برگرفته از شماره ی 10 آسمایی- اپریل 1999

گفت و شنودها در مبحث فرهنگ با سید طیب جواد؛ دکتور دادفر سپنتا ؛ محمد زرين انځور ؛ عتیق الله پژواک

خواننده گان محترم ،
اينك بخش دوم گفت و شنود در بارهء فرهنگ را به خدمت تقديم ميداريم . اينبار دانشمند سرشناس افغان محترم سيد طيب جواد ، محترم دكتور دادفر سپنتا ، استاد پوهنتون بوخم آلمان ، نويسنده و پژوهشگر سرشناس زبان و ادبيات پشتو محترم زرين انحور و شخصيت سرشناس فرهنگي و اجتماعي محترم عتيق الله پژواك در بارهء پرسشهاي مطروحه نظرات شان را بيان مينمايند .

حميدالله عبيدي : نظريهء " جهان واحد و بهمپيوسته " يا به بيان ديگر " دهكدهء جهاني " و يا هم " جهاني شدن " ( Globalizition) تا حد زياد بازتاب واقعيتهاي جهان معاصر اند . اين واقعيت بخصوص در عرصهء اقتصاد و ارتباطات كاملاً مشهود است . شما قبلاً در مورد " فرهنگ جهاني " صحبت فرموديد . در اين ميان كم نيستند آگاهاني كه ميگويند : بلي روند جهاني شدن همگونيهاي زيادي را پديدآورده و توسعه و تعميق ميبخشد ، و اما درست در يك چنين جهاني توجه به حراست و انكشاف فرهنگ ملي به حيث پايهء هويت ملي اهميت بيشتر كسب ميكند ؛ ما ميخواهيم مانند جهان پيشرفته از دانش و خرد بهره ور شويم ، آزادي و ديموكراسي ، اقتصاد و تكنولوژي پيشرفته و رفاه و تعاون اجتماعي داشته باشيم ولي ميخواهيم هويت فرهنگي خود را هم نگهداريم .
نظر شما در اين مورد چيست ؟


ســيد طـيب جـواد :  در اين مورد كه فرموده ايد " ما ميخواهيم مانند جهان پيشرفته از دانش و خرد بهره ور شويم ، ‏آزادي ، ديموكراسي ، تكنولوژي و اقتصاد پيشرفته داشته باشيم ، اما ميخواهيم هويت فرهنگي خود را نگهداريم " ، در نظر با شما كاملاًموافقم ؛ فقط اين نكته را ميخواهم خدمت عرض كنم كه در عمل پاسداري از هويت فرهنگي بومي ، اكثراً بهانه ی بوده است براي توجيه استبداد ، مخالفت با آزادي و خردورزي و وسيله یی براي محروم نمودن بخشي از جامعه از دسترسي به حقوق انساني شان . كم نيستند در جهان شمار كشورهایـي كه متأسفانه به بهانه ياوه ايجابات فرهنگي ، دموكراسي و مردم سالاري را " يك ايدیولوژي وارداتي و بيگانه با شرايط عيني و فرهنگي جامعه " ، حقوق بشر ( مخصوصاً حقوق زنان از جمله حق اشتغال و تعليم و تربيت شان ) را " پديدهء فرهنگ غربي " و خرد ورزي را مايه " بي ثباتي جامعه عنعنوي " وانمود كرده با آن در افتاده اند .


حميدالله عبيدي : دورنماي فرهنگ جهاني ، آيا دورنماي همساني فرهنگها و زدايش تنوع فرهنگهاي موجود در جهان خواهد بود و يا اين كه فرهنگ جهاني دربرگيرنده و بازتاب دهندهء طيف وسيع تنوع فرهنگهاي ملي خواهد بود و ارزشهاي جهانشمول فرهنگي منبع غنا ، پويايي و شگوفايي فرهنگهاي ملي ؟

