسی نیز نه تنها چیز امید برانگیزی به چشم نمی خورد، بل آنانی که مدعی سهم بیشتر در قدرت اند و یا هم در صدد انحصار دوبارهء قدرت ، برای دستیابی به اهداف شان حاضر اند به هر وسیله و شیوهء ممکنی متوسل شوند. در این میان عناصر و گروه هایی نیز وجود دارند که بدتر شدن اوضاع را به نفع خود می دانند.
وضعیت بین المللی پیرامون افغانستان هم نسبت به هر زمان دیگری پس از سقوط طالبان بغرنج تر گردیده و خطر آن وجود دارد تا در تحت تأثیر عوامل معینی خصلت انفجاری کسب کند. در واقع آن جریان معروف به « بازی بزرگ » در تاریخ ، دوباره به راه افتیده است. البته این بار نه با دو بازیگر ؛ بل با چند بازیگر نیرومند جهانی و منطقه یی.
گرچه در سیل سخنپراگنی رسانه يی، حملهء بهاری طالبان ، منبع عمدهء خطر معرفی می شود، ولی در مورد خطرات دیگری که پیوسته و به تدریج تار و پود جامعه افغانی را میخورند ، تا هنوز روشن سخن گفته نشده است.
در اين ميان بزرگترين خطر « داخلی» ، همانا تشدید بیماری گرایش های تند تباری، زبانی ، سمتی و مذهبی است که اکنون اوجگيری دوبارهء آن کاملاً مشهود است. با توجه به تجربهء گذشتهء نه چندان دور، و با توجه به جبهه گیری های تازهء بین المللی در قبال افغانستان و حوادثی که احتمال می روند در منطقه رو دهند، تشخيص دست برخی طرف ها و قدرت های خارجی در اين توطیهء شوم ضدافغانی چندان دشوار نيست. اینان تلاش دارند تا باز هم همچو گرایش ها را به نفع اهداف و اغراض شوم خود شان ابزار سازی کنند.
عناصر و حلقات افراطی گوناگون درگیر در مشاجرات تند نژادپرستانه، غیرعلمی، غیرمنطقی، غیرمسوولانه، ضدانسانی ، جنگ افروزانه و ضد ملی ، گرچه در سطوح و اشکال گوناگون و گاه به خشن ترين و شرم آورترين اشکال و با بیرحمی تمام بر همدیگر می تازند و ظاهراً دشمنان خونی همدیگر جلوه می نمایند، ولی در واقع همهء آنان همزاد هم اند و توجیه کنندهء وجود همدیگر- به حدی که بدون وجود یک طرف، آن طرف دیگر نیز منطق وجودی اش را از دست می دهد. برخی عناصر، حلقات و گروه های هم که مدعی دفاع از وحدت و منافع ملی اند نیز با واکنش های ناسنجیده و تند شان ، در عمل بر آتش این فتنه نفت می پاشند و يک جا با گروه های افراطی آب در آسیاب دشمنان افغانستان می ریزند.
با تأسف در حالی که تراکم ابرهای سیاه توفانزا بر آسمان افغانستان دوام دارد و در حالی که عناصر و گروه های مسوول در تباهی های گذشته، دارند باز هم به دور هم گرد می آیند تا بتوانند با قوت بیشتر در صحنهء سیاسی افغانستان تبارز کنند، عناصر ، حلقات و گروه های هوادار صلح، دموکراسی، تجدد، ترقی ، عدالت اجتماعی و طرفدار دستیابی به همبسته گی و وحدت ملی ، هنوز نتوانسته اند به خاطر اهداف مشترک ، گام موثری به سوی همدگر بردارند.
به این ترتیب امسال تنها با خطر حملهء بهاری طالبان و « بهار بد» مواجه نیستیم- بل خطر آن وجود دارد تا باز « بهار بدی» و « بهار بحران» را در پیشرو داشته باشیم . و اگر امروز در برابر این خطر بر نخیزیم و با تمام قوت برنخیزم، ممکن است که فردا دیگر دیر باشد.
