شین  شيرآغا


انقلاب کبیر*




يک تصادف چشمهایم را در برابر حقایق باز کرد. گویی آدم يک پرده را بالا کند و چيزهای پشت پرده را ببیند . پارسال نزديک های کرسمس برای ديدن دوستها و اقارب رفته بودم به هامبورگ . چون هامبورگ از شهر ما زياد فاصله دارد ، در اول قرار بود که يک هفته آن جا بمانم ، تا بتوانم در شنبه بعدی با تکت آخر هفته به خانه برگردم‌؛ مگر  تصادفی روز پنجشنبه يک رفيقم پيدا شد که ميتوانستم مفت و مجانی با او سفر کنم  .  من هم برای صرفه جويی سی مارک و راحت بيشتر قبول کردم . وقتی که  خانه رسيدم نزديکهای يک بجه شب بود. برای این که اولادها ره از خو بيدار نه کنم دروازه ره بسيار آهسته واز کدم و بی سر و صدا داخل منزل شدم . 
  ده دهليز بودم که متوجه شدم دروازه اتاق سالون و از و چراغش هم روشن است، دقت که کدم صدای بچه و دختر مه شنيدم ، که از غيبت مه سؤ استفاده کدن و تا ناوخت شو بيدار شيشتن . 

مه که نباشم اولادا همرای يکی دگی خود آلمانی گپ ميزنن .  سر از ای که چند دفعه سر شان قهر شديم و منت شان کديم ،  مگر  هيچ فايده نه کد.

گرچه میفامم که ای کار خوب نيس ، اما کنجکاوی مثل شيطان مره مجبور ساخت ، که از پشت دروازه گپ اولادا ره بشنوم .  چون آلمانی ره خوب نه‌ميفامم ،‌ گل گپای شانه درست نه فاميدم . بچيم و دخترم آلمانی ره مثل خود آلمانها تلفظ ميکنن و تيز تيز گپ ميزنن .    خو خير ،‌ مطلبِ گپای شانه فاميدم .   دخترم برای بچيم گفت‌:

- نی پير مرد بيچاره ره غرض نه گير .  او کدام قصد بد نداره . ده دنيای خود غرق اس .   مثل پدرهای شرقی دگه اس .   يک خوارخوانده ترک دارم .   پدرش از پاپا کده هم سختگير تر اس .

و بچيم با يک رقم مسخره‌گی جواب داد‌:

- او ترک بيچاره خدا ميدانه که از کدام قريه ترکيه آمده ؟ خدا ميدانه که سواد داره يا نی‌؟ پاپا خو خوده آدم روشنفکر و عصری ميگه .  . .

- گپ تو خو درست اس . خو مگرم ده محيط شرقی عادت کده .   مه و تو خورد بوديم که اروپا آمديم .   بر ما ای گپها آسانتر اس .  پاپا نه ميتانه که حالی از سر شروع کنه .

- حالی کی گفته که از سر شروع کنه .  . .

ده همی وخت گويا ده تلويزيون چيزی ره ديدن ، که بچيم گفت‌:

- باز کرسمس آمد خو ما نه کرسمس خات داشتيم و‌نه جشن‌سال نو . حالی خو ده همی اروپا زنده‌گی ميکنيم . شو و روزه همرای همی جنتری عيسوی حساب ميکنيم . کفر خو نه ميشه که ما هم دَرختکِ کرسمس داشته باشيم .  شو سال نو آتش بازی کنيم .  خنده کنيم ساتيری کنيم . ..

- تو باز شروع کدی . پارسال مثلی که از يادت رفته .  گُمشکو از همی گپها تير شو .  اگه نی باز سر تو مامی و پاپی جنگ و جنجال خات کدن.

- خودت خو ميفامی که گپ چيس .  او دعوا هم سر گپ مه و از خاطر مه نبود. دل شان سر يکی ديگه پر بود .  گپ مه بر شان يک بهانه شد.

- ای که خود شان پروبلم دارن خو گپ مالومدار اس ، مگرم ما اگه بر حل مشکل کومک کده نه ميتانيم‌، آتشه خو بايد پکه نه کنيم .