سيد طيب جواد : فرهنگ جهاني دورنماي همساني فرهنگ ها احتمالاً نيست ، دورنماي همزيستي فرهنگ ها است و فرهنگ جهاني همان جهان فرهنگ هایـي است كه در يك كليت فراگير و توانمند در كنارهم نشسته و از زيبايي و پويایـي يكديگر مزه و بهره گرفته اند . در اروپا و جهان سوم اين نگراني وجود دارد ، كه در سمت دهي و غناي فرهنگ جهاني ، نقش فرهنگ امريكایـي بيشتر خواهد بود . اين نگراني گرچه موجه است ، اما به اين نكته توجه نمي كند كه علت غناي فرهنگي امريكا ، در توانایـي اين فرهنگ براي امتزاج و درهم آميختن شاخه فرهنگ ها است . آنچه كه فرهنگ امريكایـي خوانده مي شود ، آميزه ايست از فرهنگ سفيدهاي مهاجر اروپایـي ، برده هاي سياه افريقایـي ، زرد پوستان چينایـي و جاپاني مهاجر ، پولينزي هاي هاوایـي و سرخپوستان بومي امريكا كه " انقلاب صنعتي " زمينهء آميزش آن ها را فراهم كرد . " انقلاب الكترونيك " احتمالاً زمينهء تكرار اين تجربه را در سطح دهكدهء جهاني فراهم آورده مي تواند . فرهنگ هایـي كه برخودمداري و برتري جویـي و يا كناره جویـي و دشمني با دگر انديشي ، تكيه مي كنند ، در " جهان واحد و بهم پيوسته و نيازمند به يگديگر آيند " درجه رفيع ندارند . انسان ها در همه جا يك سان تولد مي شوند ، مي خندند و مي گريند . طبيعت انسان يكي است . در زير پوست هاي رنگارنگ و جدا از بيرق هاي ملي چند رنگ ، همه ما خواهر و برادريم . گرچه در ادوار مختلف تاريخي ، گاهي يكي و گاهي ديگري جلوتر از ديگران بوده است .
حميدالله عبيدي : در برابر نظريهء بدبينانهء " رويارويي فرهنگها " اكنون نظريهء " ديالوگ ميان فرهنگها " قدبرافراشته است . آيا در واقع جهان آبستن هردو گرايش نيست ؟
سيد طيب جواد : جهان يقيناً آبستن هردو گرايش رويارویـي فرهنگ ها و گفتگوي فرهنگ ها است .
آن فرهنگ هایـي كه گمان مي كنند روزگار طلایـي شگوفایـي شان به سر آمده است و حالا بايد براي فرهنگ هاي جديدتر و جوان تر جا خالي كنند ، گمان مي كنند از راه روياریـي و يا اقلاً كناره جویـي ، عمر شان را مي توانند درازتر كنند . فرهنگ هاي جوان و پوياتر ، كه بر توانمندي شان اطمينان دارند ، مي خواهند از طريق تماس و تبادله و گفتگو ، نكویـي شان را ثابت و حريف را از ميدان بدر كنند . ديالوگ فرهنگ ها زمينهء آن را فراهم مي كند كه انسان براي همه انسان ها ، فارغ از تاريخ و جغرافيا ، احساس مسووليت كند و همه گان را يكسان دوست داشته باشد . در هر دوره تاريخ يكي طلايه دار بوده است و ديگران در پي رسيدن به او . حالا كه ما دگر طلايه دار نيستيم ، عقده نگيريم . ببينيم ، بپرسيم و بيابيم كه سر پيروزي طلايه داران در چه است .


حميدالله عبيدي : آيا ملل اروپايي از فرهنگ و نيز رابطهء فرهنگ و مدنيت برداشت همسان دارند و براي آنها تعريف هاي واحدي ارايه ميكنند ؟
از محترم دكتور رنگين دادفر سپنتا ، استاد در پوهنتون آخن آلمان ، تقاضا مينمايم تا به اين پرسش پاسخ ارايه بفرمايند .


