سرمقالهء شارهء 23 آسمایی سپتامبر  2002

حمید عبیدی

کاستی از کیست ؟

بنیادگرایان چی می خواهند ، دموکرات ها کجا هستند؟

 

طراحان ، حاميان  و نيز امضاء كننده گان مؤافقتنامهء بن ،  تقريباً همه ،  كاستي ها در تركيب ادارهء مؤقت را معترف بودند  و گويا قرار بر آن بود كه لويه جرگهء اضطراري ادارهء بهتري ايجاد كند. اين كه بر سر روند گزينش نماينده گان و خود جريان لويه جرگه اضطراري چه ها گذشت همه مي دانيم ...

كوتاه اين كه هنوز نه تنها  اميدهاي حداقل مردم  و نيازهاي حد اقل جامعهء افغاني برآورده نشده اند ، بل با گذشت زمان شباهت هاي اوضاع  كنوني با اوضاع افغانستان در ميان سال 1992-1996 بيشتر از پيش روشن مي گردند. جريان حوادث در مجموع و از جمله جريان گزينش و كار  لويه جرگه و به خصوص تلاش براي  تحميل نظام تيوكراتيك - توتاليتار به شكل پيشنهاد ظاهراً بي ضرر يك پسوند و بدتر از آن روش تحميل اين پسوند ، ثبوت اين حقيقت تلخ است كه عاملين حوادث سال هاي  1992-1996 حاضر نيستند از تجارب تلخ و نابودي آور گذشته درس بگيرند . و در همين راستا ،  ايجاد ادارهء احتساب - در واقع همان ادارهء مخوف " امر به معروف و نهي از منكر دورهء طالبي - نشانهء نگراني آور ديگريست از تقويت مزيد  موقف نيروهاي عقب گرا در حاكميت كنوني.

آناني كه ظاهراً چشم به راه يك برايند دموكراتيك براي دورهء پسا طالبي بودند ، كسي انگشت اتهام را به سوي امريكا نشانه رفته و كسي هم به سوي لويه جرگه اضطراري . گويي افغان هاي هواخواه دموكراسي در  داخل و خارج كشور همه كارها و كوشش هايي را كه بايد مي كردند ، كرده اند و امريكا مانع كاميابي شان شده است و يا اين كه گويا  لويه جرگه ذاتاً ظرفيت تغيير و تحول پذيري ندارد و اگر مثلاً به جاي آن مجمع داراي نام مدرني داير مي شد  فرايند و  برايند ديگري مي داشت...

حرف بر سر اين نيست كه سياست امريكا تقصيري ندارد. در اين رابطه مي توان هزار و يك  تقصير را بر شمرد .

در اين نيز شكي نيست كه جريان گزينش نماينده گان و كار لويه جرگه  را به خصوص در دور دوم ، در مجموع  نمي توان آزاد و دموكراتيك ناميد .

در اين هم شكي نيست كه در دو نيم دههء اخير رژيم هاي استبدادي و اپوزيسيون هاي ارتجاعي با اتكا بر زور و با برخورداري از كمك هاي مستقيم و غير مستقيم حاميان خارجي شان ،  بر صحنهء سياسي افغانستان مسلط بوده اند و از هر دو سو در پي سركوب نيروهاي ملي و  ميانه رو.

و امّا ، ناگزير بايد اعتراف كرد كه به رغم موجوديت زمينه ها و ظرفيت هاي بالقوه ، تا هنوز در افغانستان ، طرفداران دموكراسي نتوانسته اند به حيث يك نيروي منسجم و قابل محاسبه در مقياس ملي عرض اندام كنند. در اين رابطه بيش از همه داعيه داران دموكراسي - از گروه ها ، تا فعالان سياسي و روشنفكران -  بايد از خود انتقاد كنند. در اين زمينه انتقاد از ديگران دردي را دوا نخواهد كرد. مثلاً ، چه سود اگر تنها تنظيم سالاران و جنگ سالاران را انتقاد كنيم كه چرا به نيروهاي دمكرات اجازهء فعاليت آزاد و مصوون را نمي دهند ؟!... وقتي دموكرات هاي ما با همديگر به خاطر كار براي آرمان هاي مشترك نمي توانند به تفاهم برسند و گاه حتّا تاب تحمل همديگر را ندارند ، از نيروهاي مخالف دموكراسي چه انتظاري مي توان داشت ؟!...