اگر ملاحظات را کنار بگذاریم و بی پرده سخن بگوییم ، پس در رابطه با مسایل داخلی می توان گفت که:
- با وجود پنج سال تلاش و صرف مقادیر زیاد پول روند دولت سازی به حد اقل پخته گی لازم نرسیده است و « دولت» هنوز فاقد مشخصه های اساسیی چون انحصار مشروع اعمال قدرت قهریه است؛
- در افغانستان قانون زور هنوز حاکم است و زور قانون نتوانسته است جای آن را بگیرد؛
- هنوز بقايای مولودات دوران جنگ سرد که در بحران خونين سه دههء اخير در کشور مسؤوليت های سنگینی دارند، بر صحنهء سیاسی افغانستان مسلط اند؛
- افغانستان یک بار دیگر همانند دههء پایانی نظام سلطنتی ، « دموکراسی» را در فقدان «نيروهای دموکرات» تجربه می کند؛
- رسانه های جمعی « آزاد» گرچه به حيث يک دستاورد معرفی می شوند، ولی با کمال تأسف بسياری از اين رسانه ها فاقد دانش ، مهارت و فرهنگ مسلکی لازم هستند و بسیاری از آن ها به حیث ابزار « جنگ سرد» عمل می کنند؛
- با درد و دریغ بسیار « گفتار روشنفکری - ملی دموکراتیک» نه تنها جانشین «گفتار حاکم روشنفکری - اتنیکی» نشده است ، بل این بیماری تا سطح منازعات لفظی تند و نفرت انگيز نژادپرستانه، غیرعلمی، غیرمنطقی، غیرمسوولانه ، جنگ افروزانه و ضدانسانی و ضد ملی که دیگر هیچ حد و مرزی را نمی شناسد ارتقا نموده است؛
- عناصر ، حلقات و گروه های هوادار صلح، دموکراسی ،تجدد، ترقی ، عدالت اجتماعی و طرفدار دستیابی به همبسته گی و وحدت ملی ، هنوز در حاشیه قرار دارند و نتوانسته اند تا با ارتقا به سطح نوین فکری و فرهنگی ، عوامل ناتوانی شان را درک کرده و با غلبه بر آن راه مبدل شدن به نیروی توانا در سطح ملی را در پيش گيرند.
به رغم آن که دلايل برای يأس بسيار اند، ولی با آن هم نبايد اميد را از دست داد؛ زيرا از دست دادن اميد به معنای از دست دادن هرگونه چانس و امکان برای غلبه بر وضعیت کنونی است. غلبه بر وضعیت کنونی هنوز کلاملاً ممکن است، اگر عناصر ، حلقات و گروه های هوادار صلح، دموکراسی ،تجدد، ترقی ، عدالت اجتماعی و طرفدار دستیابی به همبسته گی و وحدت ملی ، به جای طرح مطالبات از ديگران- مطالباتی که برآورده نشده اند و نخواهند شد- خود وارد ميدان شوند ، حول يک برنامهء عمل واقعبينانه ، کارآ و متحدکننده گردهم آيند و به يک نيروی موثر در سطح ملی مبدل شوند. همچنان غلبه بر وضعیت کنونی کلاملاً ممکن است، اگر :
- امريکا و نيروهای اييتلاف بدانند که در افغانستان و در برابر افغان ها چی نباید بکنند ؛
- امريکا در مورد پاکستان چنان که لازم است برخورد کند ؛
- جامعهء جهانی به تعهداتش برای بازسازی افغانستان جداً عمل کند و کم از کم بودجه های اختصاص یافتهء کنونی در تمويل برنامهء سنجش شدهء بازسازی چنان که شاید و باید به مصرف برسند ؛
- دولت افغانستان دولت شود و ارگان ها و مقامات دولتی در مرکز و محلات مطابق به وظایف و صلاحیت های قانونی شان عمل کنند؛
- نیروهای سیاسی شریک در دولت در چهارچوب قانون عمل کنند؛
- همه نیروهای افغانيی که خواهان برونرفت وطن از بحران هستند برای این هدف مشترک در کنار هم قرار بگیرند و اهميت حياتی ارجعيت منافع و مصالح همه گانی افغانی را بر هرگونه منفعت و مصلحت ديگر از لحاظ نظری دريابند و آن را در عمل رعايت کنند؛
- آنانی که تنها از روی احساسات و هيجانات و نه به قصد تحقق توطیه های بیگانه گان، وارد میدان منازعات لفظی جاری حول محور قوم ، زبان ، مذهب و سمت ، شده اند لحظه یی سر درگریبان نمایند و درک کنند که نتایج و پیامدهای این عمل شان به نفع کی تمام میشود و بکوشند تا به جای نفت بر این آتش آب بریزند؛
- روشنفکران و فرهنگیان آگاه و دارای احساس مسوولیت در قبال میهن مشترک آن چی را که باید ، انجام بدهند.