دكتور رنگين دادفر سپنتا : بحث روي فرهنگ به مفهوم متداول در حلقه هاي فرهنگي كشورمان از صلاحيت من خارج است . در اينجا سعي ميكنم تا به اين واژه در چارچوب مباحثات جاري از ديد علوم اجتماعي اشارهء كوتاهي داشته باشم .
فرهنگ به مثابه عنصر " تعين كننده " سياست بين المللي بدنبال شكست " سوسياليزم واقعاً موجود " در برابر جهان غرب ، نخستين بار توسطه Samuel P. Huntingtonدر مقاله اش زير عنوان " جنگ فرهنگ ها " در سال 1993 مطرح گرديد . نويسنده اين مقاله اش را بعداً توسعه داده و بعنوان كتاب انتشار داد . از آنروز به بعد در مجامع علمي و سياسي جهان بحث داغي در اين رابطه در جريان است .
در مغرب زمين ، برخاستگاه اصلي اين جدال ، دانش پژوهان برداشت هاي ناهمگون از اين مطلب ارایـه ميدهند . در گفتمان امريكایـي ، انگليسي و فرانسوي بجاي واژهء " فرهنگ " كلمهء " مدنيت " را به كار ميبرند . جامعه شناسي و علوم سياسي آلمان بدليل ساختارهاي معين اجتماعي و جايگاه روشنفكران و دانشمندان و سير دگرگوني هاي اجتماعي از واژه فرهنگ برداشت خودشان را دارند .
گفتمان امريكایـي - انگليسي زير عنوان مدنيت ، مجموعهء نمادهاي اجتماعي يك جامعه را در يك مرحلهء تاريخي ، جمعبندي مي كند . اين نمادها شامل شيوه هاي اقتصادي ، روابط اجتماعي ، رفتارهاي سياسي ، ساختارهاي مسكن ، نظام آموزشي ، دين و نظام ارزشي و هنري يك جامعه ميشود . ديده ميشود كه مدنيت در اينجا مفهوم گسترده یی است كه توسطه آن كنش و واكنش هاي اجتماعي تعبير و تفسير و بيان ميشود . از جوامعي كه ويژه گي هاي همگون ميان اين نمادها وجود دارد ، بعنوان جوامع عضو يك مدنيت مشترك ( مشابه ) ياد ميشود . گفتمان آلماني ، با وجود تحولات چند سال اخير ، هنوز هم از فرهنگ برداشت محدود تري دارد . دست كم در آغاز مباحث وقتي از فرهنگ نام برده ميشود ، بيشتر مفهوم زيبايي ، نازكي و والاترين ها تداعي ميشود . دقيقاً شبه برداشت هاي افغاني و ايراني .
دسترسي به يك تعريف و برداشت همگون از مفاهيم فرهنگ و مدنيت همواره همراه با دشواري خواهد بود . اين دشواري بيشتر ناشي از اين ميشود كه اين مفاهيم اكثراً كاربست عام دارند ؛ اين مفاهيم در برگيرندهء مفاهيم متعدد ديگري اند كه هركدام بجاي خود موضوع مورد بحث علوم اجتماعي گوناگون است ؛ دانشمندان مربوط به مكاتيب متفاوت علمي و سياسي برداشت هاي متفاوت از اين مفاهيم ارایـه ميكنند .
در مباحث جاري دو مكتب فكري ، بار اصلي جدال را بر عهده دارند . در حالي كه تیـوريسن هاي مكتب " سيستم و كارآیـي " فرهنگ ها را بعنوان پديده هاي بسته و مستقل مطرح مي نمايند ، جانبداران مكتب ايدآلي فرهنگ ها را بعنوان پروسه هايي كه هدفمند اند و بر يك ديگر شان تأثير مي گذارند ، شناسایـي ميكنند . در مورد نخست فرهنگ و جامعه مجموعهء واحدي نيستند ، در حالي كه در مورد دوم ، فرهنگ در آغوش جامعه به واقعيت مي پيوندد و در يك پروسهء طولاني قوام مي يابد ؛ ولي اين مدنيت ( فرهنگ ) ايستا نيست و همواره دگرگون ميشود . ( Norbert Elias 1897-1990)
جانبداران تیوري " جدال فرهنگ ها " بيشتر مربوط دستهء اول ميشوند .
به باور من ، امروز در جهان در ميان فرهنگ هاي متفاوت تنها فرهنگ مدرن اروپایـي توانسته است جهانشمول گردد . فرهنگ اروپایـي كه با دوران روشنگري و خردگرایـي به " توسعه طلبي " پرداخت توانست نه صرفاً بدليل استعمار و سرمايه داري جهانشمول شود ، بلكه همچنان بدليل عنصر رهايبخشش ، گسترش يافت . اين فرهنگ برخلاف گمان عده یی فرهنگ مسيحي ـــ مذهبي نيست ، بلكه تقابل دين گرایـي است . در مركز فرهنگ مدرن انسان بعنوان موجود خودمختار قرار دارد . اين انسان آگاهانه نظام سياسي و اجتماعي اش رابر مي گزيند ، در چنين نظامي اداره كنندگان و اداره شوند گان هم هويت اند ، قدرت ، پديدهء زميني است ؛ در اين نظام فرد به تعبير كانت از وابستگي یی كه خود مسووليت آن را دارد ، بايد رهایـي بيابد .
فرهنگ به باور من شامل ارزشهاي زندگي باهمي ميشود . فرهنگ ها با هم گاهي در همزيستي و زماني هم در جدال قرار دارند و در چنين روندي متقابلاً بر يكديگر تأثير مي گذارند . فرهنگ عبارت است از شيوهء زندگي ، نظام ارزشي و رفتارهاي گوناگون انسانها و جوامع .


حميداالله عبيدي : روشن ساختن دلايل عقبماني شرق طي چهار پنج قرن اخير و پيشي گرفتن غرب بر شرق ، به بحث زياد نياز دارد و بدون آن درك عقبماني افغانستان نيز - به حيث يك كشور شرق اسلامي )دشوار خواهد بود . به همين سبب براي ورود به مسايل مبرمترم ميرويم اول سراغ آنچه كه طي اين بيست سال بحران ، بر فرهنگ ما گذشته است .


حمید عبیدی: ښاغى انځور، مهرباني وكړى او ووايي چې ورستيو دوو لسيزو زمونږ پر فرهنگ څه اغيزي كړى ، او سره له ټولو هغه څه چې شوي آيا بيا هم په فرهنگى ډگر كې په هغه لرلید كې چې تر سترگو كيداى شي څه هيله بخښوونكى ښكارندي (پديدي) او گرايشونه د تشخيص وړ دى كه نه؟