- مه چی آتشه پکه کديم .  پاپا گفت :«کريسمس جشن ما نيس جشن عيسويهاس . » مه برش گفتم :« پاپا شما خو خودتان ميگين که ده قرآن ابراهيم خليل‌الله ، موسی کليم الله و عيسی روح‌الله گفته شده .  اگه ايتور اس خير جشن تولد عيسی مسيح ، که مسلمانها هم او ره روح‌الله ميدانن بايد کفر نباشه . ..»

- پيرمرد بيچاره خودش هم ای گپها ره خوب ميفامه‌؛ مگرم وختی مه و تو ده ايـباره گپ ميزنيم ، او ميترسه ...

- از چی ميترسه ، از ای که مسيحی نشم ؟! از ای که آلمانی نشم‌؟!

ايتو خو شده نه ميتانه که ده يک جای آدم زنده‌گی کنه و تنها بديهايشه ببينه . مه خو اُشتوک نيستم ، که گپهای پاپی جانته چشم بسته قبول کنم .  از خود چشم دارم ، از خود عقل و قضاوت دارم . بده بد ميگم و خوبه خوب .  باز بد و خوب يک چيز نسبی اس .  يا ای که هرچی پاپی جانت گفت قبول شوه يا ای که جنگ و جنجال ميکنه .  ده جای که کسی خره لت کده نميتانه او اولاد خوده سبز و کبود ميکنه ، مراعات مامی ره هم که تکليف قلبی و روانی داره نه ميکنه ... گپ سر تربيه کدن نيس . اگه گپ سر تربيه کدن ميبود ، او تا به حال بايد ميفاميد، که لت تاثير سر چپه داره . .. او کوفت دل خوده سرما ميکشه ...

- ببی نی تو خودت هم مثل پاپی استی . عوض ازی که خونسرد و منطقی فکر کنی ، زود عصبی ميشی ...

- نی خير دل تو اس ، که سر از ايقه تشنج و جارو جنجالها هنوز هم فرشته باشم‌ و پاپی جان تره دوست داشته باشم . ..

- مه درکت ميکنم . مگرم يک ذره که حوصله کنی گپ ده اوجا نه ميرسه .  اينه مره بـيبی .  از تو کده سختگيری سر مه زيات اس .  تو خو يگان چکر همرای رفيقايت بيرون هم رفته ميتانی‌، سير علمی مکتبه هم رفتی . مه بـيچاره ره ديدن ام تی وی هم نه ميمانن . ..

- فقط مه نه ميفامم که وختی ده خانه تنها باشی ، يا وختی که خانه فرشته جان ميری چی ره ميبينی‌!. . .

- اينه بـيبی عوض ازی که مره درک کنی ، همرای مه هم سر دعوا و جنجاله داری .  بيا گمشکو از ای دعوا تير شويم .

- خير تو که خواهرم استی همرای تو که گپ نزنم ، همرای کی گپ بزنم‌؟!

- مه کی گفتيم که گپ نزن .  ده ای باره زياد گپ زديم و بازهم گپ خات زديم .  مگرم حالی بيا ده باره يک چيز دگه گپ بزنيم . خوده آرام بساز که باز صبح ده مکتب کوفت خانه ره از کدام هم صنفيت نه کشی . ..

- نی ، تنها گپ کوفت خانه نبود. خودش لچکی کد و پشت سرم گپ چتی زد ، فکر کد نه ميشنوم‌ ، يا مثل دگا ازش ميترسم. او هر کسه توهين و تحقير ميکنه .  کل هم صنفيهايم سرش دل پخته بودن ؛ خو ازش ميترسيدن‌ و برش چيزی نه ميگفتن .  مه ايتو حقشه دادم ، که بفامه افغان يعنی چی‌ و دگه افغانه خو مانده ، که بر همسايش هم گپ بد نگويه .

- سيل کو ! سيل کو‌! ميخايم همی سيت آرايشه بر مامی تحفه بتم . .. تو خو ميفامی يا نی‌که هفته دگه چی گپ اس ...