این حقیقت روشن است که بحران را نمی توان از همان سطح فکری و فرهنگیی حل کرد که موجب بروز  بحران گردیده است. و در این جا است که روشنفکران افغان باید از خود بپرسند که برای ارتقای سطح فکری و فرهنگی جامعه به مرحله یی که بتواند راه برون رفت از بحران را دریابد و تحقق ببخشد، چی کاری را انجام داده اند و در راه دستیابی به این مأمول به کجا رسیده اند.
 بنأً با توجه به آن چی که گفته آمديم ،از نظر داخلی در گام نخست سه نکته حايز اهيمت اساسی اند:
- روشنفکران آگاه و دارای احساس مسوولیت است با شهامت و به گونهء فعال وارد میدان شوند و با صدای بلند و منطق رسا خطرات موجود و راه های مقابله با آن ها را روشن بسازند ؛
- عناصر ، حلقات، گروه ها و نيروهای افغانیی که خواهان برونرفت از وضعیت کنونی و تأمین آیندهء بهتر افغانستان هستند، از خود توانایی فکری و سیاسی طرح یک برنامهء عمل مشترک رستگاری ملی و شهامت سیاسی همکاری صادقانه برای تحقق این برنامه را متبارز بسازند؟
- دولتمداران افغان و نيروهای عامل سیاسی حساسیت وضعیت کنونی را درک کنند و خرد و شهامت لازم را برای ایفای وظایفی که بر عهده دارند از خود نشان بدهند.
تا جايی که به کار روشنفکران تعلق دارد ما خواهیم کوشید در این زمینه به مثابهء يک نشریه روشنفکری و روشنگر ، در حد توان در فراهم آوری زمینه های فکری و فرهنگی غلبه بر بحران بکوشیم و در همین راستا در برابر «گفتار حاکم روشنفکری - اتنیکی» که اکنون اشکال نهایت خطرناک را کسب کرده است و به «ايدز» ذهنی مبدل شده و مانع از بسيج توانایی های جامعه در راه بازسازی و مقابلهء موثر در برابر موانع و مخاطرات گوناگون می گردد ، « گفتار روشنفکری - ملی دموکراتیک» را تقویت نماییم .
***
تا جایی که به سياست خارجی و مناسبات بين المللی افغانستان تعلق دارد ، بايد به خصوص توجه داشت که با حضورگستردهء کشورهای متعدد در چهارچوب نيروهای «اييتلاف بين المللی ضدتروريستی» و نيز نياز به کومک های گستردهء بين المللی برای روند بازسازی افغانستان از يک سو و آغاز رقابت ها و شکل گيری مجدد حالت « بازی بزرگ» و خطرات ناشی از آن از طرف ديگر، تشخيص و تعريف منافع و مصالح ملی و تدوين دکتورين سياست خارجی افغانستان مبتنی بر اين منافع و مصالح و با در نظرداشت واقعيت های موجود در منطقه و جهان و با توجه به مسير انکشاف آن  ها در آينده ، اهميت خاصی کسب می نمايد. به کلی روشن است که ما نمی توانیم سیاست کشورهای دیگر در مورد افغانستان را دیکته کنیم. و امّا، دولت و مردم افغانستان بايد در اين مورد موضع واحد و روشن داشته و آن را با صراحت بيان بکنند که در عرصهء بين المللی و در مناسبات با هيچ کشوری حاضر نيستند تا منافع و مصالح ملی خويش را قربانی بکنند. اگر افغان ها آن چی را که می باید ، بکنند و از آن چی که نباید، دست بردارند، در آن صورت هیچ قدرت خارجیی نه با زور و نه هم با محیلانه ترین توطیه ها قادر نخواهد شد تا سرنوشت ناخواسته و نامطلوب را بر افغانستان تحمیل نماید .