محمد زرين انځور: 
غواړم ستاسو د پوښتنى دواړو برخو ته يو گډ ځواب وركړم.
پر هغو زيانونو چى شل كلن بحران زموږ د فرهنگ پر معنوي او مادي بنسټونو تپلى ، كتابونه ليكل كيداى شى، خو زه به اوس ستاسو د پوښتنى په ځواب كې يواځى پر ځنيو اړخونو لنډ وغږېږم .
د ورستيو دوو لسيزيزو غميزې او كړكيچ ) بحران ( له بده مرغه زمونږ پر فرهنگي بهير او يا كلتوري برياوو ناوړه اغېزې لرلې دي. د هيواد په د ننه كې هغه بحران چې شل كاله پخوا د پور له اوومې پيل شوى، د ۱۳۵۸ لمريزكال د جدى په شپږمه يو خونړى پړاو ته ور داخل شوى او د ۱۳۷۱ لمريز كال د پور په اتمه ، په يو بل بدمرغه بهير كې ورگډ شوى دى، د افغانستان په څېر ي په يو غريب ساتل شوي هيواد كې ىې د يو لړ تاريخي كلتوري برياوو پر سر د پرله پسې گوزارونو په څير بايد په پام كې ولرو. دغه خونړي بهير زموږ راپاتې فرهنگي شتمنۍ له موږ څخه واخيستې او حتى د هيواد ډيرو معنوى ارزښتونو ته يې گواښونه راولاړ كړل. په دغه شل كلن بهير كې كتابتونونه لوټ شول، كتابونه وسوزېدل، ملي موزيمونه لوټ شول) او دا په حقيقت كې د هېواد د تاريخ د لوټولو تر حده تراژيدى ده ( مطابع او خپرنۍ موسسې وسوزول شوې، ښوونځى، پوهنتونونه او نور پوهنيز مركزونه لوټي لوټي شول، نشراتي مركزونه ړنگ شول او ټولې راپاتې كلتوري برياوې، له بنسټونو نړېدلې او ترى تم شوي دي. اوس له بده مرغه موږ ته د هيواد په داخل كې د كلتوري پرمختگ هيڅ نښې نښانې نه دي راپاتې، په دې برخه كې بايد هرڅه له صفره پيل شي. دا د افغانستان د شل كلن خونړي كړكيچ پايله ده .

موږ اوس د خپلو تاريخي كلتوري پديدو په باب يوازې د تاريخ د وركو پاڼو په توگه غږېدلى شو او بس...او دا ستره تراژيدي ده.
زه په دې نظر يم چې سړكونه بياجوړېدى شي، ودانۍ، ماڼۍ او كورونه بياجوړېداى شي، خو ملى موزيم او ملى كتابتونونه، ملى گالري او ان د انځورگرۍ يوه وركه تابلو او د موسيقي يوه وركه ټوټه بيا نشي راپيداكېدلى.
دا خو شو د غميزې يو اړخ، خو ايا دا چې بيا هم د هېواد د فرهنگ په اړه په او س او راتلونكي كې د هيلو كوم څركونه شته كه نه ؟ بايد ووايم چى له بده مرغه حكومتونو په دغه لړ كې د مپبتۍ ونډې پر ځاى تل منفي ونډه لرلې ده ، ځكه چې په دغو شلو كلونو كې زموږ پر هېواد تپل شوي حكومتونه تل د پوځي برياوو په تكل كې وو نه د اولس د كلتوري برياوو په تكل كې، خو وايي چې نړۍ په اميد خوړه شي او ژوند له «هيلو» سره ارزښت لرلى شي. تېرو شلو خونړيو كلونو كه زموږ هېواد او د هېواد راپاتې فرهنگي برياوې وسېزلې ، خو زموږ د اولس د ارادو ديوالونه يې پاخه كړل. كه په هېواد كې سوله ټينگه شي ، اوسنۍ بدمرغۍ پاى ته ورسيږي، يوه پياوړې ملي مركزي واحده اداره جوړه شي، د هېواد د وركو او سوزول شويو كلتوري برياوو پر كنډوالو د نويو فرهنگي پرمختگونو ماڼۍ جوړېداى شي.
په دغو دوو لسيزو كې د افغانستان د فرهنگ د ودې لپاره د انفرادي ارزښتمنو هڅو له گټور توپ او ارزښت څخه سترگې نه شو پټولى. په همدغو كلونو كې په انفرادي هلوځلو هم گڼ شمېر كتابونه او آپار خپاره شوي دي. ځينېو غيردولتى مژسسو، كلتوري، علمي او ادبي ټولنو بى له شكه چې خپله تاريخي دنده ترسره كړې ده او له دې وروسته هم بايد ټول اميدونه همدغو خواوو ته ولرو.





















حميدالله عبيدي : در شماره هاي بعدي ابعاد گوناگون مصيبت وارده بر فرهنگ ما بخصوص صدمات معنوي وارده را باز هم به بحث خواهيم گذاشت و به اين ارتباط پرسشهايي نيز عنواني شماري از صاحبنظران مطرح شده اند . و اما اكنون به پرسش مهم ديگر كه عبارت است از نقش رسانه هاي گروهي در عرصهء فرهنگي و تأثير آن بر شكلگيري فضاي مناسب رواني و قوام تفكري كه بتواند به امر رسته گاري ملي كومك نمايد . در اين رابطه از محترم عتيق الله پژواك كه از شمار شخصيتهاي صاحبنظر و شناخته شدهء اجتماعي اند و اكنون در پيشاور در مهاجرت به سر ميبرند ، خواهش ابراز نظر نموده بوديم . ايشان لطف فرموده و پاسخ جامعي ارسال فرموده اند كه متن كامل آن را به توجه تان ميرسانيم .