- چوچه‌گک خودکت ای گپها ره از مه ياد گرفتی ، حالی خوده سر مه مادر کلان مه ميسازی . 

- خو سيل کو نی ، که هسرم ريشخند ميکنی . مه از خاطری برت گفتم ، که باز نشه که رقم پارسال بی خبر از يکی دگه بر مامی يک رقم تحفه نـخريم .

- مه ره دلم اس ، که برش ساعت دستی بخرم‌ . . .

- مه همو سيت آرايشه خوش کديم . مگرم پنج مارک کسر بودجه دارم .  اگه برم قرض بتی ده ماه دگه برت پس خات دادم .

- مه هم وضع جيبم خوب نيس ، خو مگرم کومکت خات کدم .

- اينـتو بچی خوب باش .  راستی تو هنوز شيرينی شروع کاره هم برم ندادی .

- ده اول هفته آينده که معاش اولمه گرفتم ، حق تره هم خات دادم .  مه خو همرايت وعده کده بودم ، که وختی کاره شروع کدم ، هر ماه کومکت خات کدم .

- چند برت ميتن‌؟

- يکصد و پنجاه مارک .

- عيش کدی . چندشه بر مه ميتی ؟

- يک پنج ، ده مارک ده ماه بست اس .

- چقه کم ؟! خير اس ده ای ماه ده مارک برم زيادتر بته . ميخايم بر ريسپان بازی ، يک ريسپان بخرم .

- چرا پاپی جانته نه ميگی که برت ريسپان بخره‌؟

- چند دفعه برش گفتم ،‌‌مگرم ياد فراموشی داره‌

- تو هم خوب گپه پيدا کدی : «‌ياد فراموشی داره‌!» ، يادفراموشی نداره .  پيسه دوست اس‌، پيسه دوست .  اينه مه هفده ساله شديم مگرم يادم نميايه‌، که برم کدام تحفه يا سامان بازی خريده باشه . ..

- ببی نی ، که تو او بيچاره ره درک نه ميکنی .  او از آينده ترس داره. ميگه اگه ده ماکمه هم پناهنده‌گی ما رد شوه و ما ره يک روز از آلمان بکشن ، چی کنيم و کجا بريم .  ای گپه خو راس ميگه . 

- مره دلم اس ، که غير از تقسيم اخبار روزهای يکشنبه يک کار دگه هم پيدا کنم .

- چی کار‌؟

- تيپ کمپيوتری . ده يک ماه اگه سی چهل ورق هم برم پيدا شوه ، سه چهارصد مارک خات شد.

- کمپيوتر شه از کجا خات کدی .

- حق‌الزحمه تقسيم اخباره که يک سال ذخيره کنم ، يک کمپوتر دست دو خريده خات تانستيم .  از همی خاطر ماهانه از پنج ، ده مارک زيادتر برت داده نخات تانستم .

- ميخايم که ده ای کار مام همرايت شريک شوم .

- ده پسه جمع کدن؟

- از ده مارکی که ماهانه برم ميتن چيزی ذخيره کده نميتانم . مرم ده تيپ کدن همرايت کومک خات شدم .

- به شرط ازی که اول کمپيوتره درست ياد بگيری . ..

- چتور اس که از خاطر روز تولد مامی بر پاپی هم بگوييم ؟

- پارسال که برش روز های تولد کل ما ره گفتی خوب فايده کد ، که امسال بگويی‌!؟

- بيچاره ياد فراموشی پيدا کده ، اگه نی ايتو نيس که دلش نخايه ...

- هر وختی که اخبار بی بی سی و صدای امريکا و روسيه و ايران و هند و اسراييل يادش رفت ، باز او وخت گپته باور خات کدم . 

مثلی که باز کانال تلويزيونه تغيير دادن ، که دخترم گفت‌:

- خبر داری که باز يک دختر افغان خودکشی کده‌؟

- هان پدرش ميخاسته به زور به يک نفر که پانزده بيست سال ازش کلانتر بوده ، عاروسی کنيش .  دختر هرچقه دليل و دلايل گفته ، هرچقه عذر و زاری کده پدرش سرش دل نسوختانده . 