انتقاد هواخواهان دموكراسي ، ا ز سياست و روش امريكا نيز ناشنيده خواهد ماند ، مگر اين كه طرفداران دموكراسي به نيروي واقعي ، منسجم  و بالفعل و قابل محاسبه در معادلات سياسي در مقياس ملي  مبدل شوند .

بالاخره نيز بايد گفت كه ما يك بار تجربهء دموكراسي اعطايي از بالا را داريم و بايد دريافته باشيم كه چرا اين دموكراسي  با ناكامي مواجه شد . در اين رابطه از سؤاستفاده هاي گروه هاي  چپ و راست و حاميان شان  بسيار  سخن  رفته است ، همچنان از عدم توشيح قانون احزاب ، ولي در اصل مگر نه اين است كه ا ين  چانس بزرگ عمدتاً به دليل ناتواني ها  و يا در واقع  به علت عدم تبارز نيروهاي سياسي واقعاً دموكرات تحقق نيافت ؟!...

و اگر انتظار آن باشد كه بيگانه گان بيايند و دايهء مهربانتر از مادر شوند  و عناصر و گروه هاي  پراگندهء  هوادار  دموكراسي را  زير بال بگيرند  و رشد دهند و در چند   حزب و سازمان تنظيم و متحد سازند و به نيروي " توانا " مبدل كنند ، در آن صورت آيا سرنوشت آنان  از سرنوشت احزاب و تنظيم هاي مولد و مولود  بحران  23 سال اخير  تفاوتي خواهد داشت و چنين دموكرات ها و چنين دموكراسيي بر سر دموكراسي همان را نخواهند آورد كه كمونيست هاي ما بر سر كمونيزم و اسلاميست ها ما بر سر اسلام آوردند؟!...

البته  همبسته گي نهادهاي مدني جوامع آزاد و پيشرفته  با نهادهاي مشابه در افغانستان امريست مفيد و ضروري ، كه متاءسفانه هنوز چنين تمايلي در غرب به چشم نمي خورد  اگر هم چيزكي باشد بيشتر متوجه پشتيباني از نهادهاي  ميان تهي و وابسته به گروه ها داراي قدرت نظامي است كه نهايتاً موجب تقويه نيروهاي ضد دموكراسي مي شود.  

به هر رو ، اين يك حقيقت دردناك است كه هسته هاي نهادهاي جامعهء مدني افغانستان در مجموع بسيار به كندي رشد مي كنند و بسيار بطي و ضعيف عمل مي نمايند.  مثلاً :  حتّا ، آن رسانه هاي گروهيي كه در خارج از كشور و در فضاي آزاد و مصوون فعاليت دارند و خود را هواخواه آزادي ، حقوق بشر و دموكراسي مي دانند و هر يك كم و بيش چند و يا چندين سال سابقه و تجربه هم دارند ،  نيز  متاءسفانه تا كنون  نتوانسته اند نقشي را كه از آن ها توقع برده مي شود ايفا كنند.

هدف ما از اين انتقاد ، تضعيف نهادهاي جامعهء مدني نيست ، بل  جلب توجه به شناخت اين ضعف ها  و  كوشش در يافتن راه ها و امكانات براي غلبه بر آن هاست .  