عتیق الله پژواک

وظایف، مسوولیت و رسالت رسانه های جمعی ملی  برون مرزی
به كمك محض اشاره یی به موقعيت ستراتيژيك و جيو پولتيك افغانستان اعم از كلاسيك و خاصتاً در حال و آينده و انگيزه هاي مداخلات متنوع خارجي ، هجوم رقابت هاي گوناگون و متعدد ايديالوژيكي ، سياسي ، فرهنگي ، نظامي و خصوصاً رقابت هاي اقتصادي بر كشور ما ( دشمن طاوس آمد پَر وي ) و صرف نظر از تقديم كليی از اين مصيبت ملي و محض اشاره یی به آن ، مي توان به نحو بهتر و اسانتري به سوال مورد نظر شما ، جواب مقنعي تقديم كرد .
براي سهولت بيشتر ، بهتر است رسانه هاي گروهي مطبوع و الكترونيك را منحيث مجموع به دو نوع يعني دولتي و غير دولتي و به همين اساس ميدياي برون مرزي افغانان را هم به تنظيمي و حزبي ازيك سو و به غير تنظيمي و شخصي از سوي ديگر تقسيم كرد .
به اساس تجربه ايكه موجود است وسايل ارتباط جمعي حكومتي ، معمولاً از هويت اصلي و مسلكي خود انحراف ميورزد و بيشتر تابع سياست طبقهء حاكم ميباشد .
بطور مثال وسايل ارتباط عامهء دورهء استيلاي كمونزم بر كشورما ، فاقد و مانع هرگونه روحيهء ملي ، اسلامي و ميهني و شامل انواع مفاهيم ضد و نقيض آن بود و از سبك و سياق استخباراتي بيگانه پيروي ميكرد كه عدمش به ز وجود .
برعكس اكثر وسايل ارتباط جمعي مجاهدين ، در گرماگرم جهاد و قيام ملي كه بيشتر در دو مملكت همسايه ما ، ايران و پاكستان متمركز بود و يا در ممالك ديگر ، بيشتر جنبهء مذهبي ، ملي و ميهني داشت . لذا منحيث عموم محاسن و مزاياي آن بيشتر و معايب آن كمتر ، ارزيابي ميشود .
به هر صورت آنچه كه از آن دوره و دورهء بعدي آن در ساحات مختلف نظم و نثر براي ما باقيمانده است ، از لحاظ كميت و كيفيت هر دو ، در تاريخ فرهنگ و ادبيات ما در پشتو و دري باب نو و برازنده ايرا تشكيل ميدهد .
ناگفته نماند كه اگر تقسيم وسايل ارتباط جمعي را به حكومتي و غير حكومتي ، مرغوب تلقي كنيم ، بايد گفت كه اولين نشريهء غير دولتي ما ( در عهد پادشاهي امان الله خان غازي ) همانا جريدهء ملي انيس بود كه در كابل بوجود آمد و پس از وقفه یی ، به نشريهء حكومتي مبدل شد .
همچنان قابل تذكر و تأييد است كه در ساحه نشرات بصورت عموم و در ساحهء نشرات ما در هجرت ، بصورت خاص ، عناصري چون ملكيت و منبع يا منابع تمويل با هويت اصلي و رسالت مسلكي هر نشريه تناسب و ارتباط نزديك دارد و از همين جاست كه خط فاصل جلي بين نشرات غير سالم و نشرات سالم و مسووليت پذير و نشرات صاحب رسالت اجتماعي و امين ، بصورت مشهود ، ترسيم ميگردد .
در مورد ميدياي برون مرزي افغاني مي توان ادعا كرد كه براي اكثر افغانان مقيم و مسافر و مهاجر ، يگانه منبع كسب فيوضات علمي و تربيوي و وسيلهء خبري و تنويري به حساب ميرود و با آنكه مردم تا حدي به آن عقيدت هم دارند ، اما در مورد سبك و سياق و همچنان محتويات برخي ازين نشرات گله ها و ناخورسندي هایـي هم موجود است .
اميدواري هاي زياد أين طبقه ازمردم رياليست ما به انتلكچول ها و چيزفهمان يا به عبارهء ديگر آرزوهاي قلبي ايشان به طبقهء منور و مدني ، در حقيقت از منبعي مي خورد كه در آن يك عالم از يأس و بدبيني ، ناباوري و عدم اطمينان و انواع نااميدي ها مستور و مضمن است و چشمان روح و قلب ايشان در صدد يافتن حتي كوچكترين روزنهء اميديست كه دال به نجات شان ازين مرداب مملو از تزوير و خدعه و مشحون از سالوس و ريا باشد . اينست طرز تفكر و خواب پريشانيكه بر اكثر مردم مصيبت ديدهء ما خاصتاً آنانيكه در داخل كشور و يا حواشي نزديك به آن بسر ميبرند و از نزديك با حوادث ناگوار جاري و ساري در ميهن و مصايب ناشي از آن ، هردم و هر قدم دست بگريبانند ، مستولي مي باشد.
اينك با متصديان و دست اندركاران ميدياي خارج مرزيست كه با اين كتلهء بزرگ هم ميهنان سرگردان و پريشان حال و ضمناً ناچار و دربدر خود از چه سلوكي كار ميگيرند .