- چی پدر بدبخت و متعصب .

- از بدبخت هم کده بدبخت تر .  مگرم برو دگه بخير خو کو اگه نی از ديدن ای فلم وحشتناک ده خو خات ترسيدی. هله بخير بخی دگه ...

مه برای ازی که گير نفتم ، آهسته داخل اتاق خو شدم . بی سر و صدا کالايمه تبديل کدم و بدون ششتن دندان ده جای افتادم ، که خو کنم .  گرچه مانده و کوفته بودم‌ ، مگرم‌صحبت بچه و دخترم مره به خو نماند. فکر که کدم ، به يادم آمد که شانزده سال پيش ، يعنی ده همو سال اول عروسی در روز سالگره مادر اولادا بريش يک تحفه خريده بودم‌ و پس از او دگه نه سالگره گرفته شد و نه تحفه دادم . 

پارسال اولادا جشن تولد مادر خوده جشن گرفتن‌ ، مگرم مه نماندم شان که روز تولد مره جشن بگيرن.

به ياد سفارش داکتر خانه‌گی و داکتر روانی افتادم ، که به خاطر رفع دپريشن مادر اولادا چند دفعه گفته بودن ، که بايد روزانه برای قدم زدن ببرمش و همرايش مهربان باشم . . .  مگر  راستش ای که خودم هم از وختی که آلمان آمديم غم درون شديم .  تمام روز بـيکار استم . تمام روزه خو آدم ده کتاب خاندن ، راديو شنيدن و موسيقی شنيدن هم تير کده نميتانه . ای طرفهای ما چندان دوست و رفيق هم پيدا کده نتانستم ، که يگان روز بشينيم غوره دل حوده او کنيم ، يا يگان گلون تازه کنيم...

ده باره اولادا هرچی که به عقل و فکرم درست بود، کدم .  از هيچ چيز صرفه نه کدم افغان تربيه کنم شان . عيد و برات و نوروزه جشن ميگرفتم‌، موسيقی افغانی ، ويديوی افغانی و فلم افغانی هر چی که قابل ديدن و شنيدن پيدا کده ميتانستم ، پيدا ميکدم ، که مبادا اولاده از فرهنگ ملی بيگانه شون .  تلويويزن و ای چيزها ره هم هميشه کنــترول ميکنم ، که اوالادا با ديدن چيزهای خراب چشم سفيد نه شن .   مگر  چی عرض کنم ، که ده ملک و خاک بــيگانه و باز او هم ده اروپا و امريکا برای افغان چقه سخت اس، که اولاد خوده افغان تربيه کنه .  خورد که بودن راستش ای که يگان وخت نسق شان هم ميکدم ، که بفامن يک نان چند فتير اس و بفامن که اولاد افغان بايد پدر و مادر خوده چتو احترام کنن و ده بــيرون چتو رفتار و کردار داشته باشن .  راستش ای که حالی دست خوده ميگيرم و شيطانه لاهول ميگم . تنها يگان وخت که از چته براين و مره بيخی عاصی بسازن يگان قفاق ميزنم شان .   مگر  پس از شنيدن گپهای بچه و دخترم فاميدم ، که کل کوششهايم بيفايده بوده...

روز دگه که از خو خيستم ، باز سر گپهای ديشو اولادا فکر کدم . سر چيزهای که ده هامبورگ ده باره بدبختی يگان فاميل افغان شنيده بودم ، فکر کدم . بالاخره فاميدم ، که نی ايتو نه ميشه .  بالاخره تصميم خوده گرفتم‌- ايتو تصميم که مادراولادا و اولادا همرای کل عقل افغانی و درسهای اروپايی خود خوشه هم نديده نه ميتانستن .