شايد بهتر آن باشد تا ما هر كدام خودمان باري سر در گريبان كنيم و بيانديشيم كه  چه وظايفي در مرحلهء كنوني در برابر ما قرار دارند و تا حال در كدام حد توانسته ايم و يا چرا نتوانسته ايم اين وظايف را در عمل انجام بدهيم ، از مشهودات كاملاً ملموس اگر بگوييم  ، موارد زير را مي توان نمونه آورد:

- ما ، در برابر تلاش هاي آناني كه از غارهاي تاريك عقده و تعصب و ديدگاه هاي قومي ، قبيله يي ، زباني  و سمتي و امثالهم  به مسايل مي نگرند و به اين گونه بر تن  جنگ سالاران و تنظيم سالاران و تمايل آنان براي ابقاي قدرت شان در يك نظام در واقع ملوك الطوايفي جامهء مشروعيت ميدوزند و مي كوشند اين جنگ سالاران و تنظيم سالاران  منزوي از مردم و منفور مردم  را نمايندهء اين يا آن قوم و سمت معرفي نمايند و جنگ را تيورتيزه كنند ، ساكت بوده ايم.

- ما ، هنوز در حد آن نماينده گاني كه به رغم تهديد هاي جدي ،  در لويه جرگه ،  تنظيم سالاران و جنگ  سالاران را مستقيماً و روياروي انتقاد كردند ، از خود در فضاي آزاد و مصوون غرب  شجاعت و صراحت نشان نداده ايم.

- ما ، حتّا در دفاع از آن نماينده گان و كانديداني كه از سوي جنگ سالاران و تنظيم سالاران دستگير ، زنداني و شكنجه شدند اقدام مؤثري نكرديم.

- ما ، حتّا از  نماينده گان و كانديداني كه وحشيانه  ترور شدند ، بزرگداشتي نكرديم.

- وقتي كه بنيادگرايان سيما ثمر ، را متهم به كفر كردند و سلمان رشدي افغانستان ناميدنش ، در دفاع از او برنخاستيم.

- ما حتّا از خبرخود سوزي 24 دختر جوان در شهر هرات ، تكان نخورده ايم ...

اگر انسان هاي ساده  و بي مدعا در برابر كارهايي كه مي كنند مسؤوليت دارند ، رسانه هاي  جمعي نه تنها  در مورد كاري كه مي كنند مسؤوليت دارند ،  بل در موردكارهايي كه بايد بكنند و به آن ها  نمي پردازند نيز مسؤوليت دارند .

در كشور ما ديريست كه رسانه ها و به خصوص مطبوعات راه آساني را در پيش گرفته اند و هميشه كوشيده اند تا  ناتواني خود را با  متهم كردن مردم به  عدم علاقه مندي به مطالعه پنهان كنند.  در حالي كه  اگر ما چنان كه شايد و بايد كار بكنيم ، به يقين كه مردم بيشتر علاقه مند به مطالعه خواهند شد.

رسانه هاي گروهي ما - منجمله آسمايي - اگر به ساز و برگ آزادي انديشه و بيان ، به  محلْ گفت و شنود سازنده روي مسايل حاد و اساسي جامعه ، به وسيلهء تماس ، گفت و شنود  و مفاهمهء جمعي ، به وسيلهء ترويج فرهنگ دموكراسي ، و  به چشم بينا ، گوش شنوا و زبان گوياي مردم ، مبدل شده نتوانند ، در آن صورت اگر هم روند كنوني  تولد دولت در افغانستان به نتيجه برسد ، احتمال آن كه اين نوزاد  رو به آزادي و دموكراسي گام بردارد ، بسيار كم خواهد بود. دموكراسي همان گونه كه بدون نيروهاي سياسي طرفدار دمكراسي نمي تواند تحقق يابد ، به همين سان نمي تواند بدون رسانه هاي جمعي آزاد و معياري موجوديت يابد.

ما فرصت ها و چانس هاي بسياري را از دست داده ايم . بايد با توان تمام  و بدون هرگونه تاءخير و تعلل كوشيد تا  از چانس كنوني كه ممكن است آخرين چانس براي نجات كشور ما باشد استفاده كنيم و آن هم همين امروز ، زيرا فردا ممكن است كه ديگر دير باشد.