چنانچه معلوم است بيگانه گان حريص و طماع از آواني كه زمينهء تفرقه اندازي را به منظور مداخلات بيشتر براي خود مهيا ساختند طبقهء چيز فهم و دانشور و قشر مدني ما هم از چشم بد و تيزبين ايشان بدور نماند و كوشيدند اين قشر موثر و معتبر در جامعه را نيز به نحوي از انحا ٍ بدام اندازند . لذا براي سوء استفاده از اعتبار معنوي ايشان در صدد ريختن دانه شدند و دام هاي همرنگ زمين گستردند تا آنكه موفق شدند تعدادي را بدام اندازند و از ايشان در تضعيف شيرازهء وحدت ملي و فرهنگ ملي كار بگيرند و در اين پلان خويش بيشتر در ساحهء ميدياي بيرون مرزي ، آنهم بصورت بسيار سري و غير مستقيم سرمايه گذاري كردند چه اين ساحه را موثرتر و نافذتر تشخيص دادند و در انتخاب خود موفق هم بودند .
جورج شولتز عصر موجود را نسبت اهميت شايان ميدياي جهاني ، عصر اطلاعات ناميد سير آزاد و سالم اطلاعات از دير به اينطرف آجندا و موضوع اكثر جلسات ، سيمينارها ، كتب و رسالات را تشكيل ميدهد .
چرچيل بعد از ختم جنگ عمومي دوم ، امواج ( BBC ) را با مقايسه با ميله هاي توپ هاي دورزن انگلستان ، در فتحي كه نصيب انگلستان و متخدين آن گرديد ، ارجح ارزيابي نمود .
گروهي مطبوعات را نسبت به موثريت و اهميت آن ، ركن چهارم دولت خواندند و جماعتي آن را آيينه و كساني آن را زبان مردم قلمداد كردند .
براستي هم نشرات سالم و سازنده و بالآخره ميدياي ملي و با مسووليت كه بر واقعيت ها متكي و داراي بصيرت سياسي بوده و با تحولات گوناگون در افغانستان و اطراف آن همگام باشد ، طبعاً با رشد ملي پيوند ناگسستني دارد چه حاوي انديشه هاي مفيد و مرغوب بوده و در مجموع معمار ملت ، مشوق و هادي مردم شمرده مي شود .
چون كشورما به مناطق اعمال نفوذ بيگانگان و مردم ما به گروپ هاي متخاصم و پيرو اين يا آن مبدل گشته است و اوضاع و شرايط كنوني زمينهء مداخلات اجانب را روزبروز گسترده تر مي سازد و افغانستان بعد از عزيمت روسان مورد تاخت و تازهاي نوع ديگر توسعه جويان كوچكتر قرار گرفته است و در نتيجه اوضاع سياسي ، اجتماعي و فرهنگي ما از وخيم ترين مراحل خود مي گذرد و يك قشر كوچك اما دكـتـــاتور و وابـــــستــــــــه بــــــــــه اجانب خواهان حكومت برماست ،
لذا كشورما امروز بيشتر به تنوير فكري و ارشاد ذهني نياز مبرمي دارد ، پس دادن فكر و انديشهء سالم به مردم از جملهء حتميات است ، تا جاييكه به عقيده برخي از متفكرين افغان متأسفانه بعضي تعليم يافته گان ما هم تا حدي محتاج اين نوع تنوير در ساحات نظر و عمل هر دو مي باشند .
شاعري و شايد هم حضرت سنایـي غزنوي راست :
عالمت خــفــتــه است و تو خفته
خـفـــتــه را خـفـتـه كي كند بيدار
لذا با ارباب و متصديان ميدياي خارج مرزي ماست تا بنا به ارشاد نص صريح قرآني طريق سعي بجا آورند و به قول حضرت حافظ بارامانتي را كه قرعهء فال بنام ايشان زده شده است ناديده نگيرند و از طريق تنوير افكار ، دعوت و ارشاد ( اعلام ) در بازسازي ذهني ، ثقافتي ، سياسي و اجتماعي مردم خود بكوشند و تنازع و ستيز را كه به تدريج شكل يك كلتور مخرب را بخود گرفته و كلتور جنگ و فساد ناميده شده و بيگانه پرستي يكي از فصول عمدهء آنرا تشكيل ميدهد ، به كلتور عنعنوي و پدري ما يعني تعارف و تعاون ، ايثار و گذشت ، ميهن دوستي و ملت خواهي بدل سازند .
علامه اقبال لاهوري را قطه ايست كه ذكر آن در اينجا مناسب مي نمايد :
واي گشته قومي كشتهء تدبير غير
كار او تخريب خود تعمير غـــــــير
منعمان او بخيل و عيش دوســت
غافل از مغزند و اندر بند پوست
به هر تقدير ، افغانستان امروزي در مسيري قرار دارد قهقرایـي و نزولي ، تاريك و باريك ، مبهم و نامعلوم ، مسيري كه هر دم به پرتگاه تباهي تام تقرب ميجويد . كشور ما در مرحلهء جديدي از تحولات نو ، مجهول و ناآشناي سياسي ، فرهنگي و اجتماعي قرار داده شده است .