هفته بعدی ده شو سالگره مادر اولادا ساغتهای شش بجه ديگر بود‌که دروازه زنگ زد .  مادر اولادا را به نام پايان خاستن .  پس که آمديک دسته گل مقبول بود و يک قوطی که با سليقه عالی بسته بندی شده بود ، ده دست داشت. تا قوطی ره واز نه کدن و کارت تبريکی ره که پالوی دسته گل سنجاق شده بود نه خاندن نفاميدن که چی گپ اس .  شب سالگره همه شانه بردم رستورانت .  روز پس از سالگره برای خود اولادا پيسه دادم ، که برن درخت کرسمسه سرشته کنن .  ده کرسمس برای اولادا يک يک واکمن هم تحفه خريدم . ..

خلاصه ای که به گفته اولادا انقلاب کدم و به گفته مادر اولادا خدا نذرشه قبول کد .  مه گرچه از ای که پت کده گپپای اولادا ره گوش کديم ، پيش وجدان خود خجالت استم ،  مگر  از ای که با ای گناه از ارتکاب گناههای کلانتر نجات يافتيم خوش استم . 

شو نوروز هم آرزوی مه برآورده شد و مطمين شدم ، که اولادهايم افغان خات ماندن .  ميپرسين چتو‌‌، برای تان ميگم .  شو نوروز بچيم گفت‌:

- پاپا اگه ممکن باشه لطفاً صبح مره ده موتر به مکتب برسانين ...

- چتو صبح خو سرويسها نورمال کار ميکنه‌!؟

- بلی سرويسها خو نورمال کار ميکنه مگرم صبح ده صنف ما نوروزه تجليل ميکنيم . ..

- نوروزه ده صنف تان تجليل ميکنين‌!؟

- بلی معلم آلمانی ما گفته بود ، که هر کدام ما راجع به يک موضوعی که خود ما ميخواهيم ، مقاله نوشته کنيم .  مه فکر که کدم گفتم بهتر خات بود ، که ده باره وطن و تاريخ و فرهنگ ملی خود ما يک چيزی نوشته کنم .  رفتم کتابخانه چند کتاب گرفتم . يک مقاله جانانه ده باره نوروز نوشته کدم .  معلم هم برم يک مثبت نوشته کد ، هم خواهش کد ، که مقاله خوده به آواز بلند برای هم صنفيهايم بخانم .  کل شان خوش کدن و بسيار علاقه گرفتن .  دختر پهلوفَيلم پيشنهاد کد ، که نوروزه ده صنف جشن بگيريم .  معلم ما هم به خوشی قبول کد. مه وظيفه گرفتم ، که ميوه نورزی تيار کنم‌ و کستهای موسيقی افغانی ره ببرم .  همصنفيهايم هم هرکدام شان يک چيزی خات آوردن ...

هان راستی مقاله مه ده مجله مکتب چاپ خات شد. مقاله دختر پهلو فيلم هم که ده باره تاريخ و فرهنگ افغانها نوشته کده ، ده عين شماره مجله چاپ خات شد.

صبح دريشی نو خوده که به مود روز اس پوشيدم . اولادا ره که مکتب ميبردم ، دخترم گفت :

- پاپا همو کست احمدظاهره خو امروز برم قرض بتين . ميخايم برای همصنفيهايم موسيقی افغانی بشنوانم .  وخت خداحافظی روی اولادا ره ماچ کدم و روز خوش برای شان آرزو کدم .  دخترم که گويا از دير زمان ميخواست چيزی ره برم بگويه ، حال و احواله مناسب يافت و در حالی که رويش سرخ شده بود گفت‌:

- پاپا اجازه اس که از تان يک خواهش کنم ؟

گفتم :

- چرا نی جان پدر بگو‌!

- پدر اگه اجازه تان باشه امسال برای سالگريم ، چند نفر از خواهرخوانده هايمه ميخايم ، که دعوت کنم .

- چرا نی جان پدر ، تنها ده سالگره نی ، بلکه هروخت دگه هم که خاستی ميتانی همصنفيهايته دعوت کنی .  به ياد داشته باش که افغانها ده دنيا ده مهمانوازی شهرت داشتن و مهمانه عزيز خدا ميدانستن .

وقتی گپم تمام شد فهميدم ، که به صيغه ماضی صحبت ميکنم . . .

***

برگرفته از شماره 5 آسمایی ، منتشره  جنوری سال 1998