منتشره جنوری 2007

حفره های سیاه صحنهء سیاسی افغانستان

(برخی نکات در مورد بحران  جاری افغانستان)

 وضع کنونی افغانستان چی گونه است : آیا این وضع عادی است و یا بحرانی؟

هرگاه وضع کنونی افغانستان یک وضع بحرانی است، پس اولین وظیفه یی که در برابر همهء ما قرار دارد ، این است که از این بحران یک تعریف دقیق و درست ارایه کنیم :

- این بحران چیست؟

- وسایل و امکانات ما برای رفع این بحران کدام ها اند؟

-  ما تا کنون برای برطرف ساختن این بحران کدام کارها را انجام داده ایم و کدام کارها هنوز انجام نشده اند؟

-  کدام عوامل و نیروها ما را به طرف بحران می کشانند و کدام عوامل و نیروها ما را برای برون رفت از بحران یاری می کنند؟

با توجه به توسعهء ساحات  متشنج و نا امن و تداوم و تشدید جنگ ، حضور شمار کثیری از گروه های مسلح غیرقانونی ، ناتوانی ها دولت ، سردرگمی نیروهای سیاسی ، افزایش نارضایتی ها  و بسا  عوامل  دیگر،  وضع در افغانستان را به هیج صورتی نمی توان عادی تعریف کرد.

شکی نيست  که بحران جاری در افغانستان زادهء  عوامل متعدد داخلی ، منطقه يی و جهانی است.

تا جایی که به عوامل جهانی و منطقه یی ارتباط می گیرد، افغانستان ناگزیر است تا  واقعیت های منطقه و جهان و تناسب قوا را چنان که است مورد توجه قرار دهد. ما در محاسبه و عمل سیاسی خود باید  از این اصل حرکت کنیم که آوردن تحول  در واقعیت های جهان و منطقه و تناسب قوا در سطح جهان و منطقه ،  نه کار ما است و نه هم از عهدهء ما برمی آید. آن چی را که ما می توانیم انجام بدهیم و باید انجام بدهیم این است تا در گام نخست  دریابیم که چی گونه نقش عامل افغانی در رفع بحران افغانستان را می توانیم تقویت کنیم و اساساً عمده بسازیم.

به بیان دیگر ،  آن چی به ما افغان ها و به نقش ما افغان ها در چهارچوب امکانات و ظرفیت های ملی ما مربوط می شود ، این است که ما به سهم خود در راه برونرفت از این بحران کدام کارها را می توانیم و باید انجام بدهیم.

در راه انجام این وظایف،  گام نخست در  زمینه  این است که ما به یک تعداد پرسش های اصولی پاسخ بدهیم.  در اين جا تنها بر آن چی که تا کنون اصلاً مورد توجه قرار نگرفته است و يا کمتر مورد توجه قرار گرفته است ، کوتاه اشاره می نماييم :

- آيا می شود  دموکراسی را توسط عناصر و گروه هاي ضد دموکراسی پيريزی کرد؟

- آيا می شود تجدد و تحول را توسط عناصر و گروه های محافظه کار تحقق بخشيد؟

- آيا می توان هنجار و قانونيت را به دست عناصر و گروه ها يی که هنجار ناپذيری شان را بار بار ثابت ساخته اند ، به وجود آورد؟

- آيا می توان ملت- دولت را توسط عناصر و گروه های قومگرا ، ساخت؟

ارایه پاسخ های روشن به این پرسش ها ، مقدمه یی است برای  طرح یک اندیشهء اساسی نو جهت دریافت راه برنرفت از بحران موجود. در این رابطه  سه مسألهء کلیدی موجود اند :

1- اگر به صحنهء سیاسی افغانستان نظر کنیم ، با یک نگاه می توان  تشخیص داد  که  جناح های درگیر در جنگ های  میان سال های 1992-2001 ،  بر صحنهء سیاسی کشور کاملاً مسلط اند؛ رهبران سیاسی و نظامی این جناح ها هم همان هایی اند که مهر حوادث آن دوره را بر جبين دارند . گرچه پس از 11 سپتامبر با تبارز چهره های جوانتر در میان برخی گروه ها ، سخن از تبارز «نسل دوم مجاهدین» به میان آمد، ولی در عمل تاکنون این « نسل دوم» نتوانسته است تا نسل قبلی را به « تقاعد» سوق داده و رهبری گروه هایی مربوطهء شان را برعهده گرفته ، اندیشه ها و برنامه های نو را طوری که در نهایت منجر به تشکل یک نیروی محافظه کارمیانه رو  گردد ، ارایه دهد.