فرهنگ ملي و كلتور اصلي ما مورد تاخت و تاز استعمار شوم فرهنگي و ناميمون است . هويت و اصالت ملي ما متضرر گشته و در نتيجه جميع شوون زندگي و حيات ما معروض به خطر و بحران و خلاصه جو اجتماعي ما به جو ناسالمي مبدل گرديده اســــــــت
كه رفع و دفع اين همه خطرات و نجات نسبي از اين همه بحرانات از جملهء وظايف اصلي علماي ديني ، خطبأ ، اهل منابر ، نويسندگان ، مصلحين ، مدرسين ، وعاظ ، روشنفكران ، طبقهء تحصيل كرده ، شيوخ ، روحانيون و قشر چيز فهم و ساير خيرانديشان به شمول والدين و روءساي فاميل ها ، سران اقوام و قبايل و بالآخره وظيفهء اصلي و عمدهء متصديان ميدياي ملي ما مي باشد ، تا در اين مقطع تاريخي دست اندر كار شوند و رسالت هاي خود را با وسايل و تسهيلات و قابليت هایـي كه در دست دارند ، انجام دهند . از همين جاست كه ثقلت و ظايف اصلي متصديان مورد نظر بنا به ارتباط همگاني و ابزار كاري كه دارند ، بخوبي عرض اندام ميكند .
مسالهء مهم ديگر كه جداً بايد توجه متصديان مورد بحث به آن جلب گردد ، عبارت است از " تشكل منسجم و پلانيزه "ء Organizition گروه هاي واحد سياسي ، اجتماعي و فرهنگي و اشخاص منفرد موثر ، اما پراگنده به يك وحدت بزرگ و موثر .
فقدان اين نوع " تشكل " سياسي كه اصلاً معلول نوعي تشتت و پراگندگيست ، نه تنها به ما مجال فكر و انديشهء سالم ، تفاهم و تبادل نظر و تجربه و توحيد قابليت ها را نداده است ، بلكه اكثراً ما را به طرف نوعي از بي تفاوتي ، دلسردي و حالت انتظارمطلق كشانده ، تا حديكه ما را بعضاً به تماشاگران بي مسءوليت مبدل ساخته ( تكرار ميكنم ) و نتيجتاً از ابتدایـي ترين شكل " تشكل سياسي " و فكر محروم و بازداشته است .
اين هم از جملهء وظايف همين متصديانست تا افرارد ، عناصر و اجزاي اين نوع " تشكل " را كه در اثر جنگهاي طولاني و انواع استبداد توام با اختناق ، بعد و فاصلهء مكاني ، انواع ترور ، فقر سياه مالي ، جابجاشدن هاي اجباري و دزد گفتن و بربستن ها از هم جدا نگهداشته شده اند ، بهم آرند و از آن شبكه “ Network ” واحدي تشكيل دهند . عـــلامــــــه اقـــــبال گويــــــــــــد :
" ضــربـتـي بـــايـــد كه جان خفته برخيزد ز خواب " .
چون جدا هستيم انگشتان افگاريم ما
مشت اگر گرديم ازان دندانها خواهد شكست
" مرحوم عبدالرحمن پژواك "
همچنان چيزنويسان و شاغلين ميدياي افغاني در هرجایـي كه هستند بايد در مقام ثالثين بالخير و مصلحين بري از هرنوع تعصب مبتني بر وابستگي هاي ناموجه ، قرار داشته باشند . و به قول حضرات سعدي از محنت ديگران بيغم نشوند و از مقام منيع خيرانديشي به مقام نازل تعلقات زيان آور تنزل نفرمايند و به سطوح نازل انديشه و تفكر تقرب نجويند ، چه اين زمستان شوم خواهد گذشت و . . .
سيد جمال الدين افغان علت پس ماندگي ملل و نحل مشرق زمين را از دو چيز ميدانست : تعصب و استبداد و ميگفت چيزيكه ما را از ين ورطه نجات ميدهد ، غيرت است وغيرت كسي دارد كه قدرت را در جامعه و شكوه را در وطن مي جويد .
براستي هم انواع تعصباتي كه متأسفانه بين ما رايج است ، لكه هاي سياه و شومي در صفحهء درخشان كلتور ما به حساب مي آيند . لذا بازهم همين متصديانند تا با درنظرداشت آنچه گفته شد در پي تكوين يك اجنداي ملي گردند و پلتفرم و زمينهء ديگري منحيث پلتفرم الترناتيف و بديل برپاسازند و مردم خود را بسوي اصول و قواعد اسلامي ، مدني و ملي رهنمون گردند و جلو اين همه اوضاع بد را ( اقلاً ) از بدتر شدن سد نمايند و براي هموطنان گم كرده راه ، خويش درين باديهء تاريك و نا آشنا مشعل هدايت افروخته و نقشهء جلي رهنما تهيه دارند .
چيز ديگريكه به عقيدهء اينجانب تذكر آن نه تنها ضروريست بلكه تقاضاي آن از جملهء حتميات است عبارتست از انتخاب موضوع در نگارش و پروردن آن با تكيه بر سبك و سياق عالي تنويري و تلقيني توأم با معيارات بلند اصلاحي و ارشادي .
بطور مثال در شرايط بد و درهم كنوني كشور ، بايد به آن موضوعاتي پيچيد كه اقلاً دردي از دردهاي متعدد و فراگير ما را دوا كند و گوشه یی از اذهان تيره و تار ما را روشن سازد ، نه عكس آن .
درينجا بد نيست - با تقديم معذرت - به موضوع ديگري كه از موضوع فوق الذكر ظاهراً جداست ، ولي معناً مرتبط تلقي شده مي تواند - چار نارچار - اشاره یی شود كه عبارت است از موضوعات خالص علمي ، تاريخي ، يا مثلاً جغرافياي تاريخي و يا مسايل حقوقي ذات البيني اكثريت و اقليت هاي ملي و ميهني ما و امثالهم .
تحقيق ، ريسرچ ، ذكر شواهد و دادن ريفرنس و مآخذ متعدد ، اما معتبر ، استناد به منابع معتبر تاريخي و علمي ، در يك يا چند موضوعي كه فوقاً به آن اشاره شد ، اقداميست بجا و شغليست شريف و خدمتيست علمي كه در ذات خود اهميت بسزایـي دارد و هم نيازمند پشت كار و تخصص مسلكي ميباشد .
اما اگر اين موضوعات مبارك و سچهء علمي و امثال آنرا و يا چند تایـي از آنرا - خداي ناخواسته - براي اهداف پوچ سياسي زودگذر و پرضرر استخدام و بسيج كنيم ، اصولاً و اساساً كار شايسته یی محسوب نمي گردد . مثلاً تتبع و تحقيق در قدامت تاريخي زبان پشتو ، يا دري ، كه هردو السنهء تاريخي ، پدري و ميهني ماست ، يا مثلاً موقعيت تاريخي و باستاني خراسان ، يا سيستان ، زابلستان ، يا كابلستان قديم ، يا از آن هم گذشته تحقيق در مورد ايران زمين ، توران زمين فارس و امثال آن از لحاظ جغرافياي تاريخي امريست عالي و اشتغاليست علمي ، اما اگر اين همه زحمات علمي و تاريخي را براي لعن و طعن اين و آن خاصتاً برادران هموطن خويش ، بر خود هموار سازيم ، كاريست ناشايسته ، كه نبايد به آن مشغول شد ، چه زبان ادبي و مدني و يا انقلابي آنهم تنويري و اصلاحي با زبان دشنام و توهين ، طعن و لعن فرق بارزي دارد .
از آن جمله است جنگهاي قلمي ايكه كه بعضاً حتي بين برادران ارجمند و دانشمند ما عمداً براه انداخته مي شود ، خاصتاً براي افغانانيكه در مرز و بوم خود و حواشي آن در لجن انواع مصايب جبراً غوطه ور و عملاً با آن دست بگريبانند هرگز و هرگز نه تنها خوش آيند نيست ، بل قابل تأسف ، يأس آور و درد آور است .
مثلاً هنگامي كه تني چند ازين ارجمندان دانشمند راجع به موضوع مشخصي بحث و جدل مي كنند و بر مسند قضاوت تكيه مي زنند و در بارهء قوم يا قبيله یی از هموطنان خود يا غير آن اظهار عقيده مي كنند ، چنان حكم كلي و قاطعي صادر ميكنند كه استثنأ را در آن جایـي نيست و جميع افراد و اجزأ اين " كُل " را بلا استثأ مورد استهزا و شتم قرار ميدهند و عمداً از اصول منطق و عقل سليم و قضاوت درست عدول ميفرمايند و ديده و دانسته برخود و ديگران ناروا و ظلم ، روا ميدارند و بخاطر شبشي پوستين را به آتش كين مي كشند كه عمليست نه تنها غير ضروري ، بي موقع و بيجا بل نتايج سو ء و زيان آوري هم به دنبال خواهد داشت .
و بالآخره با همين قشر مدني و متصديان ميدياي ملي ماست تا در ارشادات و تلقينات اصلاحي خود ، مردم مأيوس و درماندهء خويش را از يأس و نااميدي هاي مضاعف برحذر داشته و مبتني بر ارتباطات وسيع ، تسهيلات ، قابليت ها و امكاناتي كه در دست دارند ، در خلال نبشته هاي خود دو عنصر بس مهم و اساسي يعني اسلاميت و افغانيت را كه دوپايهء استوار و دو ركن بامقدار هويت و وحدت ملي و اميال و آرزوهاي قلبي ما را تشكيل ميدهد هرگز از نظر دور نداشته و در مورد عرق ديني و عرق ملي داد سخن داده و هموطنان خويش را از فيض و بركات آن آگاه و آگاه تر سازند .
فكر مي كنم بيش ازين باعث درد سر نشده ، با آرزوي اينكه اين عرايض به منزلهء پيامي از افغانان آوارهء اين ديار به آوارگان آن ديار تلقي گردد و ضمناً با استدعاي توفيق اين عرضنامه را به پايان مي رسانم .
والسلام