آیا عناصر مورد نظر توانایی آن را دارند تا با توجه به وخامت اوضاع در کشور ، نقشی را که از آنان توقع برده می شود ایفا بکنند؟

2- از سوی دیگر  گرچی تا کنون ده ها حزب و سازمانی که خود را رسماً متعهد به دموکراسی اعلام کرده اند ، روند ثبت قانونی را سپری نموده و ابراز موجودیت نموده  اند، ولی هیچ یک از این احزاب و سازمان ها نتوانسته اند تا به نیروی قابل محاسبه در صحنهء ملی مبدل شوند. فقدان نیروی سیاسی  تجددگرا، ملت گرا، عدالتخواه ، هوادار دموکراسی  و دارای نفوذ و توان سراسری افغانی يکی مظاهر بارز « حفرهء سیاه» صحنهء سیاسی افغانستان به شمار می رود که باعث هدر رفتن چانس ها و فرصت ها می شود. این در حالی است که تجددخواهی در افغانستان سابقهء یک قرنه دارد و چندین نسل از افغان ها در این راه مبارزه کرده اند. این در حالی است که شکست احزاب و تنظیم های پیرو ایدیولوژی های چپ ( حزب دموکراتيک خلق افغانستان) و راست ( احزاب و تنظيم های جهادی) ، به صورت بالقوه زمینه و فرصت آن را فراهم ساخته است تا نیروی های تجدد طلب ، عدالتخواه و هوادار دموکراسی ، به حیث وارثان حقیقی نهضت های مشروطه خواهی افغانستان ، با سطح دانش ، تفکر ، برنامه و تشکل معاصر دوباره در صحنهء سیاسی افغانستان تبارز نموده و در مسیر برنرفت جامعهء افغانی از بحران و بنیادگذاری فردای مطمین نقش سازهنده یی را ایفا نماید. در این رابطه به خصوص نقد بنیادی و بدون ملاحظهء  اندیشه ها ، برنامه ها و عملکردهای نیروهای چپ ایدیولوژیک - به ويژه حزب دموکراتيک خلق افغانستان  که یک دهه حاکمیت را در دست داشت- از اهمیت بسیار برخوردار است؛ نیروهای چپ ایدیولوژیک - چنان که تجربهء حاکمیت حزب دموکراتیک خلق نشان داد- رو به توتالیتاریزم و خشونت داشتند و فروپاشی مدل هایی که این نیروها از آن الهام می گرفتند، نشان می دهند که اگر هم آنان فرصت پیمودن راه مورد نظر شان را می داشتند باز هم  آن راه ها  به  ناکجا می رسیدند. 

3- آیا ممکن است تا همه نیروهای افغانیی که به صورت بالفعل و یا بالقوه در رفع بحران ذينفع اند و می توانند در این مسیر عمل کنند،  انسجام یابند و در کنار هم قرار بگیرند؟

در حالی که هنوز یک نظریه در مورد اساسات اندیشه یی و برنامه یی ایجاد چنين نیرويی موجود ندارد ، تنها حدس و گمان و ابراز امیدواری برای تبارز چنین نیروهایی نمی تواند ، هیچ مسأله یی را حل بکند. همچنان طرح تفاهم میان نیروهای ضد بحران تنها در حدود فرضیه ها و نصایح و صوابدیدها نمی تواند  کشتی آمال مردم افغانستان را به سرمنزل مقصود برساند؛ بل پیش از هر کاری لازم است تا  مفهوم تفاهم بین الافغانی در سطح یک اصل نظری مطرح گردد و از آن تعریف دقیق و روشن ارایه شود . پس از روشن شدن  ماهیت، اهداف  و وسایل و راه ها و نیروهای ذینفع در  تفاهم بین الافغانی، این نظریه باید در سطح برنامه يی  و اقدام سیاسی  ارتقا یافته و مقدمات و ظرفیت های لازم برای تحقق آن ها ایجاد شوند.

از نظر ما روشنفکران افغان می توانند و باید بتوانند لااقل از نظر اندیشه یی سهم خویش را در طرح و حل  مسایلی که به آن ها اشاره شد ، ایفا بکنند. همچنان رسانه های جمعی افغانی می توانند با طرح این مسایل آن ها را در محراق توجهء جامعه قرار دهند.

با توجه به همین ضرورت است که آسمایی در نظر دارد تا روی مسایل یاد شده و به ادامهء بحث « چی بایدکرد» و « می خواهیم ملت شویم و یا جمع پراگنده باقی بمانیم» ، بحث تازه یی را برای روشن ساختن  تعریف بحران جاری، عوامل بروز و  تداوم بحران  و  دریافت راه ها و وسایل برونرفت از بحران  به راه اندازد.

البته که دریافت راه ها و وسایل برونرفت از بحران هدف اساسی این بحث خواهد بود که می توان آن را به سه بخش تقسیم کرد:

- شرایط و مقدمات همسویی و همکاری نیروهای ذینفع در رفع بحران

- تعریف مفهوم « تفاهم بین الافغانی»

- شرایط و مقدمات تبارز نیروی میانه رو و هوادار دموکراسی

ما همه روشنفکران، فرهنگیان و شخصیت های صاحبنظر سیاسی  را فرامی خوانیم تا در این مباحثه اشتراک نموده و سهم انسانی و افغانی خویش را در روشن ساختن راه  رستگاری ملی  ایفا نمایند.

طوری که در آغاز گفتیم ، اولین وظیفه یی که در برابر همهء ما قرار دارد ، این است که از این بحران یک تعریف دقیق و درست ارایه کنیم ؛ لذا بحث را هم از همین جا آغاز خواهیم کرد،  تا بر مبنای آن در بخش های بعدی بحث بتوانیم راه ها و وسایل برونرفت از بحران را که هدف اساسی است ، جستجو کنیم.

***

بحث آسمایی زیر عنوان «حفره های سیاه صحنهء سیاسی افغانستان
(برخی نکات در مورد بحران جاری افغانستان) »